گزیده ای از کتاب ادبی خرمگس نشر مجید... در یکی از شبهای گرم ماه ژوئن آرتور در کتابخانه علوم الهی شهر پیزا نشسته و آن سرگرم زیر و رو کردن انبوهی از موعظه های خطی بود پنجره ها به طور کامل باز بودند و کرکره ها را برای اینکه مانع ورود هوای گرم شوند به حالت نیمه بسته در آورده بودند کشیش مونتانلی پدر روحانی و مدیر کتابخانه برای لحظهای دست از نوشتن برداشت و نگاهی همراه با مهربانی به سری که با انواع موهای مشکی و براق روی ورقه های خطی هم شده بود انداخت و گفت کارینو بالاخره نتوانستی آن را پیدا کنید اشکالی ندارد باید آن را دوباره بنویسم اصلاً ممکن است پاره شده باشد و من بیجهت تو را به زحمت انداختم صدای پدر مونتانلی در عین حال که آرام پرطنین و گیرا بود چنان آهنگ دلپذیری داشت که به کلامش جذابیت خاصی می بخشید صدایش مثل سخنوران ذاتی بسیار پخته و اصیل بود و هرگاه با آرتور حرف میزد لحنی محبتآمیز داشت آرتور در پاسخ گفت نه پدر باید پیدایش کنم مطمئنم آن را همین جا گذاشت این فکر نمی کنم هرگز بتوانید دوباره مثل آن را بنویسید مونتانلی مشغول به کار خود شد در آن سوی پنجره سوسکی با بالهای طلایی به طور یکنواخت وزوز میکرد و از خیابان صدای فریاد متوالی و آزاردهنده یک میوهفروش سیار به گوش می رسید ناگهان آرتو فریاد زد یافتن یافتن درباره شفا دادن افراد جذامی است آنگاه با گام های آرامی که همیشه باعث عصبانیت اهالی خانه میشد طول اتاق را طی کرد آرتور قدی کوتاه و اندامی لاغر و استخوانی داشت و بیشتر از آنکه یک جوان انگلیسی از طبقه متوسط در دهه سوم قرن نوزدهم باشد با آن بازوهای کشیده دهان کوچک و ظریف و دست و پای نحیف و باری کشف به یک ایتالیایی در تابلوهای نقاشی قرن شانزدهم شباهت داشت اگر برجای خود بیحرکت مینشست ممکن بود که او را با دختر زیبایی که لباس مردانه پوشیده اشتباه بگیرند با همه اینها هنگامی که به جنب و جوش می افتاد چابکی و چالاکی اش آدم را به یاد پلنگ دست آموز بدون چنگال میانداخت درسته خودش است آرتور اگر تو را نداشتم چه کار می کردند همه چیزم این طرف و آن طرف گم و قبول شد خوب حالا دیگر مجبور نیستم چیزی بنویسم حالا بیا با هم به باغ برویم تا به تو کمک کنم کدام مطلب را نفهمیدی سپس با هم به محوطه باغ آرام و به سایه نشسته دیر رفتند کتابخانه در وسط ساختمان های یک صومعه قدیمی دومینیکن قرار گرفته بود حیاط مربع شکل صومعه حدود ۲۰۰ سال قبل شکل گرفته بود و اکلیل های کوهی و اسطوخودوس ها با بودجه های در هم پیچیده از میان شمشادها رشد کرده بودند حالا دیگر همه راهبه هایی که لباس سفید پوشیده و زمانی از این گیاهان محافظت می کردند در دل خاک دفن شده بودند اما با وجود آن که دیگر کسی از گلهای آنها به عنوان گیاه شفا دهنده استفاده نمیکرد ولی باز هم در هر شبانگاه دل انگیزه نیمه تابستان گل میدادند دسته هایی از جعفری وحشی و گلهای خودرو از میان شکافهای گذرگاهها سر برآورده بود
نویسنده: اتل لیلیان وینیچ
مترجم: حمیدرضا بلوچ
بانک کتاب بیستک خرید آنلاین کتاب خرمگس نشر مجید از سری کتابهای ادبی و داستانی به شما علاقه مندان پیشنهاد می کند
گاهی اوقات تجربهی یک بار خرید از بانک کتابی با مزایای ویژه میتواند مسبب عادت همیشگی برای سایر خریدهای اینترنتی شود. حال اگر افراد مراجعهکننده بدانند که بعد از ارسال سفارش کتاب حتی از نوع کمیابترین آن به بانک کتاب بیستک، در کمترین مدت، سفارشات را درِ منزل تحویل میگیرند، بیشک در ادامهی راه خرید خود، بانک کتاب بیستک را به فراموشی نخواهند سپرد.