بانک کتاب بیستک - فروش کتاب های کمک درسی

بیستک

پیشنهاد بیستک کتاب

محصولات مشابه

کله اسب نشر مرکز

دسته: ادبیات و داستانی کد کالا: 8356 بازدید: 1,101 بار وضعیت: موجود نیست

کتاب کله اسب انتشارات مرکز

عنوان: خرید کتاب کله اسب انتشارات مرکز
 کتاب کله اسب از مجموعه کتابهای انتشارات مرکز می باشد که در بخش ابتدایی کتاب آمده است. کسرا به زنش گفت همه چی از پارک شروع شد گفت با اینکه باره اولم تلفن‌های راه دور دست دختر را دید اگر دوباره توی پارک او را نمی دیدی چه اتفاقی نمی‌افتاد. همانطور که این همه آدم های مختلف را از صبح تا شب توی خیابان ها می دید و فراموش می‌کرد و فراموش می‌کرد که او را دیده بود و تمام می‌شد. اگر ها زیاد بود. اگر از خانه میشد به شهرستان تلفن کرد دختر را نمی دید. تلفن ساختمان مشترک بود و به توافق از اکثریت صفر تلفن را بسته بودند. اگر روز دیگری تصمیم میگرفت به همکار سابق تلفن بزند اگر وقت دیگری می رفتم تلفن‌های راه دور یا اگر از دم تلفن های راه دور به جای اینکه یک راست برود پاک به خانه برمی‌گشت هیچ اتفاقی نمی‌افتاد. اگر سر کار می‌رفت و از صبح تا شب توی خیابان ها علاف نبود هیچ اتفاقی نمی‌افتاد. تا چند سال پیش کارمند یک شرکت ساختمانی بود میزان کار شرکت ناگهان افت شدیدی کرد و عذر خیلی‌ها را خواستند. از آن زمان بیکار بود و دنبال کار می گشت. میخواست به یکی از همکارهای سابقش که مدتی بود رفته بود بندرعباس و آنجا کار می کرد تلفن بزند و بپرسد کاری سراغ دارد یا نه به هر دری می‌زد درمانده و عاصی شده بود. بار اول دم تلفن های راه دور نزدیک پارک با لهجه دختر بود که گوش کسرا تیز شد. یا دست کم این چیزی بود که خود کسرا به زنش گفت. اما کسرا همه چیز را به زنش گفته بود و همه ی چیزهایی که زنش می دانست چیزهایی بود که او گفته بود. دلیلی نداشت دروغ بگوید اگر چیزی بود که نمی خواست بگوید می‌توانست اصلا هیچی نگوید. اما حالا که گفته بود هرچی که بود گفته بود. گفته بود دختری توی کابین تلفن بود و داشت حرف میزد و در کابین باز بود گفته بود من پهلوی کابین ایستاده بودم گوشم را تیز کرده بودم و آنقدر به کابین نزدیک شده بودم که میترسیدم دختر در کابین را ببندد.... دختر دره کابین را نبست هیچ در بند این نبود که او بشنود چی میگفت یا نشنود. سر و صدای خیابان زیاد بود اما کسرا می شنید می شنید اما نمی توانست بفهمد نمی توانست بفهمد و خودش را نزدیک می کرد. هر کس آن دو تا را می‌دید خیال می‌کرد با هم اند کسرا درست جلوی در کابین ایستاده بود و دختر پشت به دیواره کابین رو به درد و سرش زیر بود و به دم پاش نگاه می کرد. طنین کلام دختر که تند تند و بیخیال حرف میزد میان هم همه ی سنگینه خیابان مشخص بود. تا دختر سرش را بالا گرفت و گفت الان تموم میشه کسرا گفت من عجله ای ندارم. دختر دیگر داشت خداحافظی می کرد کسرا فهمید که داشت خداحافظی می کرد.بانک کتاب بيستک شما را به خواندن اين کتاب دعوت ميکند. بيستک کتاب امکان خريد اينترنتي کتاب‌ کمک درسي و کتاب هاي عمومي رمان و داستان را با تخفيف و ارسال رايگان فراهم مي‌سازد. معمولا هيچ گزينه‌اي در کنار کيفيت کالاي اجناس يک فروشگاه به جز تخفيف، نمي‌تواند سيلي از مشتريان را به سوي خود به راه بياندازد؛ به‌خصوص اگر اين تخفيف مربوط به فعاليت خريد و فروش کتاب‌کمک درسي و کنکوري باشد که نياز مبرم اين ماه‌هاي پاياني سال براي بچه‌هاي کنکوري است. در چنين وضعيتي نقش پُررنگ بانک کتاب‌هايي همچون بانک کتاب بيستک، بسيار نمايان مي‌شود. بانک کتاب بيستک با تخفيف‌هاي فراوان و تنوع محصولات در جهت ايجاد آرامش براي دانش‌آموزان و کنکوري‌هاي عزيز شرايط ويژه‌رقم زده است.