عنوان: خرید کتاب شب سپید انتشارات شقایق
کتاب شب سپید از مجموعه کتاب های انتشارات شقایق می باشد که در بخش ابتدایی کتاب آمده است. حس غریبی داشت حسی که تار و پودش را به پنجه کشیده و از درون آزارش می داد. بی تابی نا آشنایی بر وجودش دامن گسترانده و طوفانی از اضطراب های ناشناخته دلش را بی محابا میلرزاند. تپش قلبش بی آنکه بداند چرا بی وقفه و تند شده بود و هر لحظه بر ناآرامی هایش می افزود. حسی ناخودآگاه او را از وقوع حادثه ای شوم آگاه می ساخت و ذهنش هرچه در جستجوی مامنی برای آرامش می گشت نتیجه ای نمی گرفت. تمام زوایای درونی اش ناآرام بود و بس روحش چون تشنه ای عطش زده آوا را میجست آوا و حضور گرم و نوازش گرش که روح زندگی را در کالبد او دمیده بود. به سختی سعی کرد بر اعصاب به هم ریخته تسلط یابد چشمهایش بی اختیار به سمت ساعت کشیده شد عقربه ها دونده و بیتفاوت گویی تنها به گذره سریع خود از لحظه ها می اندیشیدند هنوز دیر نشده بود و زمان کافی برای آمدن آوا وجود داشته اما با این حال هم نمی توانست دلیل محکمی برای تشویق درونی اش پیدا کند. شاید اتفاقی در شرف وقوع بود. اتفاقی که در بطن زمان آرام آرام به او نزدیک می شد و در کمال ناباوری میدید این باور پنهان که از چند روز گذشته همزمان با شروع سفر آغاز وجودش را میسوزاند امروز با داغ سوزنده تری برخط ناهموار اعصابش خودنمایی میکند. برای گریز از افکار منفی نفس عمیقی کشید و سعی کرد خود را خونسرد نشان دهد. مسلما دلواپسی هایش به خاطر مراسم فردا بود که از مدتها قبل انتظارش را می کشید و اکنون که آرزویش را نزدیک و دست یافتنی میدید دچار وحشت و وسواس شده بود با این فکر شروع به راه رفتن در طول و عرض هال کرد. یک....دو....سه.... ایستاد. نگاهش با نگاه کدر و گرفته پنجره گره خورد. به آن سو رفت و به چارچوب تکیه داد چشم آسمان ابری و کبود دوخت. تکه های سیاه ابر در پهنه وسیع آسمان پراکنده بودند. بی اختیار پنجره را گشود و خنکای هوا را که به تن تبدار شهر هجوم آورده بود به درون ریهها کشید اما موفق به فرونشاندن عطش و داغی درونش نشد. چشم های غم زده اش را که از اضطراب در عمق آنها غوغا میکرد ماتمزده به آسمان دوخته لبهایش به سختی لرزید و تنها یک کلمه از میانشان خارج شد آوا. صدای تیک تاک ساعت چون زخمه ای بر تار های دلخراش میانداخت. همه چیز در برابر دیدگانش مبهم جلوه میکرد تنها تصویر بانکی از زمان با عقربه های سیاه و خالی از احساس در قاب چشم هایش دور و نزدیک می شد و باز ترس در وجودش لانه می کرد. چرا به این حس موزی اجازه خودنمایی می داد و روحش را بیش از این میآزارد. با وجود سرپوشی که بر اندیشه های ناخوشایند ذهنش می گذاشت عمق وجودش منبع دلشوره و نگرانی بود. پلک هایش را بست و سعی کرد تصویر آوا را مجسم کند. صورت دلنشین دختر به نرمی درقاب تیره چشم هایش نشست لبخند کم رنگی لب های خشکش را زینت بخشیده بود. ای کاش میدانست که او اکنون کجاست آیا جاده باران را پشت سر گذاشته و در حال نزدیک شدن به او بود. چقدر دلش می خواست تا او اکنون در کنارش بود و میتوانستند شانه به شانه هم زیر آسمان ابری و آبستن قدم بزنند....بانک کتاب بيستک شما را به خواندن اين کتاب دعوت ميکند. بيستک کتاب امکان خريد اينترنتي کتاب کمک درسي و کتاب هاي عمومي رمان و داستان را با تخفيف و ارسال رايگان فراهم ميسازد. معمولا هيچ گزينهاي در کنار کيفيت کالاي اجناس يک فروشگاه به جز تخفيف، نميتواند سيلي از مشتريان را به سوي خود به راه بياندازد؛ بهخصوص اگر اين تخفيف مربوط به فعاليت خريد و فروش کتابکمک درسي و کنکوري باشد که نياز مبرم اين ماههاي پاياني سال براي بچههاي کنکوري است. در چنين وضعيتي نقش پُررنگ بانک کتابهايي همچون بانک کتاب بيستک، بسيار نمايان ميشود. بانک کتاب بيستک با تخفيفهاي فراوان و تنوع محصولات در جهت ايجاد آرامش براي دانشآموزان و کنکوريهاي عزيز شرايط ويژهرقم زده است.