پاسخ برگ بیستک
بزودی
عنوان: خرید کتاب همراه من انتشارات پل
کتاب همراه من از مجموعه کتاب های انتشارات پل می باشد که در بخش ابتدایی کتاب آمده است. موقع خواب بود و من قبل از اینکه خوابم ببرد مثل همیشه آیت الکرسی خواندم و چشمانم را بستم و خوابیدم بهار‌بهار بلند شو بدو لیلی هم بیدار کن بیایید صبحانه بخوریم با صدای مامان از خواب بیدار شدم و روی تختم نشستم و چشمانم را مالیدم دلم خواست بازهم بخوابم ولی برای خوابیدن وقتی نداشتم بی حوصله از روی تخت بلند شدم و جلوی آینه ایستادم و موهایم را شانه زدم و فرم مدرسه هم را پوشیدم و به اتاق لیلی رفتم لیلی هنوز خواب بود کنار تختش نشستم. لیلی لیلی بیدار شد دیر شده زود باش بریم صبحانه بخوریم. اه ولم کن بزار بخوابم. میگم دیرمون شده زود باش. نمی خوام برم مدرسه بدم میاد بدم میاد. چقدر باید بگم. وای من دیگه نمیدونم هر کاری می کنی بکن من رفتم از کنار تختش بلند شدم و بیرون رفتم وارد آشپزخانه شدم. سلام صبح بخیر. سلام دخترم لیلی رو بیدار کردی. بیدار نمیشه. یعنی چی بیدار نمیشه این دختر خیلی سر به هوا شده. مامان با گفتن این حرف به اتاق لیلی رفت و چند دقیقه بعد هر دو سر میز آمدن پدر هم در حالیکه حوله به دست بود و صورتش را خشک می کرد از دستشویی بیرون آمد و همگی سر میز صبحانه نشستیم و مشغول خوردن شدیم بابا و مامان با عجله چند لقمه ای خوردند و لباس پوشیدن و هر دو به سر کارشان رفتن من و لیلی هم میز صبحانه را جمع کردیم و راهی مدرسه شدیم. با اینکه لیلی از من سه سال کوچکتر بود ولی جثه اش تقریباً مثل من بود او دختر مهربان و البته شلوغ و کمی هم سر به هوا بود هیچ علاقه‌ای به درس خواندن نداشت و همیشه با هزار جور نق زدن راهی مدرسه می شد. از سر کوچه از هم جدا شدیم او باید به سر خیابان میرفت مقداری از مسیر را با تاکسی طی می‌کرد چون مدرسه‌اش دورتر از مدرسه من بود با رفتن لیلی من هم به راهم ادامه دادم و به سمت کوچه پیش رفتم کمی که جلوتر رفتم از دور دیدم که شادی سر کوچه شان ایستاده است با دیدن من دست تکان داد و چند قدم جلوتر آمد و همان جا منتظر شد من هم برای او دست تکان دادم و دوان دوان به سمتش رفتم. شادی بهترین و تنها ترین دوست من بود از زمانی که هنوز مدرسه نمی رفتیم تا حالا که کم مانده این مقطع درسی را هم تمام کنیم و دیپلم بگیریم ما باهم دوست و همبازی بودیم. سلام چطوری. سلام خوبم. خیلی وقته منتظری. تقریباً چرا دیر کردی چیزی شده بود. نه بابا تا این لیلی آماده بشه یکم دیر شد. فردا جمعه است قراره بازم برید پارک. آره هر هفته به اسرار لیلی میریم شهربازی ولی من زیاد علاقه ندارم به خاطر لیلی میرم. خوش به حالتون اگر بابای منم زنده بود ما هم می رفتیم شهربازی. شادی جون اگر دوست داری تو هم بیا با ما بریم. من فدات شم خودت میدونی مامانم مریضه نمی خوام تنهاش بزارم. خوب مامانتم بیاد. نه نمیاد نمیدونم درضمن دکتر گفت هیجان براش بده. شما برید خوش بگذره. نه من نمیرم فردا رو از مامان و بابا اجازه می گیرم میام خونه شما ولی لیلی چی اون ناراحت میشه. نه بابا لیلی زیادم وابسته نیست شاید اولش ناراحت بشه ولی وقتی پاشو از در خونه بزاره بیرون همه چی یادش میره. شاید مامانت اجازه نده. اجازه میده میدونم. با شنیدن این حرفم شادی خیلی خوشحال شد و من را در آغوش کشید از خوشحالی او من هم خوشحال شدم دلم براش میسوخت کاش او هم مثل من یک پدر و یک خواهر داشت به هر حال من هم او را بوسیدم و هر دو راهی مدرسه شدیم. آن روز درس هم تموم شد و من و شادی دست در دست هم به خانه برگشتیم سر کوچه از شادی جدا شدم او به خانه خودشان رفت اما من همان جا ایستادم تا وارد خانه‌شان شود وقتی دیدم دم درشان رسیدم برایم دست تکان داد و داخل رفت و من هم به راهم ادامه دادم و به خانه خودمان رفتم وقتی وارد حیاط شدم دیدم لیلی زیر درخت که گوشه حیاط روبه‌روی اتاق من قرار داشت نشسته است و هنوز فرم مدرسه اش در تنش بود
بانک کتاب بیستک شما را به خواندن این کتاب دعوت میکند. بانک کتاب بیستک امکان خرید اینترنتی کتاب‌های مختلف را با ۲۰ تا ۵۰ درصد تخفیف و ارسال رایگان فراهم می‌سازد. معمولا هیچ گزینه‌ای در کنار کیفیت کالای اجناس یک فروشگاه به جز تخفیف، نمی‌تواند سیلی از مشتریان را به سوی خود به راه بیاندازد؛ به‌خصوص اگر این تخفیف مربوط به فعالیت خرید و فروش کتاب‌های کمک درسی و کنکوری باشد که نیاز مبرم این ماه‌های پایانی سال برای بچه‌های کنکوری است. در چنین وضعیتی نقش پُررنگ بانک کتاب‌هایی همچون بانک کتاب بیستک، بسیار نمایان می‌شود. بانک کتاب بیستک با تخفیف‌های فراوان و تنوع محصولات در جهت ایجاد آرامش برای دانش‌آموزان و کنکوری‌های عزیز در شرایط ویژه‌ی روزهای پایانی پاییز، زمستان خوبی را برای دانش‌آموزان عزیز رقم زده است.
