عنوان: خرید کتاب رهایم کن انتشارات شقایق
کتاب رهایم کن از مجموعه کتاب های انتشارات شقایق می باشد که در بخش ابتدایی کتاب آمده است. در حیاط زیبای خانه که چون باغ کوچکی می نمود و قدم میزد و با حظ و افری مناظر اطراف را از نظر می گذراند مدت کوتاهی نگذشته بود که صدای پدر توجهش را جلب کرد. یاسین.... دخترم کجاست. نگاهش در پی یافتن او به گردش درآمد حتماً دوباره دنبال بازیگوشی..... طوری حرف میزنی هر کسی بشنوه فکر میکنه در مورد یه دختر بچه پنج شش ساله حرف میزنی داداش. با شنیدن از صدا به طرفش برگشت کجا بودی. لابه لای درخت ها حیاطش واقعاً قشنگه نه. میخوای به دوتا شاخه برات طناب ببندم و تاب درست کنم. با طنازی خندید. پارک فوق العاده ای میشه. با دیدن چهره در هم فرو رفته و برادر لبخند روی لبهایش ماسید و بار دیگر گفت چرا اخم کردی. میخوای جلب توجه کنی که میون این همه کارگر اینطور میخندی. با نگاهی به اطراف دلخور از کنارش گذشت با دیگر صدای یاسین برای لحظهای متوقفش کرد با مامان باش. چشم امر دیگه ای ندارید و پیش از آنکه پاسخی از او بگیرد با نیم نگاهی به سمت ساختمان رفت. یسنا.... کجایی. با شنیدن صدای مادر از اتاق بیرون رفت بله مامان. اتاقت را انتخاب کن که لوازمت را بیارن بالا. انتخاب کردم همین اتاق و با دست به اتاق انتهای سالن اشاره کرده یاسین مداخله کرده اتاق دیگری را انتخاب کنید مثل این یکی. و اتاق دیگری را نشان داد ابروهایش را در هم کشید چرا اون اتاق تراس بزرگی داره..... چه اشکالی داره. بیا اینجا اشکالش رو بهت بگم. دست او را گرفت و به سمت اتاق برگشت با ورود به تراس ساختمان مقابل را نشان داد و با اشاره به اتاقی که در تراسش درست روبهروی اتاق منتخب یسنا باز میشد گفت متوجه شدی. نه. یسنا.... مشکل چیه بچه ها. یاسین پیش از او گفت به نظر شما که این اتاق کاملاً در معرض دید قرار میگیره برای ایشون مناسب مامان. قرار نیست باز بمونه پرده میخوره. اگه اتاق یه پسر باشه چی. دلخور از بهانه های فراوان یاسین به سمت در برگشت نمیدونم کی میخوای دست از تحمیل و زورگویی برداری یاسین. با رفتن او نگاهی میان مادر و پسر رد و بدل شد ما در سر جنباند قبول داری بیش از حد خواسته هات را بهش تحمیل می کنی. سر به زیر انداخت و به آرامی گفت حق با شماست از دلش در میارم. مادر لبخند زنان گفت نمی دونم شما دو تا کی میخواهید بزرگ بشید. کنایه میزنید. نه پسرم.... برو به کارت برس و با خنده ای آرام از اتاق بیرون رفت. روی یکی از صندلی ها نشسته و مشغول بازی با عروسک کوچکی بود مامان حق داره هنوز بزرگ نشدی. با نیم نگاهی به او نگاهش را برگرداند بابت بازی کردن هم باید از شما اجازه داشته باشم. آخ.... چه بد اخلاق شدی. من. یاسین کنارش نشست سرش را پیش برد و با لبخندی گفت باز خودتو لوس کردی. با نیشخندی گفت بله.... به خصوص برای تو حق داری سعی می کنم تکرار نشه. چه فایده ای داره زور تو گفتی دیگه. یاسین برخاست و در حال برداشتن یکی از کارتون های وسایل او گفت. عروسک ها تو بغل کن بیا فقط یادت باشه اگه ساکن اتاق پسر بود... خودت میدونی دیگه چی میگم حالا زودتر بلند شو که این اتاق رو من می خوام.بانک کتاب بيستک شما را به خواندن اين کتاب دعوت ميکند. بيستک کتاب امکان خريد اينترنتي کتاب کمک درسي و کتاب هاي عمومي رمان و داستان را با تخفيف و ارسال رايگان فراهم ميسازد. معمولا هيچ گزينهاي در کنار کيفيت کالاي اجناس يک فروشگاه به جز تخفيف، نميتواند سيلي از مشتريان را به سوي خود به راه بياندازد؛ بهخصوص اگر اين تخفيف مربوط به فعاليت خريد و فروش کتابکمک درسي و کنکوري باشد که نياز مبرم اين ماههاي پاياني سال براي بچههاي کنکوري است. در چنين وضعيتي نقش پُررنگ بانک کتابهايي همچون بانک کتاب بيستک، بسيار نمايان ميشود. بانک کتاب بيستک با تخفيفهاي فراوان و تنوع محصولات در جهت ايجاد آرامش براي دانشآموزان و کنکوريهاي عزيز شرايط ويژهرقم زده است.