مانا نشر قطره

کتاب مانا از مجموعه کتابهای انتشارات قطره می باشد. در بخش ابتدایی کتاب آمده است: 
پرده ها با تیغ یا چاقوی تیز همه از قاب ها جا کنده شده و گوشه و کنار زیر زمین روی باقی مانده اثاثه یعنی روی هر چیزی که هنوز دستشان یا عقلشان نرسیده بود مثل باقی چیزها را به تاراج ببرند پخش و پلا بود. ظاهراً کسی که به آنها خط داده فکر کرده بود فقط قابها با ارزش اند هنوز چیزکی از پرده رستم و سهراب قوللر آقاسی مانده بود که بشود حفظش کرد البته اگر بچه‌های اتلیه جان می کندند و رویش کار می کردند. پرده کشته شدن سیاوش کار مدبر اما نمی شد هیچ کاریش کرد. پاره پاره بود و آش و لاش. پرده زنهای قجر فقط به خیالشان عتیقه بود چون همه را با قاب برده بودن حتی یکی هم جا نگذاشته بودند شاید هم جایی سر به نیست شان کرده بودند. آن دو گلدان بزرگ قدی چینی کار چک که پدر ۵۰ سال پیش از گوشه یک عتیقه فروشی حومه لندن کشف شان کرده بود هیچ کجا نبود. یادش بود یک روزگاری حتی تا همین سفر آخری شش سال پیش که آمد ایران بالا توی مهمانخانه چشمش به آنها خورده بود در این سفر اما اثری از آثارشان نبود نه بالا توی خانه نه در زیرزمین و نه جای دیگری از خانه یا این چیزی که از خانه باقی مانده بود آن قدری بزرگ بودند که نمی‌شد جایی قایم شان کرد. گشتن فایده نداشت انگار فعلاً برای مهمانی یادبود پدر همین‌ها دستش را می‌گیرد همین خرده ریزها هم توی کمد دیواری زیر زمین جا مانده بود صفحه‌ها را چه خوب شد پیدا کرد پدر به قول خودش عاشق آواز خوش بنا نبود و صوت دلکش قمر. جفتی شمعدان لاله را هم برداشت از پله‌های زیر زمین بالا رفتن نفس عمیقی کشید تاریکی زیرزمین هوای بسته و سقف کوتاهش داشت خفش می کرد توران دست به کمر وسط باغ بالای سر اثاثیه های که روی چادر شب بود ایستاده بود تا چشمش افتاد شروع کرد به خوش خدمتی. اوا چه خوب این دوتا دیگه کجا مونده بود شیرین خانم. خونش به جوش آمد با پوزخندی گفت جا مانده بود دیگه حتما اگه میدونستی کجا میدادی اینها را هم ببرن. باز به دست و پا افتاد که خودش را مبرا کند والله شیرین خانم به خدا من روحم... پرید توی حرفش از این عجز و لابه کردن ها بیزار بود. توران هیچ می دونی قسم که میخوری بیشتر به خودت شک می کنم. چطور ممکن بود که خانه را اینطور به تاراج برده باشند و چه طور آن چیزی نفهمیده باشد خرابی و خسارت بیش از آن بود که فکرش را می کرد توران دوباره آمد چیزی بگوید که شیرین انگشت کشیده و بلندش را روی بینی باریک و قلمی اش گذاشت. هیس. بی حرف کلی کار داریم این قاب و قدح و باقی چیزها را همین جا گردگیری شمعدون ها را خودم می برم. شمعدان های لاله را در دست گرفت و پله‌های عمارت را بالا رفتن آویزه های بلور با هر قدمش به هم می سایید و موسیقی زیر و زنگوله وار خفیفی تا خانه همرایش می‌کرد سر بلند کرد و نمای عمارت در باغ را از نظر گذراند. شیشه پنجره ها یکی در میان شکسته بود. با توی پرده های تور اتاق می‌پیچید و توی هوا پروازشان می داد. اینها را هم باید تا شب نشده می داد پرده های نایلونی بکوبند تا بعداً فکری به حال شان می کرد. پیدا بود به قصد کوبیدن افتاده‌اند به جان خانه کاش مهربانو زودتر خبرش می‌کرد گرچه آن موقع درگیر نمایشگاه بود و حتی اگر مهربانو زودتر هم جنبیده بود نمیشد کاری از پیش برد. آرت آندر اتک. جالب بود موضوع نمایشگاه گالری لندن را اینجا در خانه پدری داشت به چشم می دید. داوود کجا بود وقتی اینها افتاده بودم به جان یادگاری های چند صد ساله ی خانوادگی. از پنجره های قدیمی ایوان پا گذاشت به مهمان خانه چلچراغ آویخته به سقف سالن با صدها لاله بلورش هزار شکر که هنوز سر جایش. بلند کردن این یکی دردسر داشت. داوود حتماً سفارش کرده بود کارگرهایش صبر کنند و دندان سر جگر بگذارند تا یک روز خودش وقت کند و اقلا این یکی را از زیر نظر مستقیم خودش غارت کنند تا بلایی که سر قاب های توی زیر زمین آمده بود سر این یکی نیاید.
بانک کتاب بیستک شما را به خواندن این کتاب دعوت میکند. بانک کتاب بیستک امکان خرید اینترنتی کتاب‌های مختلف را با ۲۰ تا ۵۰ درصد تخفیف و ارسال رایگان فراهم می‌سازد. معمولا هیچ گزینه‌ای در کنار کیفیت کالای اجناس یک فروشگاه به جز تخفیف، نمی‌تواند سیلی از مشتریان را به سوی خود به راه بیاندازد؛ به‌خصوص اگر این تخفیف مربوط به فعالیت خرید و فروش کتاب‌های کمک درسی و کنکوری باشد که نیاز مبرم این ماه‌های پایانی سال برای بچه‌های کنکوری است. در چنین وضعیتی نقش پُررنگ بانک کتاب‌هایی همچون بانک کتاب بیستک، بسیار نمایان می‌شود. بانک کتاب بیستک با تخفیف‌های فراوان و تنوع محصولات در جهت ایجاد آرامش برای دانش‌آموزان و کنکوری‌های عزیز در شرایط ویژه‌ی روزهای پایانی پاییز، زمستان خوبی را برای دانش‌آموزان عزیز رقم زده است.