بانک کتاب بیستک - فروش کتاب های کمک درسی

بیستک

پیشنهاد بیستک کتاب

محصولات مشابه

مستانه نشر شقایق

دسته: ادبیات و داستانی کد کالا: 8467 بازدید: 1,239 بار وضعیت: موجود نیست

کتاب مستانه انتشارات شقایق

عنوان: خرید کتاب مستانه انتشارات شقایق
 کتاب مستانه از مجموعه کتابهای انتشارات شقایق می باشد که در بخش ابتدایی کتاب آمده است. از پشت پرده ی اشک نگاهی به پدرش انداخت موهای سیاه بلندش به هم چسبیده و چشم های درشت از شدت گریه قرمز شده بودند. ماهرخ ماسک سفیدی روی صورتش گذاشته و با چشمهای بسته روی کاناپه دراز کشیده بود سرد و خشن گفت این حرف آخر منه. مستانه آهسته گفت ولی منم تصمیمم رو گرفتم. از جا بلند شد و به طرف در خروجی به راه افتاد اما دوباره صدای ماهرخ او را بر جا میخکوب کرد از این در رفتی بیرون دیگه حق نداری برگردی. مستانه سرش را تکان داد و از اتاق خارج شد. با صدای بسته شدن در ماهرخ پلک هایش را آرام باز کرد و وقتی قامت شکسته دخترش را از پشت شیشه دید دوباره چشم هایش را بست. جلال که در سکوت حرف های آنها را شنیده بود سر تکان داد و در دل به این همه بی رحمی ماهرخ لعنت فرستاد اما می‌دانست کلامی حرف باعث افتخار او خواهد شد. وارد راهرو آسایشگاه که شد صدای بلندگو توجه اش را جلب کرده خانم مستانه قشقایی به اطلاعات... با گام های سریع خود را به اطلاعات رساند و با دیدن مسئول آنجا پرسید اتفاقی افتاده. مسئول اطلاعات با لبخند سلام کرد و گفت تلفن با شما. او هم سلام کرد و گوشی را برداشت. مستانه جان بابا. بغض گلویش را فشرد سلام بابا. خوبی دخترم. خوبم. جلال با لحنی دلداری دهنده گفت. از حرفهای مامانت ناراحت نشو... اون دوستت داره دلسوز خوب مادر دیگه.... اشک چشمای مستانه هجوم آورد و علی رغم تلاش برای جلوگیری از ریزش آنها راه گونه هایش را پیمود. میدونم.... رگه های بغض را در صدای پدرش کاملاً احساس کرد. با عمه ات صحبت کردم تو چند روز برو خونه اونا شاید ما بتونیم مامانت رو آروم کنی. سرش را تکان داد و گفت باشه بابا شما نگران نباشید من باید برم به کارم برسم. برو بابا مواظب خودت باش. قلبش فشرده شد نمی‌دانست چه کار باید بکند. چشم بابا فعلا خداحافظ. خداحافظ دخترم. گوشی را گذاشت و به طرف بخش به راه افتاد و بعد از پوشیدن لباس یکراست به اتاق ۴۱۰ رفت مرد ارام زیر چادر اکسیژن خوابیده بوده ولی صورتش از درد در هم فرو رفته بود. سرمش را چک کرد و وقتی مطمئن شد همه چیز مرتب است به طرف در خروجی راه افتاد اما قبل از آن که بیرون برود صدایی به گوشش خورد. برگشت و با دیدن او لبخند زد سلام. آرام ماسک را از صورتش برداشت و جواب داد سلام. خواست نیم خیز شود ولی درد قفسه سینه باعث شد که دوباره سرش را روی بالش بگذارد. مستانه برگشت و کنار تختش ایستاد امروز چطورین. بهترم خداروشکر. درد دارین. خیلی کم. وقتی میگن خیلی کم یعنی حتما درد داریم براتون یه مسکن میارم. سرش را تکان داد و گفت لازم نیست این دردا قابل تحمله. مستانه نگاه مهربانش را به او دوخت و گفت فکر کنم تا دو سه روز دیگر مرخص بشید. اما هیچ عکس العملی در چهره‌اش ندید‌ خوشحال نیستید. فرقی نمیکنه. بعد رویش را به طرف پنجره برگرداند و با نگاهی و هوای دم کرد و آسمان گرفته بیرون گفت همه جا آسمان همین رنگه. مستانه لبخند غمگینی زد و گفت باورم نمیشه شما ناامید شده باشید من هیچ وقت ناامید نبودم و نیستم. مستانه رو به رویش ایستاد و گفت منم به همین خاطر تعجب می‌کنم. لبخند تلخی روی لبهای مرد نشست چرا مگه من چه طوری ام که تعجب می کنی‌. مستانه سرش را تکان داد و گفت نمیدونم ولی یه حسی بهم میگه شما خیلی مقاوم تر از این حرفها هستید. مرد به تلخی خندید. مقاوم.بانک کتاب بيستک شما را به خواندن اين کتاب دعوت ميکند. بيستک کتاب امکان خريد اينترنتي کتاب‌ کمک درسي و کتاب هاي عمومي رمان و داستان را با تخفيف و ارسال رايگان فراهم مي‌سازد. معمولا هيچ گزينه‌اي در کنار کيفيت کالاي اجناس يک فروشگاه به جز تخفيف، نمي‌تواند سيلي از مشتريان را به سوي خود به راه بياندازد؛ به‌خصوص اگر اين تخفيف مربوط به فعاليت خريد و فروش کتاب‌کمک درسي و کنکوري باشد که نياز مبرم اين ماه‌هاي پاياني سال براي بچه‌هاي کنکوري است. در چنين وضعيتي نقش پُررنگ بانک کتاب‌هايي همچون بانک کتاب بيستک، بسيار نمايان مي‌شود. بانک کتاب بيستک با تخفيف‌هاي فراوان و تنوع محصولات در جهت ايجاد آرامش براي دانش‌آموزان و کنکوري‌هاي عزيز شرايط ويژه‌رقم زده است.