بانک کتاب بیستک - فروش کتاب های کمک درسی

بیستک

پیشنهاد بیستک کتاب

محصولات مشابه

رویای تبت نشر مرکز

دسته: ادبیات و داستانی کد کالا: 10644 بازدید: 1,251 بار وضعیت: موجود نیست

مولف فریبا وفی انتشارات مرکز

عنوان: خرید کتاب رویای تبت انتشارات مرکز
 کتاب رویای تبت از مجموعه کتاب های انتشارات مرکز می باشد که در بخش ابتدایی جداب آمده است. شیوا بلند شو که گند زدی همیشه من گند میزنم این دفعه نوبت توست کی باور می‌کرد شیوای متین و معقول این کار را بکند. یک لحظه انگار همه زیر فلش دوربین خشکمان زد. حالا میفهمم که همه یک جور تعجب نمی کنند و جاوید صورتش جمع شد انگار تنگش گرفت و چیزی نمانده بود اختیارش را از دست بدهد. مامان چشمهایش دو دو می‌زد و به نوبت به من و تو نگاه می کرد که مطمئن شود اشتباه ندیده است. من لباس محلی بلندی پوشیده بودم و در همان حالت ایستاده مانده بودم مثل عروسک هایی که توی شیشه استوانه ای در نمایشگاه های محلی می‌گذرند و با دستهای باز و نگاه مات. از دیگران چیزی یادم نمی آید. توده متحرکی بودند که از فاصله دور احساس می شدند. ولی آن سکوت غافلگیر کننده را هنوز هم احساس می کنم‌. مهمان ها به سرعت دهانشان را بستند تا بهتر ببینند. تعجبم  از این است که چطور توانستی آن همه چشم مراقب را نادیده بگیری. تو که چشم های زندگیت بیشتر از هر کس دیگری بود و لابد به تلافی آن همه چشم بود که یکدفعه کور شدی و در صورت یک جور شادی رها شده نشست یکجور نشاط آرام و بی نقص. پوست صورتت برق می زد و گوشی انگار به موسیقی دیگری غیر از آنچه همه می شنیدیم بود. این حالت را خوب می شناسم حالتی است که زن‌عاشق دارد وقتی که به رختخواب مرد مورد علاقه اش می رود حالت کرختی نرم هوشیار بدن. همان جا به فکر کردم همه زن‌ها ذاتا این حالت را می‌شناسند حتی اگر آن را سال‌های سال پنهان کنند و یا شانس این را نداشته باشند که اجرایش کنند بعضی‌ها برای تمام عمر و تو به مدت ۱۶ سال. تو و جاوید مثل دو راه برای انجام مراسم کهنه آماده می شوند و اتاق خواب می‌رفتید. شاید هم برای روشن کردن شمع می‌رفتید که اگر یلدا و نیما نبودند باور دومی آسان تر بود. در طول روز نشانی از رد و بدل عاشقانه یا همدستی محرمانه‌ای که نشان دهنده کار مشترک و لذت بخش بین شما باشد دیده نمی‌شد. جاوید از آن مرد هایی نبود که توی آشپزخانه گیرد بیاورد و خودش را از پشت به چسباند و تو از آن زن هانی نبودی که به بهانه برداشتن چیزی خم شوی و خوشت بیاید گردی سینه هایت از آن بالا دیده شود. کاری که فروغ میکرد و اهمیت نمیداد تخت سینه اش مثل چرم کهنه‌ای است که بعضی کفاشی ها از دیوار آویزان می کنند. مامان می گفت روزی که شیوا با جاوید و باورمان نمی‌شد به ماه عسل میرود فکر کردیم مثل همیشه به مسابقه والیبال می‌رود. مهریه ات یک شاخه گل بود که تاحالا صد دفعه خشکیده بود و تو خوشت می آمد به جاوید بگوی مهرم جانم آزاد و مهرم حلال و جاوید هم جواب می داد یکی از حیاط بچین و برو. این یکی از شوخی های مرسوم تان بود که دوستانتان به احترام شما سال‌ها به آن خندیده بودند. جاوید روز خواستگاری از شعر آرش کمانگیر را برای خوانده بود می باید بود.بانک کتاب بيستک شما را به خواندن اين کتاب دعوت ميکند. بيستک کتاب امکان خريد اينترنتي کتاب‌ کمک درسي و کتاب هاي عمومي رمان و داستان را با تخفيف و ارسال رايگان فراهم مي‌سازد. معمولا هيچ گزينه‌اي در کنار کيفيت کالاي اجناس يک فروشگاه به جز تخفيف، نمي‌تواند سيلي از مشتريان را به سوي خود به راه بياندازد؛ به‌خصوص اگر اين تخفيف مربوط به فعاليت خريد و فروش کتاب‌کمک درسي و کنکوري باشد که نياز مبرم اين ماه‌هاي پاياني سال براي بچه‌هاي کنکوري است. در چنين وضعيتي نقش پُررنگ بانک کتاب‌هايي همچون بانک کتاب بيستک، بسيار نمايان مي‌شود. بانک کتاب بيستک با تخفيف‌هاي فراوان و تنوع محصولات در جهت ايجاد آرامش براي دانش‌آموزان و کنکوري‌هاي عزيز شرايط ويژه‌رقم زده است.