بانک کتاب بیستک - فروش کتاب های کمک درسی

بیستک

پیشنهاد بیستک کتاب

محصولات مشابه

سیاوش نشر شقایق

دسته: ادبیات و داستانی کد کالا: 7673 بازدید: 1,043 بار وضعیت: موجود نیست

نویسنده: نرگس عینی انتشارات شقایق

گزیده ای از کتاب ادبی سیاوش نشر شقایق... سیاوش در برابر ویلای عمو منصور توقف کرد و از اتومبیل پیاده شد در نیمه باز بود و او بدون هیچ سر و صدایی وارد ویلا شد همانطور که به سمت ساختمان می رفت در دوردست و آن سوی باغ چشمش به پریوش خورد که سوار بر اسب مشغول تمرین بود همانجا ایستاده و به او چشم دوخت که موهای خرمایی رنگ بلندش در زیر تابش نور خورشید زیباتر از همیشه به نظر می‌رسید احساس کرد که واقعاً دوستش دارد اما نه به خاطر حرف پدرها و مادرهایشان او عمیقا عاشق پریوش بود عاشق دختر مهربان و ساده عمو منصور و خاله پریچهر که در نظرش لجبازترین و مغرور ترین دختر روی کره زمین نیز بود اما سیاوش او را با همان غرور و زودرنجی خاص خودش دوست داشت آن دو از سالها پیش به نام هم و برای هم بودند در حقیقت از هنگام تولد پریوش و زمانی که سیاوش تنها سه سال داشت مسعود برادر زاده اش را عروس خود خوانده و با این عقیده که عقد پسرعمو و دخترعمو در آسمانها بسته شده ناف دخترک تازه تولد یافته را به نام سیاوش بریده بودند و بارها این قصه را از زبان بزرگترها ایشان شنیده اما از کنارش بی‌توجه گذشته بودند و امروز سیاوش در سن ۱۹ سالگی حس می کرد که دیگر علاقه‌اش به پریوش همچون گذشته نیست همیشه او را مانند خواهرش ستاره که همان سن و سال پریوش نیز بود دوست داشت اما اکنون با تمام وجود احساس می‌کرد که عاشق این دختر لجوج و خودخواه است و با جان و دل دوستش دارد اگرچه اکثر مواقع با هم بحث و دعوا میکردند ولی در برابر دیگر دخترها و پسرهای فامیل از یکدیگر حمایت می کردند و به خصوص سیاوش بارها در برابر خاله پریچهر سعی کرده بود خطاها و اشتباهات پریوش را کوچک و بی اهمیت جلوه دهد و او را از سرزنش یا دلگیری احتمالی مادر نجات دهد در این افکار غرق بود که دستی به شانه اش خورد و بعد صدای منصور را شنید که گفت خوب داری دختر منو دید میزنی ها سر به عقب برگرداند و با دیدن او گفت سلام عموجون حالتون چطوره سپس لبخندی زد و در پاسخ به کنایه عمو گفت چشمامو درویش کرده بودم منصور سری تکان داد و گفت حواسم بود و بعد پرسید حال مسعود و پریمهر چطوره خوبن هر دوشون سلام رسوندن پس چرا اینجا وایسادی داشتن تمرین پریوش رو تماشا می کردم داره خودشو میکشه تا به مهارت تو برسه دختر من خیلی حسوده دلش نمیخواد از کسی عقب باشه خیلی پیشرفت کرده خدا کنه از دانشگاه می آیی نه از خونه میام مامان خاله جون و احضار کرده منصور لبخند زد و گفت پس بیا بریم تو و سپس هر دو از پله ها بالا رفتند و داخل ساختمان شدند پریماه در گوشه‌ای از سالن نشسته و مشغول مطالعه بود با دیدن منصور و سیاوش از جا برخاست و سلام کرد منصور پاسخش را داد و پرسید حال دختر ماهم چطوره پریماه تبسمی کرد و گفت متشکرم بابا شما چطورید خسته نباشید منصور کنار او روی مبل ولو شد و گفت الحمدلله متشکرم دخترم سیاوش نیز با او سلام و احوالپرسی کرد و سپس پرسید پس خاله کجاست در همین لحظه پریچهر با سینی چای از آشپزخانه خارج شد و منصور با دیدن او گفت سلام یار قدیمی و همیشه همراه من و با این حرف جوان‌ترها به خنده افتادند سیاوش به پشت سر نگاهی انداخت و گفت سلام خاله جون پریچهر خوشحال از دیدن او گفت سلام عزیزم خوش اومدی بعد سینی چای را مقابل منصور روی میز گذاشت و با دادن پاسخ سلامش گفت خسته نباشی منصور لبخندی زد و گفت شما خسته نباشی خانم پریچهر به سوی سیاوش آمد و او را در آغوش کشید و گفت دیگه خاله رو فراموش کردی ها سیاوش سر به زیر انداخت و گفت خاله جون من که همیشه اینجام شما که حسابی نمک گیرمون کردین پریچهر گونه خواهر زاده اش را بوسید و گفت ای بلا...
نویسنده: نرگس عینی
 بانک کتاب بیستک خرید آنلاین کتاب سیاوش نشر شقایق از سری کتاب های ادبی و داستانی را به شما علاقه مندان پیشنهاد می کند
گاهی اوقات تجربه‌ی یک بار خرید از بانک کتابی با مزایای ویژه می‌تواند مسبب عادت همیشگی برای سایر خریدهای اینترنتی شود. حال اگر افراد مراجعه‌کننده بدانند که بعد از ارسال سفارش کتاب حتی از نوع کمیاب‌ترین آن به بانک کتاب بیستک، در کمترین مدت، سفارشات را درِ منزل تحویل می‌گیرند، بی‌شک در ادامه‌ی راه خرید خود، بانک کتاب بیستک را به فراموشی نخواهند سپرد.