بانک کتاب بیستک - فروش کتاب های کمک درسی

بیستک

پیشنهاد بیستک کتاب

محصولات مشابه

کحیلا نشر علی

دسته: ادبیات و داستانی کد کالا: 8265 بازدید: 1,468 بار وضعیت: موجود نیست

کتاب کحیلا انتشارات علی

عنوان: خرید کتاب کحیلا انتشارات علی
کتاب کحیلا از مجموعه کتاب‌های انتشارات علی می باشد که در بخش ابتدایی کتاب آمده است فصل اول دکتر میترسم توی آینه نگاه کنم خیلی حیف شد تا حالا فکر میکردم با شجاع ترین دختر روی زمین طرفم آخه دختر خوب از اون همه جراحی که روی صورتت انجام شده با اون همه درد و سوزش نترسیدی از نگاه کردن به این آینه وحشت داری شما دختر شرقی ها واقعاً موجودات عجیبی هستین دکتر وحشت من از آینه به خاطر اینکه مبادا آن چیزی که میخواستم نشده باشم دکتر به شوخی و با لحن طعنه آمیزی گفت شما چه چیزی می خواستی یه دختر خوشگل... خونه خراب کن و خیلی ناز کلمه ناز را کمی کشدار بیان کرد صدای قهقهه دکتر فضای اتاق را پر کرد و با لحنی شوخ گفت مطمئن باش به قول شما ایرانی‌ها شهر آشوب شدی خونه خراب کن مال یه دقیقته ایول دکتر خوشم میاد تکه کلام های من و ضبط کردی دو سال بیماری مثل تو داشتن هر آدم سر به زیری رو سر به هوا می کنه دکتر با اشاره به پرستار از او خواست در باز کردن باندها و چسب هایی که دور چشم و روی بینی و پیشانی بیمار قرار داشت به او کمک کند دکتر رابرت مور بزرگترین جراح پلاستیک در انگلیس و دستیارش لیزا مشغول باز کردن باندهایی که روی صورت بیمار جوان و زیبای شان بود شدند دختر زیبایی که بر اثر سانحه تصادفی که پنج سال پیش در ایران اتفاق افتاده بود صورتش به طرز وحشتناکی آسیب دیده و حالا با درخواست خودش دکتر مور در جراحی ها زیاده روی کرده و بعضی از اعضای صورت را که قابل تغییر دادن بود دستکاری کرده و تغییراتی در چهره بیمار به وجود آورده بود دکتر در حین باز کردن باندها با بیمار شوخ و شیطان خود صحبت می‌کرد تا از دلهره و از ترس او بکاهد دکتر رابرت مور مردی ۴۰ ساله با موهای جوگندمی و عینک پنسی که همیشه بر چشمای سبزش جا خشک کرده بود ظاهر یک دکتر جنتلمن را داشت همسر دکتر یک مهندس نرم‌افزار از کشور افغانستان بود که از نوجوانی در کشور انگلیس تحصیلاتش را به اتمام رسانده و با دکتر آشنا و سپس ازدواج کرده بودند فتانه یک افغان زیبا با چشمان مشکی و کشیده و پوست گندمگون بود از اینکه دکتر خیلی مسلط به زبان فارسی بود کسی متعجب نمی شد فتانه همسر زیبای دکتر رابرت اغلب در خانه به زبان فارسی با همسرش صحبت میکرد از این طریق بود که دکتر زبان فارسی را آموخته بود در این دو سال بیمار جوانش هم از اصطلاحات رایج در ایران را لابلای کلماتی که بیان می‌کرد ناخواسته به دکتر آموخته بود دختر جوان چشماتو باز کن و تماشا کن چه عروسکی شدی دکتر اگه دروغ گفته باشی با همین دستام خفت می کنم و با بالا بردن دست هایش جدیت خود را نشان داد لیزا جون تو راستش را بگو وحشتناک که نشدم چرا عزیزم خیلی وحشتناک شدی اما... اما از خوشگلی دختر با لحنی بانمک و به فارسی گفت بچه جون نفست بالا بیاد جون منو گرفتی آنقدر جمله اش را بامزه بیان کرد که باعث خنده دکتر شد و لیزا که متعجب شده بود چشم هایش را کمی ریز کرد و رو به دکتر گفت فکر می‌کنم این بیمار زبان درازتون یه چیزی به من گفت لیزا جان به زبان خودش از تو تشکر کرد و با ته مانده لبخندی که بر لبان باریکش هنوز جا خوش کرده بود رو به بیمار جوان کرد و سری به نشانه تاسف تکان داد دمت گرم دکی جون خوب پیچوندیش سپس رو به لیزا کرد و ادامه داد لیزا تو خیلی خوبی خیلی خوب هم از رئیست رودست میخوری زبان انگلیسی را در یکی از معتبرترین کلاس های آموزش زبان در ایران آموخته بود از سن هشت سالگی پدرش او را در آموزشگاه ثبت نام کرده بود حالا این زبان به کارش می‌آمد و از اینکه با عشق در این کلاس حضور داشت خیلی خوشحال بود به آرامی چشم هایش را گشود و به تصویری که روبروی خود می دید با تعجب و تردید نگاه کرد دستهایش را روی پوست ملتهب و قرمز خود کشید و ناباورانه خود را نگریست و هنوز التهاب و قرمزی جای جراحی در بعضی از نقاط پوست صورتش نمایان بود ولی نمی توانست این همه تغییر را روی چهره خود انکار کند چندین بار زیر تیغ جراحی رفتن از او چهره ای ساخته بود چهره ای که قلباً از آن راضی و خشنود بود با شادی وصف ناپذیر رو کرد به دکتر و گفت بابا دکتر چی ساختی خدا را شکر که از کارم راضی هستی وگرنه نمی دونستم با اون تهدیدی که شدم کجا باید خودم را پنهان می‌کردم دکتر تهدیدهای من و زیاد جدی نگیر اااااااا اتفاقا تو رو باید خیلی جدی گرفت کسی که با این اراده قوی این همه مشقت و سختی رو در دو سال متحمل شده تا به اون هدفی که داشته برسه آدم وحشتناکیه بیمار جوان خندید و گفت دکتر سه سال هم توی ایران مشقت کشیدم اونو از قلم انداختیا دکتر در حالی که دست هایش را به نشانه تسلیم بالا برده بود رو به بیمار زیبایش ادامه داد راست میگی یادم نبود اونو بگم من که حسابی از تو میترسم بیمار جوان در حالی که از جای خود بر می خواست گفت دکتر اینو نگین تو رو خدا از خودم میترسما دکتر به آرامی ضربه ای به شانه اش زد و گفت تو از ارواح خبیثه هم نمیترسی تو خودت عجوبه ی زمانی وروجک حالا زودتر آماده شو تا یک ساعت دیگه میام دنبالت بریم خونه نه دیگه دکتر مزاحم شما و فتانه جون نمیشم دکتر از بالای عینک نگاهی به بیمارش انداخت و گفت بازم از این تعارفات ایرانی کردی تو که بهتر میدونی فتانه پوست از کله ام میکنه پس بیا و رحم به این دکتر بیچاره کن و از این تعارف های الکی نکن باشه بابا میام دیگه اینقدر ضجه نزن جلوی لیزا ضایع میشی زن ذلیل بدبخت دکتر در حالی که سرش را تکان می داد با لبخندی که گوشه لبش نشسته بود از اتاق خارج شد لیزا هم با گفتن روز خوش به دنبال دکتر از اتاق بیرون رفت یک ماه بعد از مراجعه کردن به مطب دکتر رابرت مور بر حسب تصادف با فتانه همسر دکتر که از قضا آن روز در مطب حضور داشت آشنا شد و همزبانی باعث دوستی و صمیمیت و رفت و آمد بین خانواده دکتر با او شد این دو سال خانواده دکتر تنهایی اش را پر کرده بودند همچنان که او هم مونس لحظات تنهایی فتانه بود این روزهای آخر برای هر دوی آنها جدایی و دوری سخت شده بود شام امشب به نوعی برای خداحافظی تدارک دیده شده بود او دختر مهربان و صبوری بود که از شکل ظاهری و معمولی خود همیشه ناراضی بود در گذشته یعنی قبل از آن سانحه دلخراش چهره معمولی و آرامی داشت زیبایی هایی که در چهره آرامش نمایان بود رنگ آبی چشمانش و پوست سفید و مهتابی صورتش بود
بانک کتاب بیستک شما را به خواندن این کتاب دعوت می کند بیستک کتاب امکان خرید اینترنتی کتاب کمک درسی و کتاب‌های عمومی رمان و داستان را با تخفیف و ارسال رایگان فراهم می سازد معمولاً هیچ گزینه‌ای در کنار کیفیت کالای اجناس یک فروشگاه به جز تخفیف نمی تواند سیلی از مشتریان را به سوی خود به راه بیاندازد به خصوص اگر این تخفیف مربوط به فعالیت خرید و فروش کتاب کمک درسی و کنکوری باشد که نیاز مبرم ماه‌های پایانی سال برای بچه های کنکوری است در چنین وضعیتی نقش پررنگ بانک کتاب هایی همچون بانک کتاب بیستک بسیار نمایان می‌شود بانک کتاب بیستک با تخفیف های فراوان و تنوع محصولات در جهت ایجاد آرامش برای دانش‌آموزان و کنکوری های عزیز شرایط ویژه رقم زده است