پاسخ برگ بیستک
بزودی
عنوان: خرید کتاب کی صفر انتشارات چترنگ
کتاب کی صفر از مجموعه کتاب‌های انتشارات چترنگ می باشد که در بخش ابتدایی کتاب آمده است. همه میخوان کلید پایان دنیا دست خودشون باشه. پدرم این جمله را گفت ایستاده در کنار پنجره های کتیبه دار صنعتی در دفترش در نیویورک دفتر مدیریت سرمایه های خصوصی تراست های آباو اجدادی و بازارهای نوظهور. ما فکورانه لحظه غریب و نادری را تجربه می‌کردیم و آن لحظه با عینک آفتابی عالی و کلاسیک کامل می شود عینکی که فضای داخلی را هم مثل شب تیره می‌کرد. آثار هنری داخل اتاق را بررسی کردم انواع و اقسام و آثار آبستره و به تدریج متوجه شدم که سکوت ممتد بعد از جمله او نتیجه خاص ارادی هیچ یک از ما نیست. به فکر همسرش افتادم همسر دومش همسر باستان‌شناسش همان که ذهن و بدن رو به تحلیل اش به زودی طبق برنامه به دل خلا کشیده می‌شود. چند ماه بعد در آن سوی دنیا به یاد آن لحظه افتادم با کمربند ایمنی بسته روی صندلی پشتی ماشینی پنج در و ضد گلوله با شیشه های بغلی حدودی نشسته بودم و از هر دو سو دیدم کور بود. راننده با تیغه ای از بخش پشتی جدا شده بود بلوز و شلوار گرمکن پوشیده بود و از برآمدگی پشت کمرش معلوم بود که اسلحه کمری دارد. بعد از یک ساعت رانندگی در جاده های ناهموار ماشین را متوقف کرد و در گوشی متصل به یقه اش چیزی گفت. بعد گردن ۴۵ درجه به طرف صندلی سمت راست پشتی چرخید. این حرکت راننده را گذاشتم به حساب اینکه وقت باز کردن کمربند و پیاده شدن فرارسیده. این ماشین سواری آخرین بخش از آن سفر طاقت فرسا بود و من مبهوت از هرم گرما ساک سفری به دست با بدنی که حس می‌کردم از حالت مچالگی در می آید. کمی از ماشین فاصله گرفتم و چند لحظه ایستادم شنیدم که ماشین راه افتاد و برگشتم تا تماشایش کنم. ماشین برگشت به سمت باند موقت پرواز و در آن چشم انداز تنها چیزی که حرکت می‌کرد همان ماشین بود ماشینی که به زودی در کام پهنه گسترده زمین یا نور میرا یا افق لخت و بریده و گم می شد. کاملاً برگشت و نگاهی طولانی و کشدار به قله سنگها و پهن شوره زار انداختم یک سر او و خیلی سخت جزوه چند بنای کوتاه احتمالاً بناهایی به هم پیوسته تقریباً در آمیخته با چشم انداز بی رنگ و سفید. هیچ چیز دیگری هیچ جای دیگری نبود. از ماهیت دقیق مقصدم جز دور افتادگی اش هیچ چیز نمی دانستم. می شد حدس زد که انگیزه پدرم از گفتن آن جمله تاثیر آن بیابان خشک و بی روح و قطعات هندسی شکل درآمیخته در آن بود. حال او اینجا بود هر دو اینجا بودند پدر و مادر خوانده و من برای دیداری بسیار کوتاه و بدرودی پر تردید آماده بودم. از آن فاصله نزدیک شمارش تعداد بنا ها دشوار بود. دو چهار هفت نه. یا شاید فقط یکی یک واحد مرکزی با شعاع های پیوسته. در ذهن آن جا را شهری مجسم کردم که در آینده کشف می شد شهری مستقل سالم بی نام شهری که مردمی با فرهنگ ناشناخته کوچ‌نشینی ترکش کرده بودند. در آن هرم گرما حس می کردم دارم آب می شوم اما میخواستم لحظه‌ای همانجا به ایستم و نگاه کنم. ساختمان ها پنهان بودند پنداری در نهایت هراس از فضای باز آن بیابان رو به محیط بیرونی کاملاً بسته و مهر و موم شده بودند کاملاً کور ساکت و خاموش و تیره و دلگیر با پنجره های دور از دیدرس به گمانم با این هدف که وقتی فیلم سینمایی به لحظه فروپاشی دیجیتال رسید کلا مجموعه فرو بریزد. در مسیری پوشیده از ریگ و سنگ به سمت معبر ورودی عریضی رفتم که دو مرد در مقابلش نگهبانی می‌دادند.بانک کتاب بيستک شما را به خواندن اين کتاب دعوت ميکند. بيستک کتاب امکان خريد اينترنتي کتاب کمک درسي و کتاب هاي عمومي رمان و داستان را با تخفيف و ارسال رايگان فراهم مي‌سازد. معمولا هيچ گزينه‌اي در کنار کيفيت کالاي اجناس يک فروشگاه به جز تخفيف، نمي‌تواند سيلي از مشتريان را به سوي خود به راه بياندازد؛ به‌خصوص اگر اين تخفيف مربوط به فعاليت خريد و فروش کتاب‌کمک درسي و کنکوري باشد که نياز مبرم اين ماه‌هاي پاياني سال براي بچه‌هاي کنکوري است. در چنين وضعيتي نقش پُررنگ بانک کتاب‌هايي همچون بانک کتاب بيستک، بسيار نمايان مي‌شود. بانک کتاب بيستک با تخفيف‌هاي فراوان و تنوع محصولات در جهت ايجاد آرامش براي دانش‌آموزان و کنکوري‌هاي عزيز شرايط ويژه‌رقم زده است.
