پاسخ برگ بیستک
بزودی
پاریس زمستان ۱۹۵۴ اوا دورسی پشت میز آشپزخاته نشست به صدای تیک تاک ساعت گوش می داد و نسخه ای از روزنامه فیگارو مقابلش بود این صدای زمان بود که از او دور می شد پکی به سیگارش زد و از پنجره به صبح مه آلود سرد نگاه کرد طلوع خاکستری با رگه های نارنجی آرام به آسمان آبی نفوذ می‌کرد او از ساعت ۴ صبح بیدار بود در گذشته با افزایش درد در سمت چپ بدن کم خوابش میشد دکتر ماه‌ها پیش از او قطع امید کرده بود تشخیص دکتر این بود که بیمار خوبی نبود و با غرور از دستورالعمل‌های پزشکی امتناع می‌کرد اکنون سیروز به سرعت کبدش را عفونی کرد دکتر به او گفته بود که باید نوشیدن را کنار بگذارد دکتر در آخرین ملاقات به او گفته بود تو حتی تلاش هم نمی کنی اوا روی میز معاینه دکمه های لباسش را بست و گفت من نمی تونم راحت بخوابم تعجبی نداره کبدت ملتهب شده اوا به دکتر نگاه کرد و گفت من یه مسکن می‌خواهم تا راحت بخوابم دکتر نسخه نوشت و گفت این داروها را نباید بدم فقط یه دونه بخور چون قوی هست ممنونم چرا سیگار کشیدن را کنار نمی‌گذاری اوا نفسش را بیرون داد ته سیگار گیتانس را در زیر سیگاری فشرد آن نوع سیگار بسیار رایج اما در عین حال به شدت سنگین بود و برای خانم ها مناسب نبود اوا از آن لذت می برد و حالا فقط می توانست طعم های قوی را بچشد شکلات ارزان قهوه تلخ مهم نبود که چه چیزی می خورد چون اشتهایی برایش باقی نمانده بود دکتر ساده‌لوحانه و با تکبر شیرین فکر می‌کرد که همه می خواهند تا ابد زندگی کنند اوا خودکار را برداشت و دایره های یکنواختی در حاشیه روزانه کشید هنوز جزئیاتی برای سازماندهی وجود داشت او چند هفته قبل به وکیل مراجعه کرده بود وکیلی جوان کوشا و کمی منزوی و جعبه ای را برای نگهداری به دربان ترشرو مادام آسانژ سپرده بود اما شب قبل وقتی نمی توانست بخوابد ایده دیگری به ذهنش رسید سفر از لندن به پاریس و ایده هواپیما او را مجذوب کرده بود این سفر هوایی ولخرجی و غیر ضروری بود اما باید تجربه می‌کرد و با تصور نزدیک شدن به پاریس مایل ها اقیانوس سرد و آبی و اولین چشم‌انداز شهر به خودش لبخند زد اوا لرزید و دوباره درد به سراغش آمد و به دنبال آن یک طرف بدنش بی حس شده به بطری کنیاک فکر کرد نمی‌خواست در طول روز بنوشد و قانون جدید این بود که بعد از شش عصر بنوشد اما دست هایش می لرزیدند و شکمش تحریک شده بود تصمیم گرفت از این فکر بیرون بیاید دوش بگیرد و ساعت ۷ و نیم به مراسم عشای ربانی کلیسای مادلین برود از بین تمام کلیساهای پاریس به این کلیسا علاقه زیادی داشت در آنجا مریم مجدلیه آن دختر خودسر و نافرمان کلیسا هر روز در آغوش فرشتگان بهشت صعود می‌کرد برگزاری اجرای ربانی مثل اپرای بزرگ با گران ترین تجهیزات شهر بود و ایمان مثل شعبده بازی بود و تماشاچی را فریبکار و فریب خورده می‌کرد چه کسی می تواند در برابر حقه شعبده بازی خوب مقاومت کند کریس مونرو نفس نفس زنان از خواب بیدار شد او در زمین ناهموار یک جنگل انبوه می دوید جستجو می‌کرد و فریاد می‌زد اما هر چه تندتر می دوید جنگل نفوذ ناپذیر تر می شد درخت های تاک رشد می‌کردند زیر پایش می پیچیدند و شاخه ها به صورت دست ها و پایش شلاق می زدند احساس وحشتناکی داشت انگار که زمان به آخر رسیده است به دنبال شخص یا چیزی بود اما همیشه یا دور بود و یا در دسترس نبود ناگهان تعادلش را از دست داد و به دره های عمیق و سنگی افتاد بانک کتاب بیستک شما را به خواندن این کتاب دعوت می کند بیستک کتاب امکان خرید اینترنتی کتاب های کمک درسی و کتاب‌های عمومی رمان و داستان را با تخفیف و ارسال رایگان فراهم می سازد معمولاً هیچ گزینه‌ای در کنار کیفیت کالای یک فروشگاه به جز تخفیف نمی تواند سیلی از مشتریان را به سوی خود به راه بیاندازد به خصوص اگر این تخفیف ها مربوط به فعالیت خرید و فروش کتاب کمک درسی و کنکوری باشد که نیاز مبرم این روزهای پایانی سال برای بچه های کنکوری است در چنین وضعیتی نقش پررنگ بانک کتاب هایی همچون بانک کتاب بیستک بسیار نمایان میشود بانک کتاب بیستک با تخفیف های فراوان و تنوع محصولات در جهت ایجاد آرامش برای دانش آموزان و کنکوری های عزیز شرایط ویژه رقم زده است
نویسنده: کاتلین تسارو
مترجم: سمیه محمدی
