کتاب هاسمیک از مجموعه کتاب های انتشارات ثالث می باشد. در بخش ابتدایی کتاب آمده است: زن که صدای ضجه مویه و گریه را خوب نمی شنید فکر می کرد کسی که تو کوچه دارد داد و هوار میکند ذبیحالله ماست بند است که رفته سر بساط بزاز باز. وقتی که بگوید جلوی هشتی خانه ش و بساط نکند بزاز پشت سرش همیشه میگفت انگار کوچه را قرق کرده مرتیکه پی کج و رگهای گردنش انگار می خواست بترکد بریزد کف حیاط. زن لبه چادر را جلوی دهانش گرفت کله کشید بیرون اتاق را پایید. حیاط را آب زده و پشنگه های آب بخورد سیمان نرفته بود هنوز و تشت رخت چرکی لبالب پر بود از آب فکر تا ذبیح الله است برود ازش بپرسد قطاری که از آبادان حرکت دارد کی می رسد شنیده بود او هم چند روز قبل با همین قطار آمده مرخصی. دل توی دلش نبود قنداق سوزن دوزی را پهن کرده بود وسط اتاق و لباس نوزادی یک سره ای را خوابانده بود روش. سماور را پر کرده و کبریت زده بود. چادر بسته بود دور کمر و شکم برآمده اش قالی را جارو زده و ساتن های گلدوزی را انداخته بود روی هر لحظه و هر بار کاغذی را که یحیی فرستاده بود نزدیک چشم هاش برده و از نو خوانده بود. رو جمله عید قربان میآیم نام لک بد رنگی افتاده بود و هر بار از دیدن چروک روی خط یحیی تو دلش چیزی می ترکید قلبش گرمب گرمب تو سینه اش می تپید انگار بار اولی باشد که یحیی را از شیشه شکسته بغل کامیونی که بارش تیرباران شلاقی نم کشیده میدید. می دید کنار تویوتای جنگی پنجره ایستاده دست تکان می دهد و چشم های سیاهش کلوخی لگدمال شده است و ارزشان آب شره می کند. یحیی انگار بیرون زندگیش ایستاده بود شبیه مردهایی که تو عرق فروشی آرشاک ارمنی دور هم جمع میشدن نبود مردهایی که بالای میز میپریدند قنبلشان را هوا می کردند تکان میدادند یا می انداختنش وسط که برای شیشکی ببندند و دست های کلفت سنگین شان را به هم بکوبند و از لای دندان های زرد گت و گنده شان شیشکی و کل بیرون بریزد. یحیی و نگاهشان دوخته بود به صورتش که جابجا لک و پیس داشت به چشم های سیاه براق که از زور گرسنگی وق زده بودند هم نگاه نمی کرد به جاش بیخ گوش شوفر کامیون اسم و رسمش را جویا شده بود شوفر با خنده نیش داری گفته بود مردم از آبادی بیرونش کردند دم گاورو خونین و مالین پیدایش کرده. سوارش کرده و شب تو چادر ماشین سر کرده اند. می برد شهر بلکه جایی پیدا کند و چشمکی پرانده بود. یحیی اورکت رنگ و رو رفته اش را داده بود به زن که مثل بید می لرزید و چادر وال ابی نخنماش را تنگ گرفته بود دورش. بهش گفته بود سر و سینه اش را بپوشاند. پشت در با هو می کشید و تکه روزنامه ای را با پرهای کاه تو هوا می چرخاند و برگهای زرد را لوله میکرد میبرد گوشه دیوار ریسهای تو کوچه را که به هوای عید قربان کشیده بودند جمع کرده بودند. توی کوچه بزاز روی پاهای آفتاب سوخته چمبک زده بود بیخ دیوار دستاش دو طرف شل بود و بساطش جای همیشگی اش پهن نبود جاش گوسفندقربانی را بسته بودند به درخت. گوسفند داشت پوزه میگرداند چیز دندان گیری بیاورد موسیقی دشتی بود که داد و قال میکرد اهل محل گوش تا گوش هم دورش ایستاده بودند و از لابلای زنها که چادر کشیده بودند رو چشم هایشان و شانه هاشان تکان تکان میخورد دود اسفند بالا می آمد. پیراهن وصله پینه شده موسی تا یقه باز بود دو دستی میکوبید رو سرش و دور جنازه پسرش که جلوی پاش زیر ملحفه چرکمرد خونی بود میچرخید. یکی رفته بود جلویش را بگیرد که خفتش را چسبیده و فحش داده بود یارو هم پس پسکی برگشته بود لای جمعیت. زن که رسید توی درگاهی صدای گریه دیگر ناواضح نبود لنگه در را باز گذاشت و سراسیمه کله کشید دید زن موسی با صورت خونی مالی که چنگ گرفته افتاده رو جنازه شیون می کند موهاش را می کند و گردن چنگ چنگش از پیراهن جر خورده اش معلوم است چشمانش را ریز کرد و مات لنگ پوتینی که از زیر ملافه زده بود بیرون ماند. نوک پوتین باز بود و انگار که داشت نیشخند میزد یکوری یک کج شده بود. صلات ظهر بود و آفتاب سیخ میخورد توکوچه فقط جایی که گوسفند را بسته بودن سایه افتاده بود. زن دستش را کشید زیر شکمش فکر کرد بچه آن تو خودش را دارد عقب می کشد بعد به بچه پاپتی که تو دست و پای مردم میگشت و ننه ش را پیدا نمیکرد چشم دوخت. بچه ونگ میزد مفش اویزان شده بود رو لب بالایی اش و توی تنبان پاره اش شاشیده بود. یحیی اگر می آمد قرارشان بود بروند.
بانک کتاب بیستک شما را به خواندن این کتاب دعوت میکند. بانک کتاب بیستک امکان خرید اینترنتی کتابهای مختلف را با ۲۰ تا ۵۰ درصد تخفیف و ارسال رایگان فراهم میسازد. معمولا هیچ گزینهای در کنار کیفیت کالای اجناس یک فروشگاه به جز تخفیف، نمیتواند سیلی از مشتریان را به سوی خود به راه بیاندازد؛ بهخصوص اگر این تخفیف مربوط به فعالیت خرید و فروش کتابهای کمک درسی و کنکوری باشد که نیاز مبرم این ماههای پایانی سال برای بچههای کنکوری است. در چنین وضعیتی نقش پُررنگ بانک کتابهایی همچون بانک کتاب بیستک، بسیار نمایان میشود. بانک کتاب بیستک با تخفیفهای فراوان و تنوع محصولات در جهت ایجاد آرامش برای دانشآموزان و کنکوریهای عزیز در شرایط ویژهی روزهای پایانی پاییز، زمستان خوبی را برای دانشآموزان عزیز رقم زده است.