بانک کتاب بیستک - فروش کتاب های کمک درسی

بیستک

پیشنهاد بیستک کتاب

محصولات مشابه

آداب دنیا نشر چشمه

دسته: ادبیات و داستانی کد کالا: 10382 بازدید: 1,090 بار وضعیت: موجود نیست

مولف یعقوب یاد علی انتشارات چشمه

عنوان: خرید کتاب آداب دنیا انتشارات چشمه
کتاب آداب دنیا از مجموعه کتاب های انتشارات چشمه می باشد که در بخش ابتدایی کتاب آمده است همه شخصیت ها و رویدادهای اصلی و فرعی این رمان تخیلی است و هر گونه تشابه احتمالی با واقعیت به کلی تصادفی است نسیم نسیم است حتی اگر برگی را تکان دهد یا شوخ و شنگ به هر جا سرک نکشد اما نسیمی که حرف نزند بدجنس است تازه اگر بی موقع در یک پیش از ظهر اوایل فروردین بوزد که... نمیفهمید دارد بهش حال می‌دهد در آن آفتاب تند یا به عمد می آید می پیچد دور خیسی شلوار تا ساق پایش را مورمور کند بدجنس بهش گفته بودند تنها نرود هر چه جلوتر می‌رفت بیشتر می ترسید به خودش نهیب میزد برو سر جاده آسفالت پیش از وارد شدن به خاکی لحظه ای ایستاد تا از دکه‌ ای آدرس بپرسد اینجا برای یک زن تنها جای خوبی نیست دکه ای گفت همین راه خاکی را برود تا چند تپه و یک مسیر سنگلاخ بعد از نیم فرسخ میزنی به آب جاده از نهر می گذشت و اگر نمی خواست به آب بزند باید برمی‌گشت برمی‌گشت بعد از این همه مرارت اهمیت نداد به نهر که داشت ته دلش را خالی می‌کرد برگرد برگرد گفت برگردم فکر کردی ترسیدم کور خواندی اگر فکر می کنی برمیگردم با ماشین زد به دل نهر و محل نداد به آخ و وای و کولی بازی اش بعد که نهر گیرش انداخت آن وسط مجبور شد دوربینش را بردارد پاچه های شلوار را بالا بزند و برود توی آب گفت دلت خنک شد همین جا بود که نسیم آمد و موج داد به آب نهر تا بزند به پاچه شلوار خیسش کند وقتی از آب بیرون آمد پلق  پلق آب مانده توی کفش های اسپرتش شده بود موسیقی متن آن اکستریم لانگ شاد پر از تپه و خار بوته های کوتاه گفت با هر دوتان قهرم به نهر پشت کرد و با پلق پلق توی کفشهایش راه افتاد به نسیم هم محل نگذاشت که هی می آمد دور و برش می پیچید تا حرصش را در بیاورد از پیچ تپه که رد شد یک مزرعه دید با چند ساختمان وسط آن برگشت ببیند دریاچه پشت سد از آنجا پیداست جز تپه و یک کوه گردولوی قلمبه هیچی نبود بهش گفته بودند یک جای پرت است در دامنه یک تپه کنار چشمه نمک برگشت و منظره روبرو را قاب بست شلخته بود خط جاده خاکی ساختمان‌ها را دور می زد و بین تپه و کوه گردولو محو می شد ترکیب خط و ساختمان‌ها و کرت های کشاورزی بین شان را قاب بست عاشق ترکیب های شلخته بود عکس نگرفت نور زمخت و بی حس و حال ظهر را دوست نداشت آن سوی نهر به فاصله از ساختمان ها وارد قاب یک آلاچیق بی قواره شد وسط چند تکه زمین سفید که قطعه قطعه از هم جدا شده بودند مثل تکه های یک پازل گنده که بعضی تکه‌هاش گم شده چشمه نمک این بود گفته بودند تک است و آن دور و بر از هرکس بپرسد پیدایش می کند دکه ای سر جاده گفته بود بپا این ها یک جوری اند چه کارشان داری سفارش کرده بودند بگویم دنبال نمک برای گاوداری اش می گردد دکه ای گفته بود خوب جایی آمده ای نمک این چشمه به قیمت ریگ بیابان است ولی چرا تنها آمدی کارگرهایت را می فرستادی هول دارد خانم دل شیر داری تنها آمدی می خواهی همراهت بیایم نرمگس چپر چلاق خواسته بود سوار ماشین بشود که پا گذاشته بود روی پدال گاز و تیز جاکن شده بود زوم بک کرد تا همه شش ساختمان توی قاب باشد به فاصله از هم دیگر نه دور نه نزدیک یکی وسط پنج تا دورش قاب را روی محوطه بین خانه ها چرخاند و تکه تکه چمن و سبزی کاری دید و درختکاری و سنگ فرش شنی بعد از خانه‌ها زمین های کشت شده تا پای کوه میرفت دیوارهای بلوک سیمانی دور همه این‌ها را از قاب حذف کرد و دکمه را فشرد کلیک یک جای دنج و پرت و ساکت یک آن فکر کرد اگر بهش حمله می‌کردند یا گیرش می‌انداختند چه کاری ازش برمی‌آمد هیچ کس غیر از این نسیم سمج و نهر ناقلا آنجا نبود چرا یک اسپری فلفل هم داشت محض خاطر جمعی کله خرتر از این حرفها بود که بخواهد کسی را دنبال خودش یدک بکشد برای کمک و لحظه‌ای مبادا تازه از کی باید خواهش می کرد همراهش بیاید کی برایش مانده بود بعد از این همه سال با هر قدم پلق پلق کفشش بیشتر می‌شد جرأت نکرد بایستد و سنگریزه ته کفش را بتکاند به سنگریزه گفت فعلاً باش به خدمتت می رسم دستش به اسپری فلفل بود توی جیب مانتو تند قدم برمی داشت یک جور یورتمه که شاید واکنشی غریزی بود به تنهایی و ترساننده اش در آن برهوت دوربین می‌خورد به سینه‌اش بالا و پایین میرفت توی ماشین این همه نترسیده بود که حالا اگر یکی اینجا جلوش سبز می‌شد و بهش حمله می‌کرد کی خبر می شد کاش به حرف نهر گوش می‌کرد و برمی‌گشت کاش با نسیم قهر نکرده بود نزدیک ساختمان ها که رسید نگاه کرد به در آهنی بزرگ گفت خیلی بی ریختی صدای پارس سگی آمد از درز در سگ قوی هیکل سیاهی دید که با همه قوتش میدوید و یک بند واق میزد پوزه زمخت پهنش را چسبانده بود به درز در و پیاپی پارس میکرد جست میزد و پنجه میکشید به در آهاااااااای... زن هول کرد پیرمرد بیل به دست از پشت سر از آلاچیق بدقواره بیرون آمده بود داشت از وسط پازل های سفید نمک به طرفش می آمد کی هستی تو زن دست گذاشت روی اسپری‌ فلفل سلام عمو آمدم نمک بخرم برای گاوداری ام پیرمرد بیل را اهرم کرد وسط نهر و فرز جهید به این سو انگار یک لایه چرم زبر قهوه ای سوخته روی صورتش کشیده بودند نمک می‌خواهی چرا آمدی این طرف به در آهنی اشاره کرد و گفت شما کارگر اینجایی مگر چشمه نمک مال اینها نیست پیرمردی بیلش را بلند کرد غلط کردند اینها با تو نکند آدم منابع طبیعی هستی آمدی سر این یک وجب زمین و چشمه حرف صد من یک غاز بزنی بنچاق اینجا دستم هست به خط خود خان که بخشید به پدر خدابیامرزم که خودش این چشمه را پیدا کرده بود هفتاد سال پیش از اینکه نه تو بودی نه منابع طبیعی نه این دولت از هر کی بپرسی می‌داند این چشمه ارث پدری من است حالا حرف بی حساب بزن داشت بیلش را تکان میداد عمو من کاری به زمین و چشمه تو ندارم آمدم نمک بخرم برای گاوهای زبان بسته ام پیرمرد به شک گفت تو آدم منابع طبیعی نیستی پس چرا دوربین انداختی به چشمه از آن بالا ردت را داشتم زن آمد چیزی بگوید که در باز شد و مردی با موی بلند جو گندمی و لباس کار یک تکه بیرون آمد داشت افسار سگ سیاه گنده را می کشید که به زن هجوم نبرد پیرمرد خیز برداشت طرف سگ و مرد ای ضمیر بی ضمیر نه صد بار گفتم این نجس بلانسبت بی‌صاحب را ببند زبان نفهم است مثل خودت
بانک کتاب بیستک شما را به خواندن این کتاب دعوت می‌کند بیستک کتاب امکان خرید اینترنتی کتاب کمک درسی و کتاب‌های عمومی رمان و داستان را با تخفیف و ارسال رایگان فراهم می سازد معمولاً هیچ گزینه ای در کنار کیفیت کالای اجناس یک فروشگاه به جز تخفیف نمی تواند سیلی از مشتریان را به سوی خود به راه بیاندازد به خصوص اگر این تخفیف مربوط به فعالیت خرید و فروش کتاب کمک درسی و کنکوری باشد که نیاز مبرم این ماههای پایانی سال برای بچه های کنکوری است در چنین وضعیتی نقش پر رنگ بانک کتاب‌هایی همچون بانک کتاب بیستک بسیار نمایان میشود بانک کتاب بیستک با تخفیف های فراوان و تنوع محصولات در جهت ایجاد آرامش برای دانش آموزان و کنکوری های عزیز شرایط ویژه رقم زده است