عنوان: خرید کتاب تغییر انتشارات چشمه
کتاب تغییر از مجموعه کتابهای انتشارات چشمه می باشد که در بخش ابتدایی کتاب آمده است. درستش این بود وقایعی را نقل کنم که بعد از سال ۱۹۷۹ اتفاق افتادند اما افکار مدام را به زمان های دور تر به بعد از ظهر پاییزی در سال ۱۹۶۹ می کشاند روزی که خورشید در آسمان میدرخشید گلهای داوودی طلایی پر از شکوفه بودن و غازهای وحشی هم در حال کوچ به جنوب. همین که به اینجا میرسم نمی توانم از افکارم جدا شوم خاطراتم ترکیبی از من آن روزهاست پسری تنها که از مدرسه بیرون انداختند اما سر و صدای حیاط مدرسه او را دوباره به سمت خود میکشد. پنهانی از در بدون نگهبان رد شدم در حالی که قلبم در دهانم بود از راهرو تاریک و درازی گذشتم و وارد چهاردیواری مرکزی مدرسه شدم حیاطی که ساختمان ها احاطه اش کرده بودند. سمت چپم ستونی از چوب بلوط بود که میله افقی با سیم به آن متصل شده بود و ناقوسی آهنی و زنگ زده از آن آویزان بود طرف چپ ستون دو نفری روی میزی محکم و ساده و با پایه های آجری مشغول بازی پینگ پنگ بودند و جمعیت مشتاقی که آنها را تماشا می کردند منبع اصلی سر و صدا بودند. تعطیلات پاییزی بود و با اینکه بیشتر تماشاچی ها از معلم ها بودند چندتایی دانشآموز دختر ترگل ورگل هم حضور داشتند که عضو تیم پینگ پنگ بودن و افتخار مدرسه به حساب میآمدند آنها برای مسابقات کشوری که یکی از قسمتهای جشن ملی اول اکتبر بود تمرین میکردند برای همین به جای اینکه به تعطیلات بروند در مدرسه مانده بودند تا بیشتر تمرین کنند. آنها که فرزندان کادر حزب کمونیست مزرعه ی اشتراکی بودن همه خوب رشد کرده بودند و به لطف برنامه های غذایی مناسب پوستشان میدرخشید. همه شان لباس های رنگارنگ و پر زرق و برق پوشیده بودند و یک نگاه به آنها حالی تان می کرد که چقدر سطح زندگی شان با ما بچههای ندار متفاوت است ما به آنها احترام میگذاشتیم اما آنها به ما بی محلی می کردند. یکی از بازیکنان معلم ریاضی مان نبود لیوتیا نگوانگ مردی کوتاه قد با دهانی بزرگ و منحصر به فرد شنیده بودیم میتواند تمام مشتش را توی دهانش جا کند البته هیچکدام ندیده بودیم تصویرش در حالی که پشت تریبون ایستاده بود و با شکوه هر چه تمام تر خمیازه میکشید معمولا به ذهنم می آمد آن دهان بزرگ واقعا دیدنی بود یکی از لقب هایش اسب ابی بود اما هیچ کداممان آن تا آن موقع اسب ابی واقعی ندیده بودیم که چینی ها به آن هما می گویند و تلفظ شبیه به هاما یعنی قورباغه های دیگر جانور دهان گشاد است برای همین کم کم او را لیوقورباغه صدا کردیم. ایده ی من نبود اما بعد از اینکه لیو از بقیه بچه ها پرس و جو کرد تصمیم گرفت که اینطور فکر کند. چسباندن نام مستعار به لیور قورباغه فرزند شهید و نایب رئیس کمیته انقلابی مدرسه آنقدر توهین فجیعی بود که اخراج من از مدرسه و بیرون کردن از محوطه آن کاملاً منصفانه و حتمی به نظر می رسید. من همیشه بچه ی متفاوتی بودم بدون هیچ شانس و اقبالی بچه ای که حتی زرنگیش هم به ضررش تمام میشد برای مثال اگر تلاش میکردم چاپلوسی یکی از معلمانم را بکنم خیال میکردند که می خواهم به درد سرشان بیاندازم. درست خاطرم نیست چند مرتبه مادرم به من گفته پسرم تو مثل جغدی هستی که با رساندن پیغام های خوب اعتبارش را از دست داده درست می گفت امکان نداشت که اتفاقات خوب و درست حسابی را از چشم من ببینند اما تا اتفاق بعدی میافتد همه انگشتهای اتهام به سوی من بود. مردم می گفتند یاغی هستم نمی توانم درست حسابی فکر کنم و از مدرسه و معلم هایم متنفرم. ممکن نبود بیشتر از این اشتباه کنند حقیقت این است که من عاشق مدرسه بودم و احترام خاصی هم برای معلمم لیو دهان گشاد قایل بودم چون خودم هم از بچگی به خاطره دهان گشادم کلافه بودم. شخصیت پسر یکی از داستان هایم دهنده گنده واقعا بر اساس زندگی خودم نوشته شده بود. معلم لیو و من رفقای رنج دیده ای بودیم و بهتر بود از فهم مشترک یا حداقل چیزی که به آن احساس همدردی می گویند لذت ببریم.بانک کتاب بيستک شما را به خواندن اين کتاب دعوت ميکند. بيستک کتاب امکان خريد اينترنتي کتاب کمک درسي و کتاب هاي عمومي رمان و داستان را با تخفيف و ارسال رايگان فراهم ميسازد. معمولا هيچ گزينهاي در کنار کيفيت کالاي اجناس يک فروشگاه به جز تخفيف، نميتواند سيلي از مشتريان را به سوي خود به راه بياندازد؛ بهخصوص اگر اين تخفيف مربوط به فعاليت خريد و فروش کتابکمک درسي و کنکوري باشد که نياز مبرم اين ماههاي پاياني سال براي بچههاي کنکوري است. در چنين وضعيتي نقش پُررنگ بانک کتابهايي همچون بانک کتاب بيستک، بسيار نمايان ميشود. بانک کتاب بيستک با تخفيفهاي فراوان و تنوع محصولات در جهت ايجاد آرامش براي دانشآموزان و کنکوريهاي عزيز شرايط ويژهرقم زده است.