پاسخ برگ بیستک
بزودی
عنوان: خرید کتاب بچه محل انتشارات گنجینه سلامت
کتاب بچه محل از مجموعه کتابهای انتشارات گنجینه سلامت می باشد که در بخش ابتدایی کتاب این چنین آمده است. اولین دقایق ساعت کاری یکی از روزهای هفته بود رضا که از کارشناس های باسابقه و خبره مالی شرکتی خصوصی محسوب می‌شد و سال‌های آخر خدمتش را طی می‌کرد در اتاق کارش مشغول انجام کارهای معمول بود. در کنارش همکار جوانی که به تازگی به او ملحق شده بود هم مشغول کار بود که صدای تلفن ثابت روی میز رضا بلند شد. تلفنی که در آن اول صبح خیلی غیر عادی به نظر می رسید نگاهی به شماره روی صفحه شماره انداز تلفن کرد و شماره را شناخت مصطفی دوست قدیمی دوران دبیرستانش بود. دچار دلشوره شدم چون مصطفی را خوب می‌شناخت می‌دانست مصطفی کسی نیست که فقط برای احوالپرسی این موقع صبح زنگ بزند تا رفت گوشی را بردارد صدای در اتاقش بلند شد و کسی از پشت در اجازه ورود خواست فرصت را غنیمت شمرد و برای اینکه حتی برای چند لحظه به خودش وقت داده باشد تا آماده شنیدن حرف یا خبر غیرمنتظره‌ای از زبان دوستش باشد در حالی که دستش را روی گوشی می گذاشت به فردی که پشت در منتظر بود اجازه ورود داد و گفت. بفرمایید داخل. صدای زنگ تلفن برای دومین بار بلند شد زیرلب خطاب به دوستش آن سوی خط گفت. چند لحظه واستا رفیق.... دو نفر محترمانه سلام کردم و وارد شدن یکی را شناخت قبلا هم دوباری اومده بود اما کارش تموم نشده بود که با دیدنش متوجه شد دنبال چه کاری آمده است جواب سلام آنها را داد و خطاب به اولین نفر گفت. بفرمایید الان در جریان سیر پرونده می ذارمتون.... و در حالیکه از دومین نفر می پرسید شما چه فرمایشی دارید صدای زنگ تلفن برای سومین بار هم درآمد نفر دوم گفت. همراه ایشون هستم. رضا نگاهی به گوشی کرد نفسی گرفت و بعد از معذرت خواهی از ارباب رجوع ها گوشی را برداشت صدای مصطفی از آن سوی تلفن با حالتی خاص گفت. سلام رضا.... سلام مصطفی چه خبر کم پیدا. مصطفی مشوش پرسید. مسعود اسم دیگه ای هم داشت. برای لحظه‌ای جا خورده دل شوره بدی افتاد وجودش اما سعی کرد خوش بین باشد پس در حالی که لبخندی میزد از دوستش پرسید. چطور مگه برنده‌جایزه ای چیزی شده. مصطفی همچنان پریشان و حالا انگار کمی ناراحت از شوخی رضا گفت. نه جدی میگم رضا مسعود اسم دیگه ای هم داشت. دلشوره رضا بیشتر شد دوست داشت بگوید چرا انقدر داشت داشت می‌کنی اما نمی خواست حواس دو مراجعه کننده و همکار کنار دستیش که او هم یک گوشش به آنها بود را بیشتر از این به خودش جلب کند برای همین هم به آرامی گفت. آره اسم اصلیش محمدتقیه مسعود اسمیه که خودش دوست داره صداش کنیم فکر میکردم خودت میدونی حالا چطور مگه. مصطفی سکوت کرد سکوتی که اگر چه چند ثانیه بیشتر طول کشید اما آنقدر طولانی بود که کار را به هم بریزد با ناراحتی گفت. مصطفی... مصطفی چرا چیزی نمیگی چیزی شده تصادف کرده. مصطفی دمغ جواب داد. راستش علی صبح رفته بود نونوایی اعلامیه روی دیوار مغازه کنار نانوایی دیده که اسم مسعود رو توی پرانتز.... انگار آب سردی روی سر تا پای رضا ریخته باشند... دیگه چیزی نمی شنید برای چند لحظه سکوت و تاریکی تمام وجودش را گرفت اما با ورود آبدارچی که مطابق معمول خیلی با سروصدا و با هیجان به اتاقش وارد می شد به خود آمد. با اینکه فهمید منظور مصطفی از اعلامیه دیواری که میگفت چیست اما سعی کرد به خودش بقبولاند که احتمالاً پسرش اشتباه دیده و مصطفی بیخود داره یک خطای کودکانه را بزرگ میکند. خواست همینها را به مصطفی بگوید اما نگاهش به دو مراجعه کننده که به او زل زده بودند افتاد به هر سختی بود خودش را کنترل کرد و به دوست داشت گفت. چند دقیقه دیگه بهت زنگ میزنم. گوشی را گذاشت و به سرعت به کارهای فرد اصلی مراجعه کننده رسیدگی کرد توضیحاتی در مورد کارش به او داد و از او خواست کمی صبوری به خرج دهد چون انجام کار طبق روال صحیح و قانونی زمان بر است. به این صورت موضوع را جمع کرد و با دستپاچگی از آنها خداحافظی کرد و گفت که هفته بعد سری به انها بزنند به امید این که انشالله کار تمام شودبانک کتاب بيستک شما را به خواندن اين کتاب دعوت ميکند. بيستک کتاب امکان خريد اينترنتي کتاب کمک درسي و کتاب هاي عمومي رمان و داستان را با تخفيف و ارسال رايگان فراهم مي‌سازد. معمولا هيچ گزينه‌اي در کنار کيفيت کالاي اجناس يک فروشگاه به جز تخفيف، نمي‌تواند سيلي از مشتريان را به سوي خود به راه بياندازد؛ به‌خصوص اگر اين تخفيف مربوط به فعاليت خريد و فروش کتاب‌کمک درسي و کنکوري باشد که نياز مبرم اين ماه‌هاي پاياني سال براي بچه‌هاي کنکوري است. در چنين وضعيتي نقش پُررنگ بانک کتاب‌هايي همچون بانک کتاب بيستک، بسيار نمايان مي‌شود. بانک کتاب بيستک با تخفيف‌هاي فراوان و تنوع محصولات در جهت ايجاد آرامش براي دانش‌آموزان و کنکوري‌هاي عزيز شرايط ويژه‌رقم زده است.
