غریبانه نشر علم

عنوان: خرید کتاب غریبانه انتشارات علم
کتاب غریبانه از مجموعه کتاب‌های انتشارات علم می باشد. در بخش ابتدایی کتاب آمده است: خانه مملو از جمع دوست و فامیل است. شوکی عظیم و خبری باورنکردنی... رنگ سیاهی همه جا خودنمایی می کند روبان گل ها و ظرف ها... لباس تن این و آن. عکس بزرگ و خندان مونا هم روبان سیاه خورده و روی میز وسط سالن است هیچ کس نمی تواند تصور کند و یا همان جگر گوشه و سوگواری و تنها امید پدرش را به قتل رسانده اند. خبری عجیب که چون توپ صدا کرده و همه را به آن خانه کشیده است دست‌دست فوج فوج اقوام دوست و آشنا وارد می شوند.... گویی آنچه را شنیده تا نبینند باور نمی کنند گروهی از زنهای سیاه پوش یک طرف سالن روی صندلی نشستند و مردها سمت دیگر بعضی به ظاهر و بعضی در سکوت اشک ریزان و بعضی چنان ناله سر داده اند که گویی مونا جگرگوشه شان بوده و این میان می‌کوشند بلکه جلب توجه کنند. بعضی هم ساکت در خود فرو رفته و سرهایشان پایین است و فقط نشستن صدای همهمه مجلس ماچ و بوسه و احوالپرسی آنانی که بعد از این همه سال از زن و مرد مرگ مونا بهانه دیدنشان شده صدای ضعیف قرآن را که از گوشه انتهایی سالن پخش می شود پوشش داده و کسی توجهی به آن ندارد. لحظه به لحظه دسته گل های بزرگ و آنچنانی می‌رسد جهت تصدی خاطر جلایر.... هر کدام کارت تسلیتی بر آن آویزان است. میهمانان در گوشه و کنار یکدیگر را زیر چشمی می پایند.... قصه ای شنیدنی و دیدنی... هرکدام می‌خواهند حال دیگری را از نگاهش بفهمند که آیا از این خبر شاد است یا غمگین.... آنانی که میخواستند گریه جمشید جلایر ببینند بهترین موقعیت بود که باید به خانه او بیایند.... آنانی که چشم دیدن مونا را نداشته و به جای وجود او روی زمین حسادت می کرد نباید با پای خود بیایند و ببینند که محفل اعضای او برپا شده است وقتی وارد می‌شدند و آنچه شنیده بوده را می دیدند تازه شاید نفس راحتی کشیده و از هر لحاظ خیالشان راحت می‌شد و آرام می گرفتند. هرچند در دل شاد می‌شدند اما چنان وانمود می‌کردند که این بار عزا برایشان سنگین بوده و داغی جانکاه بر وجودشان است هر کس به آن بهانه‌ای که خود می دانست در آن خانه نشسته و رخت عزا پوشیده بود و ابراز همدردی می کرد یکی آمده و در همان بدو ورود غش و ضعف کنان با تظاهر به گریه مقابل جلایر روی زمین نشسته و شیون می کند آن یکی از هوش می‌رود و دیگری در میان دستان دو نفر کشان کشان به طرف صندلی می رود..... هرکس به طریقی نمایشی اجرا می کند و از صحنه می‌رود مونا دختر جمشید جلایر یکی از بزرگترین و ثروتمندترین مردان شهر که شهره جهانی دارد شب گذشته در سوئیت شخصی خودش که بیشتر امور درسی اش را آنجا انجام می داد با دو ضربه چاقو به قتل رسیده و داغی پاک نشدنی بر دل پدرش نشانده است. بعد از گیتا مادرش او تنها انیس پدرش بود جلایر بر آن قد و قامت بلند حالا دیگر خمیده و از پا افتاده است.... این مهم از نگاه موشکافانه میهمانان پوشیده نیست مرد شیک پوش دیگر از تک و تا افتاده است.... موهای سفید یکدست و سیبیل هم رنگ اش ژولیده شده و سیخ سیخ ته ریشه اش این بار روی صورت همیشه صاف تراشیده اش پیداست. آنطور که باید مثل همیشه در نگاه آن نمی نشیند.... چشمانش اشک قرمز شده و پف که آورده است و در صدر مجلس چونان جنازه ای بی روح بر روی مبل رها شده و دستانش هم از دسته های مبل آویزان است و پاهای بلندش به موازات هم دراز به دراز پخش زمین است... چشمان خیسش متمرکز به نقطه‌ای و فقط ناله می‌کند ناله‌ای جان کاه.... همه چشم بر او دوخته و می بینند که چگونه شکسته و از پا افتاده است در نگاهش آن اشک چشمان جلایر دیدنی جلوه می‌کند... انگار ناله کردن هایش هم دیدنی است که همه را مجذوب خود کرده است..... هر زمان شیون و فریاد می زد و می رفت که دق کند انگار همه منتظر بودند ببینند چگونه غم مرگ مونا او را از پا در می‌آورد.
گاهی اوقات تجربه‌ی یک بار خرید از بانک کتابی با مزایای ویژه می‌تواند مسبب عادت همیشگی برای سایر خریدهای اینترنتی شود. حال اگر افراد مراجعه‌کننده بدانند که بعد از ارسال سفارش کتاب حتی از نوع کمیاب‌ترین آن به بانک کتاب بیستک، در کمترین مدت، سفارشات را درِ منزل تحویل می‌گیرند، بی‌شک در ادامه‌ی راه خرید خود، بانک کتاب بیستک را به فراموشی نخواهند سپرد.