پاسخ برگ بیستک
بزودی
عنوان: خرید کتاب جمیله انتشارات ایجاز
کتاب جمیله از مجموعه کتاب‌های انتشارات ایجاز می باشد که در بخش ابتدایی کتاب آمده است. سال ۱۹۳۴ در اواخر ماه ایلول تا چشم کار می‌کرد مزرعه‌های سفید پنبه زیر نور ماه می درخشید و ماشین‌های سنگین در نیمه های شب راه غبارآلود شهر را پیمودن خلیل شتربان از روی الاغی نه شتر را پشت سر خود می کشید پیاده شد از جیبش پاکت سیگار را درآورد یک نفر روشن کرد چون کبریت را با انگشتانش چرخاند و زمین انداخت. قرص ماه در آسمان می درخشید پشت درختان بلوط شوالیه بزرگ روی خاک نرم دراز کشیده بود و گاهگاه با دندان های تیز ش رو به ماه زوه میکشید سگی از دور پارس می کرد و سر و صدای سگ های دیگر نیز از چپ و راست زیاد و زیادتر می شد. بادی مرطوب لرزه بر تن خلیل انداخته بود که ناگهان متوجه حضور چهار نفر پشت درختان بلوط شد سه نفر یک نفر را کتک زدند و رفتند و او که به شدت مجروح شده بود یک نخ سیگار روشن کرده و روی زمین دراز کشیده بود. شهر از دور شبیه یک خط نورانی به نظر می‌رسید و مزرعه‌های پنبه پر جنب و جوش بودن از آنجایی که خلیل پیش از این خودش نیز مورد حمله سارقان قرار گرفته بود همیشه با خودش سلاح سرد حمل می کرد. نزدیک عابر زخمی شد و سلام کرد. عابر کلاه بر سر داشت و صورتش دیده نمی شد مردی قد بلند و لاغر بود با لباس مکانیکی جواب سلام خلیل را داد و اسمش را صدا کرد خلیل با تعجب خم شد تا خوب صورت او را ببیند. چی شد منو نشناختی. وای اوستا عزت فکر کردم.... فکر کردی چی فکر کردی دزدم. آره خوب ممکن بود دزد باشی. حالا اگه دزد بودم چیکار میکردی. خرید چاقوی براقش را از ضامن بیرون کشید و نشانش داد. پدرش و در می آوردم هر دو خندیدند خلیل پرسید این ساعت شب اینجا چیکار می کنی. رفته بودم مزرعه پشتی برای تعمیر دستگاه. چرا از کار خونه اومدی بیرون. آره بیست روز که دیگه اونجا کار نمیکنم الان چیکار می کنی. فعلاً کار ثابتی ندارم هر کاری که پیش بیاد انجام میدم. بیکار نمونی مطمئن باش تو آدم زرنگی هستی. معلوم نمیکنه. یعنی چه که معلوم میکنه چند وقت پیش یه جایی حرفت افتاد همه می‌گفتند توی چوکوروا روی دست تو و روستا عزت کسی نیومده. زنت هم کار میکنه. آره مشغوله. مریضیش چی شد. همونطوری فرق نکرده. تو آدم عاقلی هستی مگه از یه زن مریض این همه کار می کشن. اصلا به حرفم گوش نمیکنه میگه توی خونه حوصلم سر میره می خوام پای دستگاه و در حال کار بمیرم. عجب زنی راه بیفت بریم منتظر چی هستی. الان کامیون میاد کامیون ها رو ول کن اوستا. تو شترهات رو بفروش و یک کامیون بخر. اینا یادگار پدر و پدر بزرگم هستند نمیتونم بفروشمشون این چیزا رو ول کن از جمیله برام بگو هنوز همسایه تونه. آره همسایه دیوار به دیوار. بله همسایه دیوار به دیوار. توی عمرم فقط یه چیزی ازت خواستم اما اهمیت ندادی اوستا من این دختره رو دوست دارم‌بانک کتاب بيستک شما را به خواندن اين کتاب دعوت ميکند. بيستک کتاب امکان خريد اينترنتي کتاب کمک درسي و کتاب هاي عمومي رمان و داستان را با تخفيف و ارسال رايگان فراهم مي‌سازد. معمولا هيچ گزينه‌اي در کنار کيفيت کالاي اجناس يک فروشگاه به جز تخفيف، نمي‌تواند سيلي از مشتريان را به سوي خود به راه بياندازد؛ به‌خصوص اگر اين تخفيف مربوط به فعاليت خريد و فروش کتاب‌کمک درسي و کنکوري باشد که نياز مبرم اين ماه‌هاي پاياني سال براي بچه‌هاي کنکوري است. در چنين وضعيتي نقش پُررنگ بانک کتاب‌هايي همچون بانک کتاب بيستک، بسيار نمايان مي‌شود. بانک کتاب بيستک با تخفيف‌هاي فراوان و تنوع محصولات در جهت ايجاد آرامش براي دانش‌آموزان و کنکوري‌هاي عزيز شرايط ويژه‌رقم زده است.
