بله یا خیر نشر معیار علم

گزیده ای از کتاب بله یا خیر نشر معیار علم از آشفتگی به وضوح صبح‌جمعه روزی روزگاری مرد باهوشی به دنبال راهی می‌گشت که تصمیمات درستی بگیرد موفقیت بیشتری کسب کند و در زندگی اضطراب و تنش کمتری داشته باشد هرچند و زمانی هم که تصمیم می گرفت تصمیم هایش چندان نادرست نبودند ولی در محیط کار و گاهی هم در زندگی خصوصی اش مشکلاتی را برایش ایجاد می‌کردند او احساس می کرد که این تصمیم ها برایش گران تمام می شوند و اندیشید که حتماً راه های بهتری هم وجود دارند بنابراین یک روز صبح زود به کوهستان مردی که خانه اش رفت تا به آدم‌های دیگری که می‌خواستند کوهپیمایی کنند به پیوندد این برنامه توسط راهنمایی که یک تاجر فوق العاده و یک کوهپیمای بی نظیر بود برای تعطیلات آخر هفته تدارک دیده شده بود در این برنامه قرار بود مردم در عین حال که از کوه بالا می روند یاد بگیرند که چگونه به شیوه درستی تصمیم بگیرند مرد جوان شنیده بود که افراد بسیاری از طریق یک سیستم قابل اعتماد تصمیم گیری این کار را یاد گرفته و از این تعطیلات با موفقیت برگشته بودند ولی آنها چگونه جنین زمانی کوتاه یاد گرفته بودند درست تصمیم بگیرند مرد جوان به این برنامه پیوست من هنوز در دامنه کوه بودند که ژاکت نازک خود را بیرون آورد و آن را محکم دور کمرش بست حالا تست عرق شده بود و البته نه از تابش آفتاب صبحگاهی که از شدت هیجان او می دانست که دیر کرده و گم شده است کمی پس از آنکه از خانه بیرون رفت متوجه شد که نشانه اردوگاه را فراموش کرده است برای یک لحظه آرزو کرد که ای کاش برگردد و نشانی را بردارد اما احساس کرد که ممکن است دیر شود و وقت چندانی نداشت و همین حالا هم دیر کرده بود برای همین در مسیری که حس می کرد باید حرکت کند به راه افتاد البته با سرعت بیشتر مرد جوان به خودش دلداری می‌داد که او تنها کسی نیست که لازم است تصمیمات بهتری بگیرد که جزو گروه‌های کاری متعددی بود که تصمیماتشان در بهترین شکل متوسط بودند نتیجه تصمیمات غلط در تمام جاهایی که افراد تصمیم گرفته بودند از جمله در شرکتها مشاغل کوچک مدارس نهادهای دولتی و از همه بیشتر زندگی خصوصی افراد کاملا آشکار بود اوضاع جوری بود انگار که افراد هیچ ارتباطی بین تصمیمات و نتایج آن ها نمی دیدند مرد جوان متعجب بود که چرا آدم های باهوش که این تصمیم های بی معنی و بی فایده های گرفته بودند او از خودش انتقاد کرد زیرا هیچ وقت نفهمیده بود که به عنوان یک فرد یا گروه یا تیم تصمیم‌گیرنده چگونه رفتار کند و فقط سعی کرده بود اشتباه نکند و بعد تشخیص داده بود که مثل قلب آدمها هیچ وقت یاد نگرفته بود که چگونه تصمیم بگیرد در آن لحظه روی یک شاخه خشک قدم گذاشت و صدای شکستن آن را متوجه محیط اطرافش کرد لحظه ایستاد و نگاهی به اطراف انداخت و در این لحظه بود که بقیه را دید برای یک لحظه آن دو مرد چشم در چشم یکدیگر دوختند تا زمانی که مرد جوان متوجه شد که صورت حساب پیرمرد مثل آفتاب می درخشد مرد جوان می خواست بداند که آیا این مرد خوش سیمای مو خاکستری قد بلند راهنمای آنهاست به دلیل ناشناخته مرد جوان در حضور مرد غریبه احساس امنیت بیشتری می کرد و گفت دنبال راهنما میگردم پیرمرد جواب داد من راهنمای تو هستم داری راه را اشتباه می روی سپس برگشت و مرد جوان دنبال او راه افتاد راهنما از بالای شانه اش نگاهی به پشت سر انداخت و گفت بهتر است به تصمیم هایی که امروز گرفته ای فکر کنیم مردی جوان دستپاچه شد اما حرفی نزد و به جای آن درباره تصمیم هایش فکر کرد کمی بعد راهنما پرسید چرا به این کوهپیمایی آمدیم مرد جوان جواب داد می خواهم یاد بگیرم که چگونه می توان بهترین تصمیم ها را گرفت
 نویسنده: اسپنسر جانسون
 مترجم: پروین قائمی 
بانک کتاب بیستک خرید آنلاین کتاب بله یا خیر نشر معیار علم از سری کتابهای روانشناسی به شما علاقه مندان پیشنهاد می کند
گاهی اوقات تجربه‌ی یک بار خرید از بانک کتابی با مزایای ویژه می‌تواند مسبب عادت همیشگی برای سایر خریدهای اینترنتی شود. حال اگر افراد مراجعه‌کننده بدانند که بعد از ارسال سفارش کتاب حتی از نوع کمیاب‌ترین آن به بانک کتاب بیستک، در کمترین مدت، سفارشات را درِ منزل تحویل می‌گیرند، بی‌شک در ادامه‌ی راه خرید خود، بانک کتاب بیستک را به فراموشی نخواهند سپرد.