کتاب دق مرگ از مجموعه کتاب های انتشارات افراز می باشد در بخش ابتدایی کتاب آمده است. نه تنها دق مرگ که برای به چاپ رساندن دق مرگ شدم. بلکه تمام دلنوشته هایم را از ازل تا ابد مدیون پدر و مادری خواهم بود که تنها دلخوشیم بودند و جز آنها دامنی نبود که بر آن چنگ زنم. ماندم چه بگذارم اسم این کاغذ پاره ها را... آخر مردم بس که برای تک تک جملاتش جان دادم. چون از تو نوشتن سخت است. آهای... جیگر طلا. باتوام مرا که دق مرگم کردی... اخ که جانم درآمد از بس به خودم نارو زدم.... از بس خنجر درد را تا آخر به قلبم فرو کردم و دوباره درش آوردم... و باز دوباره زدم.. آنقدر که دیگر نشود بهش گفت قلب... آنقدر که تکه تکه شده باشد تا بدهم یک جرعه از خون آبه اش بزنند به بدن تا حال بیان... من که همه چیزم برای توست... من که همه ی عمرم را پای تو گذاشتم تا لهش کنی... تا لگد بزنی به همه بخت و اقبالم که به پای تو بریزم... آخه جیگر طلایی که لگد تو با همه ی لگد ها فرق دارد... لااقل تو هم برای خوشی دل ما یک بار هم که شده دست مان را رد نکن... روی ما را زمین نزن و همین یک جرعه را سر بکش... تورا به جان ما قسم... و باز هم همه ی اینها را گفتم که بگویم دق مرگ شدم بس که برایت نوشتم عزیز دل. وای که چه کیفی دارد دق مرگ شدن برای تو... همین شده که اسمش را گذاشتم.. اصلش را بخواهی دیگر خسته شده بودم. داد کشیدم آهای...د مردم. گفتند این را که خودمان هم میدانیم پس به خیالت الان زندهای. گفتم که پوسیده شدم توی این ماتم کده... درسته که اینجا همه چیز هست اما هیچ چیز نیست. گفتند اگر بیایی دق مرگ می شوی... نانت کم است... آبت کم است. ناسلامتی تنها بشری هستی که عقل هم دارد پس دیگر چه شده که آنقدر نق میزنی... اصلاً بیا برو تا ببینم چه گلی به سر ما میزنی.. بیا برو. و این شد که ما هم ایولی گفتیم و اومدیم توی کار. ایول. از ما تا او من نمیگویم عاشق نشو... نمیگویم قید همه چیز را بزن... حرف من این است که اگر عاشقی دیگر نف زدنت چه صیغه ای است. حرف من این است که عاشق هرچه معشوقش بگوید چشم نگفته می گذارد روی جفت تخم چشمهاش... عاشق که اما و اگر نمی کند... اسرارش را برملا نمی کند... عاشق باید خفه خون بگیرد. لپ کلام را بخواهی یعنی اینکه... حالا بگذار زیاد هم تند نرویم. اصلاً بگذارید یک راست برویم سر اصل داستان که شما حاضر شدی واسش دوقرون وقت بگذاری و همه این چرت و پرتهای مرا که به کل حرف دل است بخوانی. البته به قول بعضی ها وقت طلاست ولی برای حرف دل ما همان دو قرون هم کافی است جیگر طلا. قطره قطره ریخت اشکهایش به روی صورتم او ولی اکنون کجاست. های... می سرایم امشب. ای که از گریه تو بغض دلم میترکد... من نمی آید دگر قافیهی. می خورد بر دل من شعر سهراب که گفت و خدایی که در این نزدیکی است. با خودم میگویم تو کجایی الان. میزند حاشیهای بر دل من نقش از اون که خدایی نه در این نزدیکی بلکه نزدیک تر از من به من است.... بخار شیشه تاکسی را گرفته دستی به روی شیشه میکشم و به بیرون زل میزنم تک برگ زردی روی شاخه درخت جیغ می کشد یک موتور پیزوری از کنار تاکسی رد میشود و صدای قرش قرش اعصابم را به هم میریزد. پلاکش از عقب آویزان شده و بی رمق به سمت مسیر بی انتهایی بین هجوم ماشین ها زور می زند افکار من پریشان تر از همیشه است. راننده تاکسی میگوید این ترافیک لعنتی هم هیچ وقت بند نمیاد. نگاش کن انگاری لاک پشت سوار شده.... برو کنار نکبت. تپش قلبم تندتر شده از دو ساعت و نیم پیش که مازیار دوست صمیمی ام تلفن کرد بدجور به هم ریخته بودم.
گاهی اوقات تجربهی یک بار خرید از بانک کتابی با مزایای ویژه میتواند مسبب عادت همیشگی برای سایر خریدهای اینترنتی شود. حال اگر افراد مراجعهکننده بدانند که بعد از ارسال سفارش کتاب حتی از نوع کمیابترین آن به بانک کتاب بیستک، در کمترین مدت، سفارشات را درِ منزل تحویل میگیرند، بیشک در ادامهی راه خرید خود، بانک کتاب بیستک را به فراموشی نخواهند سپرد.