کتاب نگار از مجموعه کتابهای انتشارات مایا می باشد. در بخش ابتدایی کتاب آمده است:
خوابم میومد بهش پیام دادم مهرداد من خوابم میاد. بخوابم. بعد از شش دقیقه دوتا تیک آبی کنار پیام زده شد و نوشت به یه شرط. گفتم چی گفت قول میدی خواب منو ببینی. گفتم اگه بیای تو خوابم آره چرا که نه. گفت باشه پس بخواب تا منم برم وسایلمو جمع کنم بیام تو خوابت... گفتم دیوونه باشه پس منم زودتر چشمامو میبندم که زودتر خوابم بره و ببینمت گفت آفرین دختر خوشگلم. گفت شب بخیر. گفتم شب بخیر. اینترنت گوشیم خاموش کردم و دراز کشیدم رو تخت و زل زدم به سقف تو تاریکی تا خوابم ببره به حرفش که فکر میکردم خندم میگرفت. بعضی وقتا بهم میگفت دختر کوچولوی منی منم باهاش دعوا میکردم که انقدر به من نگو کوچولو. اونم با شیطنت همیشگی جواب میداد خوب معلومه که کوچولویی بد که میدید ناراحت شدم واسه اینکه من از ناراحتی در بیاره میگفت بهت میگم کوچولو نگار خانوم چون مثل یه دختر بچه ناز میتونم بغلت کنم بوست کنم موهاتو ناز کنم اگه بزرگ بودی که تو بغلم جا نمی شدی بغلیه من بعدم من عاشق چیزای کوچولوام... لبخند می زدم و بهش میگفتم از عاشق منم هستی. و اون درجواب می خندید و زل می زد به هم. ۲۳ سالش بود و من ۲۲... جفتمون توی دانشگاه درس می خوندیم عمران و من شیمی یه بار اتفاقی همو دیدیم ولی خوب اون موقع فکرشو نمیکردم یه روز نامزد بشیم تا اینکه یه روز بعد از تموم شدن کلاسم اومدم سوار ماشین بشم که برم خونه ماشینو روشن کردم که دیدم آمپر آبش قرمز شده بود زدم بالا و بطری آب رو برداشتم که بریزم داخل ماشین که دیدم مهرداد و دوستش اومدم سمت ماشین کنار ماشین پارک شده بود. ماشین مال دوستش بود وقتی دید کاپوت ماشین بالاست اومد پیشم و گفت مشکلی پیش اومده. گفت کمک میخواهین. گفتم نه ممنون خودم حلش می کنم. ماشینم یکم جوش آورده بعضی وقتا اینجوری میشه دوستش اومد نزدیک و بطری رو بهم بدین و عقب وایسین گفت من خودم میتونم. مهرداد خانم لطفاً. بطری رو دادم دست دوستش و اومدم کنار... دوست مهرداد که اسمش امید بود گفت مهری برو کنار نباشه بهت. مهری پسر با این حجم از ریش و سیبیل اسمش مهریه. وای بیچاره مهری های سرزمینم. شایدم فامیلشه ولی این بهش میگه امید و بعد اون به فامیل صداش میکنه چه جالب. بطری رو که خالی کرد در کاپوت و بست و گفت بفرمایید خانم درست شد. منم که تو فکر غرق شده بودم هول هولکی گفتم خیلی ممنون از شما هم ممنونم آقای مهری. یهو امید پقی زد زیر خنده مهرداد با چشمهای گرد شده گفت با منی. بیشتر شدم یعنی چی. یعنی حرف بدی زده بودم بهش خون پسر هم که هم اینو بهش گفتم یعنی مهری نیس. اون بیشعور چرا داره میخنده مگه جک گفتم...
بانک کتاب بیستک شما را به خواندن این کتاب دعوت میکند. بانک کتاب بیستک امکان خرید اینترنتی کتابهای مختلف را با ۲۰ تا ۵۰ درصد تخفیف و ارسال رایگان فراهم میسازد. معمولا هیچ گزینهای در کنار کیفیت کالای اجناس یک فروشگاه به جز تخفیف، نمیتواند سیلی از مشتریان را به سوی خود به راه بیاندازد؛ بهخصوص اگر این تخفیف مربوط به فعالیت خرید و فروش کتابهای کمک درسی و کنکوری باشد که نیاز مبرم این ماههای پایانی سال برای بچههای کنکوری است. در چنین وضعیتی نقش پُررنگ بانک کتابهایی همچون بانک کتاب بیستک، بسیار نمایان میشود. بانک کتاب بیستک با تخفیفهای فراوان و تنوع محصولات در جهت ایجاد آرامش برای دانشآموزان و کنکوریهای عزیز در شرایط ویژهی روزهای پایانی پاییز، زمستان خوبی را برای دانشآموزان عزیز رقم زده است.