بانک کتاب بیستک - فروش کتاب های کمک درسی

بیستک

پیشنهاد بیستک کتاب

محصولات مشابه

سلول 18 نشر نگاه

دسته: ادبیات و داستانی کد کالا: 8350 بازدید: 1,049 بار وضعیت: موجود نیست

نویسنده: علی اشرف درویشیان انتشارات نگاه

کتاب سلول ۱۸ از مجموعه کتاب‌های انتشارات نگاه می باشد. در بخش ابتدایی کتاب آمده است: احمد کتک خورده و بغض کرده به خانه آمد. چشم هایش از گریه باد کرده و سرخ شده بود. آهسته و پاورچین پاورچین به اتاق آمد. سینی شیرینی اش را که برای فروش به کوچه برده بود در طاقچه اتاق گذاشت چند تار از نخ های دور آستین کت خود را که آویزان شده بود از بیخ کند و دلواپس به مادربزرگ نگاه کرد. مادربزرگ تازه نمازش تمام شده بود سلام نماز را داده بود و داشت تسبیح می‌گرداند چشم‌ها را بسته بود و دعا می خواند. مادربزرگ دستها را به صورت خود کشید و چشم ها را گشود. احمد را دید که می خواست از اتاق بیرون برود. اما قبل از بیرون رفتن احمد باعجله او را صدا زد. احمد بیا ببینم بازش دسته گلی به آب داده ای. ها. ناو دوباره شیرینی‌ها را ارزان فروش کرده‌اید و ضرر داده‌ای. احمد خود را جمع و جور کرد و با ناراحتی گفت این مادربزرگ ضرر نکرده و فقط یکی از بچه ها ازتوکوچه چنگ زد به سینی شیرینی و یک مشت از شیرینی ها را قاپید و فرار کرد. مادربزرگ با همان دستی که تصویر را می گرداند ضربه‌ای به گونه خود زد و با عصبانیت گفت. آخر از دست شما دست و پا چلفتی ها چه بکنم این چهار شای صناری هم که داریم تهش از آب نیز که هیچ وقت تمام نشود. هر روز همین حرف‌ها را میزنی. سعید برادر کوچک احمد خاک آلود و نفس زنان از کوچه آمد و در حالی که با دستهای غرقه گلش چیزی را پشت سر پنهان می‌کرد گوشه اتاق نشست. مادربزرگ متوجه سعید شد و گفت آهای مارمولک خاک و خلی. تو تا به حال کجا بودی. یک ساعت دارم داد میزنم سعید بیا برو نفت بخرم اما کو گوشش حرف شنو. سلامت کو دست خر. دیگر سنگ و کلوخی توی کوچه مانده که تو زیر و رو نکرده باشی. توی خانه مورچه ها آب ریختی. سگ و گربه ها را به لانه شان راهنمایی کردی. راستی پای چند تا مرغ و مرغابی را شکستی. از دم اسب غلامعلی یا بو دار چند تار مو کندی. ها. لابد الان مادر بچه ها دارد به اینجا می آید که از تو شکایت بکند خب دست هایت را چرا پشت سرت پنهان کرده ای. بیا جلو ببینم باز چه جانوری آورده‌ای برای جانمان. سعید سر را پایین انداخته بود و خودش را به طاقچه نزدیک می کرد. قوطی کبریتی را که چند تا سوسک در آن بود آهسته توی طاقچه سراند و فوری یکی از شیرینی های توی سینی را برداشت و تا احمد آمد او را بگیرد پا به فرار گذاشت. ننه احمد و فاطمه خواهر کوچکتر احمد همراه فاطمه خسته از بازار آمدند. رفته بودند خانه یکی از پولدار های شهر تا خانه شان را گردگیری و تمیز بکنند مستراح ها و آشپزخانه شان را بشویند. فاطمه خیلی خسته بود یک عروسک شکسته هم با خودش آورده بود که خانم صاحبخانه به او داده بود یک جوجه مرغ هم برای سعید خریده بود به یک تومن. جوجه را توی یک پاکت گذاشته بود و روی پاکت سوراخی درست کرده بود که جوجه از آنجا نوکش را بیرون آورده بود و جیک جیک میکرد. سعید تا جوجه را دید فرار از یادش رفت از خوشی به آسمان پرید رفت و برایش نان و برد و خرد کرد. مادر بزرگ حالا آنقدر نان به‌جوجه بده تا بترکدها. تا این بشود یک ماه حسابی دم خر به زمین میرسد.
گاهی اوقات تجربه‌ی یک بار خرید از بانک کتابی با مزایای ویژه می‌تواند مسبب عادت همیشگی برای سایر خریدهای اینترنتی شود. حال اگر افراد مراجعه‌کننده بدانند که بعد از ارسال سفارش کتاب حتی از نوع کمیاب‌ترین آن به بانک کتاب بیستک، در کمترین مدت، سفارشات را درِ منزل تحویل می‌گیرند، بی‌شک در ادامه‌ی راه خرید خود، بانک کتاب بیستک را به فراموشی نخواهند سپرد.