عنوان: خرید کتاب نی نا انتشارات پیدایش
کتاب نی نا از مجموعه کتابهای انتشارات پیدایش می باشد در بخش ابتدایی کتاب آمده است. یک اتاق اجاره کرد در یک بالاخانه مشرف به میدان فردوسی. وقتی از تدریس خصوصی به دخترا برمیگشت میتوانست از پنجره کوچکش جنب و جوش شهر را تماشا کنند. اتاق را پیدا کرد به سیروس گفت میتواند به بعضی از دخترا در همان اتاق درس خصوصی هم بدهد. اینجوری از رفت و آمد از این سر شهر به آن سر شهر خلاص می شد. به سیروس قول داد آخر هفته ها برگردد به خانه خودشان به نارمک و وقتش را با فخری و سیروس بگذراند. سیروس گفت همه روزای هفته میتونی اون بالا خونه رو خالی بزاری. نوک انگشت سبابه اش را گذاشت نوک دماغ نینا گفت اونجا رو داشته باش که فقط داشته باشیش قورباغه. اتاق را از یک زن پا به سن گذاشته ارمنی اجاره کرد که هفت پله پایینتر از مینا زندگی می کرد برای زن های شهر فال قهوه می گرفت و پول میزد به جیب. نینا فخری را برداشت برد خانه را نشانش بدهد. هاسمیک سه فنجان قهوه درست کرد آورد گذاشت و سطح آن میز ۶ نفره که وسط حال بود و نزدیک به آشپزخانه. آشپزخانه ای که جز هاسمیک کسی جا نمی شد در آن. یا اگر جا می شد به سختی جا می شد. آپارتمان هاسمیک اتاق خواب و اتاق نشیمن هم داشت. اتاق بالای راه پله مال پسرش بود که قبل از جنگ میخوابید آنجا پس از مرز خودش را رسانده بود به ارمنستان. فخری فنجان قهوه اش را که تمام کرد گفت فال نمی خواهد. نینا ترسید به هاسمیک بربخورد. فنجان کوچک قهوه اش را برگرداند روی نعلبکی. فنجان و نعلبکی را دو دستی سراند مقابل هاسمیک و لبخند زد. هاسمیک گفت هیچ زن جوانی را ندیده که قهوه ترک و تلخ بخورد و هوس بال نکند. قبل از آنکه به فخری بر بخورد نینا گفت مامانم یکی رو داره تو آرایشگاه شون که هیچ زن جوانی را بی نصیب نمی ذاره. و برای اینکه به هاسمیک بر نخوره گفت البته خانم عابدی بلد نیست فال قهوه بگیره اون ورق میچینه. فخری درآمد که همه شم الکی میگه. و روسری اش را کشید پایین و انداخت روی شانه اش دست به سینه شد و تکیه داد به صندلی. هاسمیک که پیدا بود عادت دارد به بد قلقی زن هایی که هم میخواهند و هم نمی خواهند خندید و فنجان فخری را کشید طرف خودش. فنجان را برگردان گذاشت لبه ی نعلبکی گفت حالا یه فال الکی هم مهمون من باش عزیز اومده شو میگم نیومدشم نمیگم. فخری نگاه انداخت به دور و برش گفت لابد اینجا آنقدر شلوغ میشه که آدم اون بالا سرسام میگیره. و اشاره کرد به اتاق بالای راه پله. سر راه به دیوار یک دستشویی بود. سنگی و سفید. کهنه و ترک توروک. ولی تمیز. بالاش هم یک آینه که دوتا جالیوانی وصل بود به این ور و آن ورش. خالی. هاسمیک آن روز در حمام را هم در پاگرد باز گذاشته بود. مستاجر بیارم این در بسته میشه. در دولنگه آپارتمان خودش را گفت. اون بالا جدا میافته و ساکت عزیز. ته قهوه فخری را آرام چکاند و لبه فنجان را کشیدن لبه نعلبکی. با دستمال کاغذی دور فنجان را تمیز کرد. زنجان را چرخاند کف دستش. نگاه انداخت به دیوارههای توی آن و زل زد به تهش. فخری چشم از در و دیوار و از دور و بر برنداشت. نگاه انداخت به نینا و سر تکان داد. هاسمیک چشم از فنجان فخری برداشت گفت خوش باشی توی قلعه ات که خوش قلعه ای عزیز. فنجان را برگردان سرجاش و چیزی نگفت. فخری به نینا چشم غره رفت. نینا شانه انداخت بالا و دستش را درهوا چرخاندم که یعنی حرف هاسمیک ربطی به دهن لقی اون داشت. فخری را برداشت برد بالای راه پله. اتاق ۱۲ متری خالی را نشانش داد. اتاق یک کمد دیواری داشت. قدیمی گل و گشاد دو در. یک تخت فنری بی تشک هم چسبیده بود به دیوار پایین پنجره. دیوار ها رنگ پریده بودند و دو شیشه پنجره خاک گرفته. فخری گفت سیروس هم باید بیاد ببینه این خرابه رو ببینم راضی میشه تو رو بفرسته اینجا با این جادوگر تو یک چاه بشاشی. مسترامون جداس. فخریه هه کرد گفت فرقش چیه. خیال نینا از شیروس راحت بود سیروس گفته بود فقط با فخری برین رو به راهش کنین بشه محل زندگی یک انسان متمدن.
بانک کتاب بیستک شما را به خواندن این کتاب دعوت میکند. بانک کتاب بیستک امکان خرید اینترنتی کتابهای مختلف را با ۲۰ تا ۵۰ درصد تخفیف و ارسال رایگان فراهم میسازد. معمولا هیچ گزینهای در کنار کیفیت کالای اجناس یک فروشگاه به جز تخفیف، نمیتواند سیلی از مشتریان را به سوی خود به راه بیاندازد؛ بهخصوص اگر این تخفیف مربوط به فعالیت خرید و فروش کتابهای کمک درسی و کنکوری باشد که نیاز مبرم این ماههای پایانی سال برای بچههای کنکوری است. در چنین وضعیتی نقش پُررنگ بانک کتابهایی همچون بانک کتاب بیستک، بسیار نمایان میشود. بانک کتاب بیستک با تخفیفهای فراوان و تنوع محصولات در جهت ایجاد آرامش برای دانشآموزان و کنکوریهای عزیز در شرایط ویژهی روزهای پایانی پاییز، زمستان خوبی را برای دانشآموزان عزیز رقم زده است.