گزیده ای از کتاب خفاش نشر چترنگ سیدنی... چیزی سر جایش نبود خانم کارمندی که مامور گذرنامه بود ابتدا با خوشرویی پرسیده بود چطوری رفیق هری هوله به دروغ پاسخ داده بود خوبم بیشتر از سیستم از آغاز پروازش از اسلو به لندن می گذشت و بعد از تعویض هواپیما در بحرین روی همان صندلی لعنتی کنار خروج اضطراری نشسته بود به جهت رعایت موارد ایمنی پشت صندلی فقط کمی عقب می رفت و تا وقتی به سنگاپور رسیدند فشار زیادی به ناحیه کمر و ستون فقراتش آمده بود حالا زن پشت پیشخوان دیگر لبخند نمی زد و گذرنامه هری را با علاقه خاصی بررسی کرده بود سخت میشد گفت که در ابتدا عکسش زن را به وجد آورده بود یا نامش سفر کاری هری هوله توجهش به اینکه او از کلمه آقا استفاده نکرد جلب شد چرا که اغلب جاهای دنیا ماموران بررسی گذرنامه این کلمه را به کار می بردند با این حال با خودش فکر کرد که شاید در استرالیا به کار بردن آن مرسوم نباشد حقیقتاً بی اهمیت بود هری به سفرهای خارجی عادت نداشت و تنها چیزی که می خواست این بود که در اسرع وقت اتاق با یک تخت در هتل داشته باشد بله بود درحالی پاسخ داد که انگشت هایش روی پیشخوان ضرب گرفته بودند همان وقت لبهای زن جمع شده حالت زشتی به خود گرفته و با لحنی کنایه گفت چرا ویزا ندارین آقا هری مضطرب شد درست همانطور که وقتی فاجعه در اطرافش رو می داد ناگهان توی دلش خالی می شد آیا آقا فقط در شرایط ناگوار استفاده میشد هری در حالی که جیب هایش را میگشت من من کنان گفت متاسفم فراموش کردم چرا آنها ویزای ویژه را مثل ویزاهای معمولی به گذرنامه اش الصاق نکرده بودند پشت سرش صدای ضعیف آهنگ از واکمن به گوش می رسید و فهمید برای همسفر شد در هواپیماست تمام مدت پرواز فقط همان کاست را گوش کرده بود از اینکه هیچ وقت یادش نمیآمد چیزهایش را در کدام یک از جیب هایش می گذارد کلافه شده بود حتی با اینکه ساعت نزدیک ۱۰ شب بود هوا آنقدر گرم بود که هری میتوانست به خارش افتادن پوست سرش را احساس کند سرانجام ویزا را پیدا کرد آن را روی پیشخوان گذاشت و آسوده خاطر نفس عمیق کشید شما پلیس هستین مامور گذرنامه نگاهش را از ویزای ویژه به سمت او برگرداند حالت دهانش به شکل طبیعی در آمده بود نکنه بلوندهای نروژی رو کشتن بعد در حالی که خنده ریزی میکرد مهر را محکم روی ویزای ویژه کوبید خوب فقط یکی رو ورودی فرودگاه ممنوع و از نمایندگان آژانس های مسافرتی و راننده های لیموزین اعلان به دستی بود که نام هوله بر هیچ یک از آنها دیده نمی شد می خواست تا کسی بگیرد که متوجه شد سیاه پوستی با موهای مجعد و بینی بزرگ با گامهای بلند در حال گشودن راه خود از میان جمعیت به سمت توسط مرد شلوار جین آبی آسمانی و پیراهن هاوایی به تن داشت با احساس پیروزی از اینکه بالاخره توانسته بود به هری برسد گفت به نظرم شما آقای هولی هستین هری به یاد آورد تصمیم گرفته بود چند روز اول سفرش را به استرالیا به تصحیح تلفظ نام خانوادگی اش بگذراند تا معنای سوراخ از آن استنباط نشود...
نویسنده: یو نسبو
مترجم: عباس کریمی عباسی
بانک کتاب بیستک خرید آنلاین کتاب خفاش نشر چترنگ اثر کتابهای ادبی و داستانی به شما علاقه مندان پیشنهاد می کند
گاهی اوقات تجربهی یک بار خرید از بانک کتابی با مزایای ویژه میتواند مسبب عادت همیشگی برای سایر خریدهای اینترنتی شود. حال اگر افراد مراجعهکننده بدانند که بعد از ارسال سفارش کتاب حتی از نوع کمیابترین آن به بانک کتاب بیستک، در کمترین مدت، سفارشات را درِ منزل تحویل میگیرند، بیشک در ادامهی راه خرید خود، بانک کتاب بیستک را به فراموشی نخواهند سپرد.