کتاب برهوت از مجموعه کتاب های انتشارات اساطیر میباشد. در بخش ابتدایی کتاب سخنی از ناشر آمده است: احمد آقایی را ابتدا با مویه زال شناختم. و بعد که انتشارات به نگار را راه انداخت در چاپخانه صنوبر از نزدیک با او آشنا شدم. و سپس که چراغانی در باد از او در آمد بیشتر شناختمش و این آشنایی و دوستی امتداد یافت تا امروز. از او چیزی نمی گویم و نمی خواهم تعریف کنم که بی نیاز از تعریف است. اما این پیرمرد را دوست دارم. صفا و سادگی اش را دوست دارم. عشقش به زادبوم و فرهنگ بومی اش را دوست دارم. و قلمش را هم. و همه اینها دست به دست هم داد تا از او خواهش کنم اجازه دهد مجموعهای از داستانهای کوتاهش را در سلسله انتشارات اساطیر به چاپ برسانم. و او هم خواهش مرا پذیرفت و نتیجه اش شد همین برهوت. مجموعه ۱۳ داستان کوتاه که اولین آن در سال ۱۳۴۶ نوشته شد و آخرینش سی سال بعد. ده داستان آن قبلاً در مجلات ادبی کشور به ترتیب چاپ شده است و سه داستان دیگر برای اولین بار است که به دست چاپ سپرده می شود. و این مجموعه خود نموداری از تکامل و تطور ذهن و زبان او در گستر زمانی و بیش از سه دهه است. و همین طور گذر داستان کوتاه یک نویسنده ایرانی از آن زمان تا کنون. و در ادامه مطلب قسمتی از اولین داستان این کتاب آمده است. این کار هر شب من است کنار دستشویی می ایستم و سرم را دولا می کنم. زنم هم کنار دستشویی می ایستد و سرش را دولا می کند. طوری که جانه اش به کتفم می خورد به طوری که پیشانی و چشم هایش را توی آینه میبینم. همیشه همینطور است همیشه با دست راستش پر مرغ را میگیرد و با دست چپش به پشتم می زند و من بی آنکه به او نگاه کنم می گویم دست از سرم بردار اما او دست بر نمی دارد و باز به پشتم می زند. ولی هیچ چیز نمی ریزد. فقط چشم هایم سیاهی میرود و سرم باز می چرخد. آن وقت دخترم مثل هر شب از خواب میپرد و زنم میگوید. آروم باش و به من میگوید خودتو نابود می کنی اما من حرفی نمیزنم و او دوباره پر مرغ را فرو می کند. ته حلق می سوزد دل و روده هام بالا می آید اما باز چیزی نمی ریزد. آن وقت من همانطور که دولا هستم سرم را برمی گردانم و از روی شانه ام به او نگاه می کنم. موهایش فرفری و مجعد است نگاهش مات و پوستش به رنگ تابوت است. خواهرم گفت چطور باشد. گفتم باید موهایش بلند باشد پوستش به رنگ شیر باشد. اما از نگاهش چیزی نگفتم. و میبینید که نیست با وجود این گله ای ندارم. نادره توی رختخوابش غلت می زند و من به زنم میگویم آب. و زنم می گوید حالا دیگه باید بخوابی. و بعد می بینمش که می رود و پنجره ها را می بندد و روی نادر را میاندازد و لباس خوابش را می پوشد و می آید کنار من دراز می کشد. لزومی ندارد که بگویم من رویم را برمیگرداند چون شما خودتان می بایستی چنین حدسی زده باشید. و این است که دوباره سرم گیج می رود و دلم آشوب می شود. پنجه هایم را به هم جفت می کنم و دم دهانم را میگیرم. دستشویی توی اطاق است. اما باز خبری نیست. امشب هم مثل هر شب است. بدون اینکه چیزی بریزد برمیگردم و سیگاری روشن می کنم و روی زمین دراز میکشم. همان طور که دراز کشیده ام به اطراف نگاه می کنم و همه چیز را سر جای خود می بینم
بانک کتاب بیستک شما را به خواندن این کتاب دعوت میکند. بانک کتاب بیستک امکان خرید اینترنتی کتابهای مختلف را با ۲۰ تا ۵۰ درصد تخفیف و ارسال رایگان فراهم میسازد. معمولا هیچ گزینهای در کنار کیفیت کالای اجناس یک فروشگاه به جز تخفیف، نمیتواند سیلی از مشتریان را به سوی خود به راه بیاندازد؛ بهخصوص اگر این تخفیف مربوط به فعالیت خرید و فروش کتابهای کمک درسی و کنکوری باشد که نیاز مبرم این ماههای پایانی سال برای بچههای کنکوری است. از طرفی با وجود شرایط کرونایی امروز شنیدن خبرهای تخفیفی اجناس بهصورت حضوری، میل به خرید را به خاطر خطر سلامتی، کاهش میدهد؛ اما در چنین وضعیتی نقش پُررنگ بانک کتابهایی همچون بانک کتاب بیستک، بسیار نمایان میشود. بانک کتاب بیستک با تخفیفهای فراوان و تنوع محصولات در جهت ایجاد آرامش برای دانشآموزان و کنکوریهای عزیز در شرایط ویژهی روزهای پایانی پاییز، زمستان خوبی را برای دانشآموزان عزیز رقم زده است.