کتاب برف سوزی از مجموعه کتاب های انتشارات ثالث می باشد. در بخش ابتدایی کتاب آمده است: خیره به لنز دوربین ایستاده و نور مردمک چشم هایش را تنگ بغل زده. قیافش بدک که نیست هیچ شاید با جسارت مادرانه آن بتوانم لاف بزنم جز تک و توک پسر های خوشگلی است که تا به الان دیدم این قطرات درشت باران که افتاده روی گردی صورتش انگار به عمد چشمهای براق اصلیاش را خواستنی تر کرده. سه رخ چهره اش انگار همین که می خواسته بچرخد طرف ورودی دانشگاه در خاطر دوربین ثبت شده. نمیدانم شاید بغض دوری یک هفتهای است که دلم را شور انداخته یا دمدمه شاعرانه گرگ و میش سپیده. ولی اگر فقط برای حال خرابه من در میان باشد پس چرا ایندختر مقنعه سرمه ای گوشه عکس کنار دیوار ایستاده چرا گردن کشیده و دارد اطهر را با چشمهایش قورت می دهد. کنار اطهر تارا ایستاده باریک است و شق و رق و اندام نو رسیده اش از پسانه ی مانتوی نازک و کتانی سایه انداخته. تینا چسبیده به دست راست اطهر و مثل عروسک گرد و قلمبه ای با دندانهای یکی در میانش رو به دوربین لبخند زده. مثل هر بار مرور ثانیه های لعنتی که کمتر از برق و باد و ای بسا تیزتر از تیغ گذشته اند به جانم آتش میزند. آن صبح پاییزی کنار در دانشگاه ایستاده بودیم. ده پانزده دقیقه ای از گریه و زاری های تینا میگذشت. انگار برادرش را به مسلخ می بردند. هرچقدر هم من و کیومرث قربون صدقه هش میرفتیم و نازش را می کشیدیم فایده نداشت. آستین اطهر او را گرفته بود و با هر تکان دست و هر سر کی که اطهر به دور و بر می کشید هراسان برمیگشت و با چشمهای پر اشک به ما خیره میشد. بعد از کلی صحبت توانستیم راضی اش کنیم. کم کمک لب باز کرد و خندید. موقع عکس گرفتن دیگر آرام شده بود. انگار یک خرد ماورایی بهش فهمانده بود باید به زندگی راه بیابد. گمانم این اولین رودررویی با زندگی بدبختانه خیلی سنگین تر از شانه های دخترک شش هفت ساله ام بود. نخستین چنگ و دندان نشان دادن واقعیت کوفتی زندگی. لابد از جادوی تاریک و روشن سحر است که زده به کله ام و رسیدن به فلسفه نخنمای زندگی اگر این سرمای استخوانسوز بگذارد و این پاهای منجمد شده بر کف برف پوش تراس عکس به دست یخ زده ام می چسبد. دستم را از زیر بغلم می برم تا گرم شود و حواسم میرود به عکس و به دستهای کیومرث که حلقه شان کرده دور شانه تارا و رو به دوربین به من میخندد. شاید فقط من و خدا می دانیم که ته این خنده چه غم تلخی را پنهان می کرد وقتی به دوربین خیره شده بود. ایستاده پشت سر دخترها چهار شانه و مرتب مثل همیشه. مثل اولین دیدارمان سوار بی ام دبلیو آخرین مدل کنار پیاده روی پرهیاهو و بساط کتاب فروش های انقلاب. مهکامه نفس زنان معرفیش کرد. برادرم کیومرث که گفته بود تازه اومده. ایشونم همکلاسیم فائزه. فائز ثاقب. بعد از دو سه ساعت پیاد روی زبانم خشک شده بود و نای حرف زدن نداشتم. سرسنگین نگاهی به مهکامه انداختم. از این جور کارها خوشم نمی آمد گوشه لبش را گزید و به خنده گفت از دانشگاه بهش زنگ زدم. اینجوری بعد از خرید کتاب معطل ماشین نمیشیم بعد نزدیکتر آمد و در گوشم نجوا کرد دو ساعت تمام منت حضرت اجل را کشیدم تا راضیش کردم جون مهکامه بیا خرابش نکن لابد اون میره سراغ کتابهای تخصصی خودش.... کاری به من و تو نداره... دستهای کیومرث از بین کاغذ و رنگ هم عشق می پراکند بر سر دخترها مور مورم می شود به خودم می آیم هنوز نشستم روی لبه سنگی تراس و دست انداختن زیرش و دارم ترکیب این دو سنگ را با ناخن می سایم آنجا که زبری سنگ سر انگشت هایم را میخاراند آن تکیه مرمر قبر دلتنگیهایم شده. عکس را میگذارم وسط چین های پیش سینه حریری لباس خوابم و ته سیگار به فیلتر رسیدهام را وسط حیاط کنار پای کاج پیر پرت میکنم. به آسمان بالای سرم که در شرف زایمان خورشید است نگاه می کنم. برای بار هزارم عزم میکنم برای برگرداندن اطهر لابد رفته خانه صادق. آخر چه جای دیگری میتواند برود باید بروم و منتش را بکشم تا راضی شود و برگردد. اینجا بی اطهر دیوارها روی سرم سنگینی میکنند. اشعه ی کمجان خورشید از لابلای شاخه های کاج پیر توی چشم میزند. نور آفتاب پرونده شبی دیگر را در زندگی ام می بندد. مهر می زند به این دست کردن ها این تردیدها این ابهام و خیال ها. همین مرد نور که به شرق خاطره هایم بتابد کفایت میکند تا بروم سر وقت سئانس دوم زندگیام. نیمه روشن تزویر...
بانک کتاب بیستک شما را به خواندن این کتاب دعوت میکند. بانک کتاب بیستک امکان خرید اینترنتی کتابهای مختلف را با ۲۰ تا ۵۰ درصد تخفیف و ارسال رایگان فراهم میسازد. معمولا هیچ گزینهای در کنار کیفیت کالای اجناس یک فروشگاه به جز تخفیف، نمیتواند سیلی از مشتریان را به سوی خود به راه بیاندازد؛ بهخصوص اگر این تخفیف مربوط به فعالیت خرید و فروش کتابهای کمک درسی و کنکوری باشد که نیاز مبرم این ماههای پایانی سال برای بچههای کنکوری است. در چنین وضعیتی نقش پُررنگ بانک کتابهایی همچون بانک کتاب بیستک، بسیار نمایان میشود. بانک کتاب بیستک با تخفیفهای فراوان و تنوع محصولات در جهت ایجاد آرامش برای دانشآموزان و کنکوریهای عزیز در شرایط ویژهی روزهای پایانی پاییز، زمستان خوبی را برای دانشآموزان عزیز رقم زده است.