گزیدهای از کتاب ادبی طبرخون نشر آماره آسیمه هوشان رنگ من رنگ طبرخون است به همین خاطر اسمم را با رنگ قرمز نوشتهاند اسم بقیه آبی رنگ است بار نخست که بستری شدم اسم من را مانند بقیه با رنگ آبی نوشتند شاید چون آمریکا که باور نمی کردند چرا باید باور کنند پزشک ها چه می دانند شیطان چیست شاید هم شیطان را طوری برایشان توصیف کرده بوده که در ذهنشان آبی نقش بسته بود این بار اما رنگ طبرخون است رنگ خود شیطان سرخ و شفاف و عنابی شبیه شال نیکی وخش شبیه چوبدست آن مرد دکتر نگاهی به همکارش می کند میگوید دفعه پیش هم همین حرف ها را زده است با جزئیات کمتر خیلی کمتر اسمشان دکتر است یعنی پزشک روانشناس یا روانپزشک یعنی کسانی که از روی علائم رفتاری میکوشند فرد را در مقالههای علمی مندرج در کتابهای دانشگاهی به گنجاند خوب بود که باز رنگ من رنگ طبرخون بود عالی ترین رنگ می گویند دفعه پیش فرق می کرد پنج ماه پیش بود جزئیات این داشت همانی بود که تعریف کردن شیطان بود اما تمام و کمال نبود خفیف بود رنگ هم نداشت بی رنگ بود شبیه درد مزمن بود از آن در تاریکی که هم آزار میدهند و هم به دل آدم غنج می اندازد شرحش را داده ام همکارتان بود کلمه به کلمه نوشت واژه به واژه بدون ذرهای پس و پیش در پرونده ام هست شاید باشد شاید نباشد اما پروندهام هست تاریک بود ابرهای که در شگفتی به جانب گورستان می خزیدند هول فشردهای با خود حمل می کردند و از خاطرم هست همکارتان گفت درست تعریف کن نیازی نیست آب و تاب بدهیم اما اینکه بگوییم ماجرا چه بوده است که باید میکند همه دکترها اینطور هستند پیراهنسفید شان ردای پروردگار است و صندلی شان کرسی عرش خداوند ای از سر شب منتظر یکی از شاگردانم بودند که قرار بود از جانب پدرش پیغام می آورد آیا می تواند من را فردا صبح پیش از خروس خوان برساند لب جاده تا راهی شهر شوم یا نه باید فکر دیگری بکنم نور گردسوز سایه روشن درست کرده بود به خیالم رسید سایه بازی کنم دستهایم را قلاب کردم عقاب شد و انگشتم را لوله کردم شغال شد مشت کردم گرگ شد سایه روی دیوار قهقهه زد در با شدت کوبیده شد انگار قاطری سطل آبش را لگد بزند گفتم هان چته ملنگ اینجا چه کار می کنی مگر قرار نبود قبرستان باشی گفت به خدا آقا معلم هم آنجا بودم با ملنگ دو نفری نشسته بودیم به اختلاف کردن که پیدایش شد خود شیطان بود از توی تاریکی زل زده بود به ما لاخ لاخ موهایم سیخ شد گفتند بر توکه حرجی نیست مجنونی اصلاً برای همین اسمش را گذاشته بودند ملنگ سرخراب در جنون چند قدم از ملنگ غاشیه کش پیشتر بود دو چشم هر جانوری ممکن است باشد شاید همان کفتار شبهای پیش باشد شاید هم رودک که گفتید گفت به خدا آقا جان شیطان بود گفتم ملنگ کجاست گفت کف بالا آورد و غش کرد سینه قبر خوابیده شرح کامل اش را به همکارتان داده ام من و ملنگ تا قبرستان شلنگ تخته انداختیم دفعه اول اینطوری بود کوتاه بود جزئیاتی نداشت زود هم مرخص شدم یک راست رفتم سراغ کار ناتمامم این بار اما ماجرا ها داشتیم سفرها کردیم راهها پیمودیم آدم ها دیدیم اینکه اسمم را با رنگ قرمز نوشتهاید معلوم است که شما هم ملتفت شدهاید شیطان این بار رنگ طبرخون بود سرخ شفاف و عنابی شبیه آنچه دیدم خداوند را هم دیدم نور بود به همکارش میگویند اگر خوب دقت کنید بعضی بیماریها تناوب دارند حرکت پاندولی کاهی دقیقه به دقیقه گاهی ساعت به ساعت گاهی هفته و گاهی سال به سال اما همیشه از نقطه نامعلومی پیدا میشوند از ناکجایی در ناخودآگاه این بار خیلی زود پیدایش شده است اما با همان علائم با همان نشانهها گویی شدیدتر است پیش همکار جوانش از گفتههای دکتر یادداشت برمی دارد با خودکار آبی رنگ بقیه آسیمه هوشانی که اینجا دراز به دراز کنار من خوابیده اند و سقف قرص و محوطه سودای بزرگ زندگیشان است اسم من سرخ است رنگ طبرخون است
نویسنده: محسن فاتحی
بانک کتاب بیستک خرید آنلاین کتاب طبرخون نشر آماره از سری کتابهای ادبی و داستانی به شما علاقه مندان پیشنهاد می کند
گاهی اوقات تجربهی یک بار خرید از بانک کتابی با مزایای ویژه میتواند مسبب عادت همیشگی برای سایر خریدهای اینترنتی شود. حال اگر افراد مراجعهکننده بدانند که بعد از ارسال سفارش کتاب حتی از نوع کمیابترین آن به بانک کتاب بیستک، در کمترین مدت، سفارشات را درِ منزل تحویل میگیرند، بیشک در ادامهی راه خرید خود، بانک کتاب بیستک را به فراموشی نخواهند سپرد.