پاسخ برگ بیستک
بزودی
گزیده‌ای از کتاب شجاعت نشر حمیدا چیره شدن بر ترس و برانگیختن اعتماد به نفس روز بیست و چهارم سپتامبر ۲۰۱۰ نمی‌دانستم در آستانه سفر به جهنمی برای تصورم هستند خود را زنی نیرومند و شجاع می پنداشتند که اطمینان رویارویی با هر پیشامدی را دارد در دهه بیست سالگی با اعتیاد در دهه سی سالگی با طلاقی دردناک و در دهه چهل سالگی با خیانتی تکان دهنده جنگیده و پیروز شده بودم گمان میکردم از ۵۰ سالگی به بعد از زندگی راحتی داشته باشم نه تنها از این تجربه‌های تکان دهنده جان سالم به در برده و اینکه خوشبختانه توانسته بودم با استفاده از تجربه ام به رشد و شکوفایی دیگران نیز کمک کنم ماجرا از آنجا آغاز شد که روز ها انتظار کشیدند تا پزشکان اجازه پرواز را به شهر استانبول در ترکیه به من بدهد قصد داشتن پیش از آغاز دوره سخنرانی در اروپا یک هفته در استانبول گردش کنم اما به جای دریافت چراغ سبز از دکتر پل اسپکارت که همیشه به من میگفت شجاعتم بیشتر از عقل آن است فاسخ ای بسیار متفاوت گرفتم او نگران از اینکه مبادا تصمیم عاقلانه ای نگیرم گفت اگر سوار هواپیما شوم به محض ورود مرا به بیمارستان خواهند برد با دوستانم لینیا استیون قرار گذاشته بودیم ابتدا در دریای اژه قایق سواری کنیم و سپس به کپنهاک و هلند برویم تا در آنجا آموزش دهیم از اینکه نمی توانستم به بعد عمل کنند ناراحت شدم اکنون که گذشته را مرور می کنم می بینم باید با مشاهده چشمان نگران پزشکم نگران میشدم اما نشدم باور داشتم که شکست ناپذیر هستم حالم خوب می شود و هیچ کس بهتر از من نمی داند فکر می کردم به علت یک سینه پهلوی سبک نزد پزشک آمده‌ام تا معاینه شوم و فقط سرما خورده ام وقتی شنیدم لازم است در بیمارستان بستری شوند باز هم نتوانستم اهمیت اوضاع را درک کنم در حالی که از فشار شدیدی که از سوی پزشکان و خویشاوندانم احساس می کردم ناراحت و خشمگین بودم با بی میلی گذاشتم مادرم را به بیمارستان برساند آنها گفتند چند روزی بستری خواهند بود در کمتر از ۲۴ ساعت مرا به اتاق جراحی بردند تا برای بیرون کشیدن چهار لیتر مایع از ریه هایم لوله هایی به بدنم وصل کنند یک خورده بودن پس از جراحی هنوز نمی توانستم بفهمم چگونه چنین موضوعی امکان دارد چگونه یک سرماخوردگی ساده چنین مشکلاتی در بدنم ایجاد کرده است نمی توانستم بفهمم چرا اینهمه دکتر به اتاقم می آیند و می روند و با آن همه نگرانی به من و گزارش پزشکی ام نگاه می‌کنند چرا وقتی می بایست حالم بهتر شود دچار حال بدتری شده بودم چرا روز به روز ضعیف تر می شدم آیا به این دلیل گریز ناپذیر بود که با همه تلاش هایم برای انکار فرار یا سرکوب به هر حال سرطان داشتم در سال ۲۰۰۱ پزشکان پی بردند که غده‌ای و اندازه یک طالبی کوچک در شکم دارم و آن را برداشتند آنها در آن زمان به من گفتند که غده بدخیم اما یکپارچه است یعنی با بیرون آوردن غده سرطان را خارج کرده اند
نویسنده: دبی فورد
مترجم: فرناز فرود
بانک کتاب بیستک خرید آنلاین کتاب شجاعت نشر حمیدا از سری کتابهای روانشناسی به شما علاقه مندان توصیه می کند
گاهی اوقات تجربه‌ی یک بار خرید از بانک کتابی با مزایای ویژه می‌تواند مسبب عادت همیشگی برای سایر خریدهای اینترنتی شود. حال اگر افراد مراجعه‌کننده بدانند که بعد از ارسال سفارش کتاب حتی از نوع کمیاب‌ترین آن به بانک کتاب بیستک، در کمترین مدت، سفارشات را درِ منزل تحویل می‌گیرند، بی‌شک در ادامه‌ی راه خرید خود، بانک کتاب بیستک را به فراموشی نخواهند سپرد.
