عنوان: خرید کتاب گورسفید انتشارات افق
کتاب گورسفید از مجموعه کتاب های انتشارات افق میباشد. در بخش ابتدایی کتاب آمده است: باید ماه ها می گذشت تا بفهمم کنار سفیدی دریاچه نمک چه رفته است بر ما بر من و برادرم صالح که دیگر نیست. شاید اولین نشانههای رفتنش را باید در آن بعد از ظهر داغ بهاری میجستم که آفتاب صلات ظهر بیرحمانه برگهای تازه جوانه زده درختهای خیابان پشت مسجد سپهسالار را میسوزاند. خامی کردم هیچ به فکرم نرسید که دم خروس پیداست و نقل و من نمی بینم یا نمی خواهم ببینم و باید به زور خرفهم می شدم تا چشمانم باز شوند همانطور که به تیر سیمانی چراغ برق گیر داده بودم در خوش خوشک نوشابه ی کوکائین را سر می کشیدم بیخیال از همه جا و همه چیز پیکان قهوهای رنگ با شیشه های مات و بالا کشیده عین تابوت مخمل پوش ارمنی ها از کنارم گذشت و من بی توجه به همه عالم و آدم داشتم کجا سیر میکردم. نمی دانم از من در عالم هپروت بودم که چطور یک بار انگور سیاه بزنم و کجا آبش کنم و سودش را چطور و کجا دستمایه کار دیگری کنم و این کلاه آن کلاه کنم که روزگار روزگار سرمایه شده بود جنگ تمام شده بود از کشتن تیر زدن به سر و کلاه سرباز عراقی به کشتن و کلاه گذاشتن به سر برادر ترسیده بود همه حرص پول می زدند و لع کردن داشتند تا بتوانند یکی را دو تا کنند و در خیال خود دنبال تور کردن دختر های خوشگل و پولدار بودند که تابوت سیاه برادرم از کنار گذاشته بود و من ندیده بودمش. سوال ها در گیر و دار کشف و ضبط شجره ی خانوادگی هم بودن همان درخت ریشه داری که وقتی میخواهند اصل و نسب آدمها را معلوم کنم به یکی از شاخههای خیالیش متوسل میشود همان درختی که معلوم نیست تا آخرش ما را به چه تخم ترکه ای جعلی وصل میکند. هر چه فکر می کنم میبینم هیچ کس از این سلاله سر سالم به گور نبرده می خواهم بدانم چرا به اینجا رسیدهایم که پشت و عقب نداریم و مثل فرزندان لوط رها شده ایم در بیابانی برهوت به اسم تهران. تا می خواهد پیاز مان کونه کند از هم تار و تفرقه میشویم بی آنکه یکی زیر تابوتمان را بگیرد یا یکی اشهد بگوید بی تشیع و بی اشک و آه و گریه راهی گور میشویم یابی خون و خونریزی بر خاکی گمنام میافتیم و فاتحه. خلاص به همین راحتی انگار از ازل نبوده ایم هر کسی که سر سفره پدرش نان خورده باشد می فهمد من از چه داغی حرف میزنم بالاخره سلاله آدم باید به جایی ببرد مگر آن که آدم بی بته باشد گاهی فکر می کنم از نسبت به زن لوط میرود که نباید به عقب نگاه کنم از توی کله ی ما فرو کردهاند گذشته گذشته. اولین بار که قصه زن لوط را شنیدم که چطور سنگ شده یا کوهنمک فرقی نمیکند تا ساعتها من آن مجسمه نمکی بودم. گذشته کجا گذشته. به عقب نگاه کنیم مثل محرمی که با نگاه به پشت سرش نمام اعمال طواف عاطل و باطل میشود بشود اینها شده بود نشخوار ذهنم خلاصی نداشتم از دستش هم این است که دست به قلم شدهام انگار که دست به اسلحه شده باشم میترسم شلیک کنم چون فقط خودم را می بینم که نشستم روبروی خودم خواب و بیدار ندارد میدانم که دارم این سنت کهنه و نخنما را از زیر پای خودم بیرون می کشم مثل وقت هایی که داشتیم توی زیرزمین خانه تکانی می کردیم چند سال پیش از این نزدیک عید که میشد بلونی ها و کاسه های کوزه های شکسته را می ریختیم دور. چشمان یکباره خورد به بقچه ی چرک مرده و بزرگی که قرار روکش لحاف کرسی عتیقهای بود که مادرم قایم کرده بود برای روزی که شاید عروسی من یا صالح باشد از قرار آن روز آمده بود و رفته بود و ما نمی دانستیم. مادرم گفت دست بهش نزن پارچه اش ال است و بل است دست دوز بوده و پر نقش و نگار من ندیده بودم سرتاسش بوده. با هزار آرمان و آرزو نگهش داشته بود برای روزی.
بانک کتاب بیستک شما را به خواندن این کتاب دعوت میکند. بانک کتاب بیستک امکان خرید اینترنتی کتابهای مختلف را با ۲۰ تا ۵۰ درصد تخفیف و ارسال رایگان فراهم میسازد. معمولا هیچ گزینهای در کنار کیفیت کالای اجناس یک فروشگاه به جز تخفیف، نمیتواند سیلی از مشتریان را به سوی خود به راه بیاندازد؛ بهخصوص اگر این تخفیف مربوط به فعالیت خرید و فروش کتابهای کمک درسی و کنکوری باشد که نیاز مبرم این ماههای پایانی سال برای بچههای کنکوری است. در چنین وضعیتی نقش پُررنگ بانک کتابهایی همچون بانک کتاب بیستک، بسیار نمایان میشود. بانک کتاب بیستک با تخفیفهای فراوان و تنوع محصولات در جهت ایجاد آرامش برای دانشآموزان و کنکوریهای عزیز در شرایط ویژهی روزهای پایانی پاییز، زمستان خوبی را برای دانشآموزان عزیز رقم زده است.