کتاب عشق از مجموعه کتاب های انتشارات اختران می باشد در بخش ابتدایی کتاب آمده است. که محدوده ساحل را از شهر جدا می کند. مردی که نگاه میکند بین این زن و آن مردی است که در ساحل قدم میزند. به دلیل حرکت مرد راهسپار مثلث هم مدام و با آهنگ کند حرکت مرد شکل عوض میکند و بعد بی آن که اضلاع به هم بخورد دوباره شکل می گیرد. مرد قدم هایش را مثل آدم در بند برمی دارد. روز به انتها می رسد فضا پوشیده دریا و آسمان است. در دوردست دریا به دلیل نور که در زنگار گرفته است آسمان هم حالا همین طور است. هر سه شان در پرتو نوری هستند که در پرده پرتو کندگذر. مرد قدم میزند همچنان میرود می آید در برابر دریا و آسمان. مردی که نگاه میکرد جابجا شده است. کش و قوس بی وقفه مثلث تمام میشود. مرد جابه جا میشود. به راه می افتد. راه میرود کسی در فاصله نزدیک مردی که نگاه میکرد حالا در حد فاصله زن چشم فروبسته و مرد میگذرد که همچنان دور از همان که به آدم در بند می ماند. صدای تق تق قدم هایش بر باریکه راه تخت پوشی که به موازات دریاست شنیده میشود قدمها این بار نام استوارند نامنظم. مثلث از شکل میوفتد از بین میرود دیگر از شکل افتاده است علتش راه رفتن مرد است میبینمش می شنویم. میشنویم فاصله میافتد بین قدم ها. ظاهرا به زن چشم فروبسته نشسته در مسیرش نگاه می کند. بله قدم از رفتن میماند مرد نگاه میکند به زن. مرد همان راهسپار ساحل همان که راه میرود حواسش به حرکت ساده خودش است. راه می رود کماکان با قدم های بی فرجام آدمی دربند. زن زیر نگاه مرد است بی حرکت مانده است با پاهای دراز کرده در نور تار با چشم های بسته شده است کنج دیواره. احساس نمی کند که دیده شده است نمی داند که زیر نگاه است. زن در مصاف دریاست با چهرهای بی رنگ. دستهای به نیمه فرو برده در ماسه مثل اندام بی حرکت است نیروی فرمانده جایگزین شده در عدم. نیروی محبوس در حرکتی آماده گریز موجود بی خبر از خود بی خبر. قدمها از سر گرفته میشود نامنظم نا استوار هستند از سر گرفته می شود. باز متوقف می ماند. بله از سر گرفته می شود. مردی که نگاه میکرد حالا رفته است صدای قدم هاش ضعیف تر به گوش میرسد میبینمش میرود به سمت موجگیری که فاصله اش مانند مرد راهسپار در ساحل دور از زن. دورتر از موج گیر شهر دیگری است کاملاً دور از دید شهر دیگری است ان جا شهر آبی رنگ که حالا خدشه برمی دارد از نور چراغ های برق. و بعد شهر های دیگر و باز شهرهای دیگر و همانند. مرد رسیده از به موجگیر نگذشته است هنوز از موجگیر. رفتن می ماند بعد هم می نشیند. نشسته است روی ماسه ها رو به دریا به چیزی نگاه نمی کند نه به ساحل و دریا نه به مردی که قدم میزند و نه به زن چشم فروبسته. در لحظاتی کسی نه می شنود نه گوش میدهد. فریادی بلند میشود مردی که نگاه میکرد حالا به دنبال کشمکشی درونی چشم می بندد از جا بلند می شود باز رو به آسمان و چهره ی برآشفته فریاد می زند. صدای فریاد. فریاد زده است مرد روبه موج گیر. فریاد بلند در تمام فضا به گوش رسیده است در فضای پر و خالی. شکاف انداخته است و فریاد بر نور تار بر کندی زمان. صدای پای مرد راهسپار به گوش می رسد هنوز از رفتن نمانده است کندی نگرفته است. آیا زن بازویش را کمی آورده است بالا و مثل بچه ها چشم هایش را پوشانده است لحظاتی به همین حالت مانده است. و مرد همان مرد دد بند این را دیده است سر برگردانده است به سمت زن. بازو حالا پایین آمده است. ماجرا شروع میشود ماجرا پیش از قدم زدن های در ساحل شروع شده بود پیش از فریاد و حرکت بازو و تلاطم دریا و جنبش نور. و زن حالا در معرض دیده است قرار یافته است بر ماسه ها رو به دریا. مردی که نگاه میکرد باز می آید. باز صدای پایش شنیده می شود.
گاهی اوقات تجربهی یک بار خرید از بانک کتابی با مزایای ویژه میتواند مسبب عادت همیشگی برای سایر خریدهای اینترنتی شود. حال اگر افراد مراجعهکننده بدانند که بعد از ارسال سفارش کتاب حتی از نوع کمیابترین آن به بانک کتاب بیستک، در کمترین مدت، سفارشات را درِ منزل تحویل میگیرند، بیشک در ادامهی راه خرید خود، بانک کتاب بیستک را به فراموشی نخواهند سپرد.