بانک کتاب بیستک - فروش کتاب های کمک درسی

بیستک

پیشنهاد بیستک کتاب

محصولات مشابه

هتل نشر ثالث

دسته: ادبیات و داستانی کد کالا: 7087 بازدید: 1,107 بار وضعیت: موجود نیست

کتاب هتل انتشارات ثالث

گزیده‌ای از کتاب هتل نشر ثالث امروز هم می‌توانست روز عادی باشد از همان روزهایی که مریم با جیغی سرخوشانه و کوتاه خودش را می‌انداخت رویم و بدن گوشتی اش پتویی می‌شد روی پتویم و من از گرما و بوسه های بی امانش بیدار می شدم بعد سیگاری آتش میزدم و یک راست می رفتم توی دستشویی و بعد از آن صبحانه بود و قهوه و افتادن روی مبل اما این طور نشد به مرحله قهوه که رسیدم غافلگیرم کرد ه بودم پشت پنجره آشپزخانه که فوقش ۲ متر با دیواره سنگی ساختمان رو‌به‌رو فاصله داشت و منتظر بودم قهوه هم سرد شود تا سیگار بعدی را روشن  کنم چشمانم را از پنجره‌ای می‌گرفتند و به پنجره دیگر میدوختم اغلب شان از باد موذی اواخر پاییز بسته بودند آنها که باز بودند با پرده ها و طوری هایشان نمایش دوری و نزدیکی را انداخته بودند رفتن و با کله برگشتن پرده ها پخش می کردند برای لحظه قسمتی از کف اتاق‌ها پیدا می شد و بعد شلاقی برمی‌گشتند و به طوری می چسبیدند انگار تمام نفسهای خانه خالی میشد و تقلا می‌کرد برای دمی دیگر درست مثل سر آدمی که رویش کیسه بکشند مسخره بود که اینکاره روزه‌ام بود تک تک شان را رصد می‌کردم و منظره پرده های سفید و تور و رنگی می شد نخستین تصاویر بعد از بیداری همیشه هم عصبانی می شدم نمیدانم عصبانیت لغت مناسبی برای توصیف احساسم است یا نه اینطور بگویم این‌که آن‌ها باور داشتند زندگیشان ارزش و لیاقت پوشاندن دارد باعث می‌شد چیزی شبیه خشم با چاشنی تند تمسخر گلویم را به خارش بیندازد اما بوی غذاهایشان که راه می گرفت تا این سوی کوچه و صدای به هم خوردن قاشق و چنگال هایشان که بلند می‌شد دستشان را رو می کرد می شدند مصداق خیلی معمولی آدمیزاد پستاندار دوپا که برهنه اش هم دیدن ندارد می توانستم در ذهنم ببینم که غذا را با قاشق داخل دهانشان می‌گذاشتند می جویدند و اجازه می‌دادند بزاق نرمش کند بعد آن توده خمیری زرد قهوه‌ای از گلو پایین می رفت تا چندین ساعت دیگر باز خمیری و قهوه از بدنشان خارج شود در این چند ساعت چه کارهایی می کردند جز زبان زدن به غذای های باقی مانده لای دندان ها حرف زدن دراز کشیدن شستن چیزهای کثیف و کثیف کردن چیزهای تمیز چنین نمایشی تماشاگر نخواهد داشت لااقل من آن تماشاگر نبودم من کسی بودم که از آنها و پرده‌های بسته شان عصبانی میشدم و از بوسه های آبدار مریم متشنج اما خشم برای من چیزی بود که برای ادامه روز بهش نیاز داشتم و بی جهت  هدردش نمی دادم برای همین وقتی آن سوال عجیب را شنیدم کاملا خونسرد باقیماندم متوجه صدای آهسته او شدم که نام مرا می خواند چند دقیقه قبل زنگ مدرسه را زده بودند جیغ دخترها پاییز را کامل کرده بود از جایی که پنجره ما قرار داشت یک سوم حیاط دیده می‌شد مثل پرنده های وحشی بال بال می زدند کوله هایشان را به طرف هم تاب می دادند و طوری آدامس می جویدند که من از آن فاصله می توانستم آنهایی را که دندان‌هایشان را سیم کشی کرده بودند تشخیص دهم هنوز رویم به پنجره بود و داشتم در آواز ناموزون گله غازهای سرمه ای پوش در آن جیغ های هورمونی دنبال نوعی هماهنگی و هارمونی میگشتم که اسم خودم را شنیدم متوجه نشده بودم که پیش از آن سینه اش را چند بار صاف کرده بود تا سمت او برگردم ترجیح میدادم برنگردم یا واقعاً نشنیده بودم حالا مجبور بودم برگردم سعید دیگری جز من در خانه نبود دیدم سر انگشتش را روی خرده های نان فشار می‌دهد از روی میز بلندشان می کند و دوباره رهایشان می‌کند گفت سعید گفتم جانم گفت فکر نمیکنی باید بچه دار شیم ایستاده و ساکن نگاهش کردم تا چشم ازم گرفت یک دستش را جارو کرد خوردن آنها را به لبه میز هدایت می‌کرد تا سرازیر شوند کف دست دیگرش ناخن های کوتاه پنجم امام چه های ظریفی داشت دور مچش ساعت طلایی که از آن خواسته بود برای تولدش بخرم میدرخشید بعداً خودش هم زنجیری کوچک به آن اضافه کرده بود که انتهایش قلبی با سنگ سرخ آویزان بود و تاب میخورد چشم هایم روی دستها که خوردن آنها را جمع و جور می کرد ثابت مانده بود غوغای بیرون رفته رفته رو کش می کرد و من می توانستم صدای نفس هایش را بشنوم کی کشتار و سنگین بودند می خوردند به نان ها و کار جارو کردنشان را سخت می کردند
نویسنده: هنگامه مظلومی
بانک کتاب بیستک خرید آنلاین کتاب ادبی هتل نشر ثالث را به شما توصیه می کند
گاهی اوقات تجربه‌ی یک بار خرید از بانک کتابی با مزایای ویژه می‌تواند مسبب عادت همیشگی برای سایر خریدهای اینترنتی شود. حال اگر افراد مراجعه‌کننده بدانند که بعد از ارسال سفارش کتاب حتی از نوع کمیاب‌ترین آن به بانک کتاب بیستک، در کمترین مدت، سفارشات را درِ منزل تحویل می‌گیرند، بی‌شک در ادامه‌ی راه خرید خود، بانک کتاب بیستک را به فراموشی نخواهند سپرد.