گزیده ای از کتاب بیشعوری نشر روزانه اگر بیشعورها عاشق می شوند فقط به این دلیل است که می خواهند در هیچ چیز کم نیاورند از جمله عشق از میان تمام مشاغل عالم شغل وکالت چنان با بیشعوری درگیر است که به جاست این کتاب را با یک مورد از آن آغاز کنیم سرنوشت فرد را از زبان خودش می شنویم روی صندلی کارم ولو شدم و آنقدر خسته بودم که نمی توانستم بقیه روز را تاب بیاورم ساعت تازه نه و ربع بود اما انگار بدبیاری سرش نمیشد داشتم از دست می رفتم انگار با ده نفر دعوا کرده بودم وقتی که از خواب پاشدم سر دماغ بودم اما وقتی خواستم صبحانه بخورم حالم گرفته شد من هر روز دقیقاً یک جور خوراک برای صبحانه سفارش میدهم تخم مرغ آبپز سه دقیقه جوشیده ژان بان نان توسط آبمیوه و قهوه دیگران هم میدانند که وقتی من میگویم تخم مرغ می خواهم که سه دقیقه جوشیده باشد منظورم این است که دقیقاً سه دقیقه جوشیده باشد آن روز هم صبحانه مطابق معمول برایم آماده شد اما تخم مرغ بیشتر از حد جوشیده بود تقریباً ۳۰ ثانیه بیشتر جوشانده بودنش مگ پیشخدمت رستوران را صدا زدم و بهش نشان دادم که تخم مرغ بیش از حد جوشیده است نگاه چندش آوری به من انداخت و گفت خوب پس دوباره ترتیبش را می دهیم و بعد با لحن عصبی ادامه داد اصلا براشون گردانیم توی قابلمه و ناپذیرش می کنیم دوست داری تخم مرغ تان چقدر عسلی بشود قربان به او گفتم اگر بخواهد از این خوشمزه بازی ها برای من در آورد از انعام امروزش خبری نخواهد بود پنج دقیقه بعد بعد از این که برای سومین بار از او خواستم تا فنجان قهوه را پر کند تمام کتری را روی لباس من خالی کرد مگ گفت که این کارش عمدی نبوده اما من که بچه نبودم اگر صبحانه به اندازه کافی مزخرف نبود در عوض طی مسیر تا سر کار واقعا مزخرف بود به خاطر اینکه در جایی که سرعت مجاز ۳۵ مایل در ساعت بود ۵۰ مایل در ساعت راننده بودم یک افسر پلیس متوقفم کرد و دوتا برگ جریمه داد دستم دومی به خاطر نبستن کمربند ایمنی از کوره در رفتن به از او پرسیدم چرا به جای من آن بی شعور را که دو مایل جلوتر نزدیک بود با ماشینش من را له کند جریمه نمی کند آن هم در عوض آن دو جریمه را از من گرفت و به خاطر تمرد از دستورات پلیس به مبلغ آنها اضافه کرد حالا دیگر آنقدر مبلغ جریمه ها بالا رفته بود که باید برای پرداخت شان از جایی فرض می کردند وقت سرکارم رسیدن ماشینم را در جای همیشگی پارک گردم اما همین که پیاده شدم پایم توی یک تاپاله بزرگ اسب فرو رفت حتماً یکی داشت سر به سرم می گذاشت اما من وقت نداشتم که پیدایش کنم خیلیها در مظان اتهام بودند این هم پایان ماجرا نبود همانطور که داشتم به نظرم که در بالاترین طبقه ساختمان بود میرفتند آسانسور گیر کرد و من بین طبقه سوم و چهارم ماندن زیاد طول نکشید که آسانسور به راه افتاد اما در همین بین شنیدم که یک نفر در طبقه چهارم میگفت فرد توی آسانسور گیر کرده نمی شود کاری کرد تا شب همانجا بماند باید یادم میماند که بعداً خدمه بخش نگهداری و تعمیرات را به خاطر این که گذاشته بودند آسانسور خراب شود اخراج کنم قبلاً هم گهگاهی بدبیاری مثلی نداشته ام اما حالا آنقدر زیاد شدهاند که کلافه ام می کنند من همیشه از شکست بیزار بوده هم تقریباً تا پیش از این دوران هرگز طعم شکست را نکشیده بودم اما حالا دائم باید طعم تلخ آن را احساس کنم و این امتحان افسرده و معیوب رسم می کند مطمئن نیستم که آیا هنوز جنمش را دارم که آن کاری را که لازم است انجام بدهم یا نه
نویسنده: خاویر کرمنت
مترجم: محمود فرجامی
بانک کتاب بیستک خرید آنلاین کتاب بیشعوری نشر روزنه از سری کتاب های روانشناسی به شما علاقه مندان توصیه می کند
گاهی اوقات تجربهی یک بار خرید از بانک کتابی با مزایای ویژه میتواند مسبب عادت همیشگی برای سایر خریدهای اینترنتی شود. حال اگر افراد مراجعهکننده بدانند که بعد از ارسال سفارش کتاب حتی از نوع کمیابترین آن به بانک کتاب بیستک، در کمترین مدت، سفارشات را درِ منزل تحویل میگیرند، بیشک در ادامهی راه خرید خود، بانک کتاب بیستک را به فراموشی نخواهند سپرد.