بانک کتاب بیستک - فروش کتاب های کمک درسی

بیستک

پیشنهاد بیستک کتاب

محصولات مشابه

رزالین نشر همارا

دسته: ادبیات و داستانی کد کالا: 8620 بازدید: 1,036 بار وضعیت: موجود نیست

کتاب رزالین انتشارات همارا

عنوان: خرید کتاب رزالین انتشارات همارا
 کتاب رزالین از مجموعه کتابهای انتشارات همارا می باشد که در بخش ابتدایی کتاب آمده است. با شنیدن صدای زنگ در خانه گمان کرد که پدرش باید پشت در باشد به سمت در خانه قدم برداشته و آن را باز کرد بلافاصله مرد بلند قامتی که میانسال به نظر می‌رسید و عینکی با شیشه های شفاف و مربعی شکل چشم داشت روبرویش ظاهر شد لبخند زنان گفت. سلام پدر جان خسته نباشی. مرد لبخندی زد گونه دخترش را نوازش کرد و گفت. سلام دختر قشنگم خوبی. خوبم پدر شما چطور. پدر نفسی عمیقی کشید و جواب داد. منم خوبم عزیزم کنار در ایستاد تا پدرش وارد خانه شود. بفرمایید داخل. پدر وارد خانه شد و کفش هایش را بیرون آورد و داخل جا کفشی گذاشت همراه دخترش به سمت سالن پذیرایی خانه قدم برداشت. کت طوسی رنگش را بیرون آورد و روی کاناپه نیلوفری رنگی که در سمت چپ سالن خانه قرار داشت انداخت. چقدر گشنمه. دختر در آشپزخانه یکی از صندلی هایی که پشت میز غذاخوری چیده شده بود اشاره کرد و با عجله گفت الان غذا رو میارم. مرد سری تکان داد و پشت میز نشست پای سمت راستش را روی دیگری انداخت و منتظر دخترش ماند. لحظاتی بعد دختر جوان یک بشقاب بلورین را از غذایی که خودش پخته بود پر کرد و آن را جلوی پدرش روی میز گذاشت. آشپزخانه رفت با لیوانی آب برگشت و مودبانه گفت نوش جان پدر امیدوارم خوشتون بیاد. پدر نگاهش را از بشقاب گرفت و به سمت دخترش چرخاند. همراه با اخم ظریفی پرسید چرا برای خودت غذا نمیاری. دختر نوجوان انگشتان هر دو دستش را به هم گره زد و در جواب گفت قبل از اینکه شما بیاین من ناهار خوردم ببخشید منتظر نموندم آخه خیلی گشنم بود. لبخند ریزی روی لبهای پدر شکل گرفت. که این طور دختر شکموی من. دختر خنده ی کوچکی سر داد و گفت. با اجازتون من میرم یکم استراحت کنم. باشه برو. دختر از آشپزخانه خارج شد و به اتاقش رفت. مرد از روی صندلی بلند شد کش قوسی به کمرش داد طبق معمول ناهار امروز هم رضایتش را جلب کرده بود. بلند شد و به سمت اتاقش رفت روبروی آینه اتاق ایستاد و مشغول باز کردن دکمه های پیراهن سفید رنگ شد. نگاهش به قاب عکس همسر زیبا و جذاب و فتاد. بعد از این همه سال هنوز هم مرگ ناراحت و اندوهگین بود. از باز کردن دکمه های پیراهنش دست کشید و به سمت قاب عکس کوچک روی میز چوبی قرار داشت رفت. آن را در دست گرفت. در حالی که بغض گلویش را گرفته بود و با غم خاصی به تصویر همسرش نگاه می کرد آرام گفت کاش کنارم بودی کاش میدیدی رزالین چقدر بزرگ شده. هرچند رزالین فرزند واقعی خودش نبود او را عاشقانه دوست داشت. هیچگاه رزالین را از محبت های پدرانه خود محروم نمی‌کرد و بعد از اینکه از سر کار برمی گشت و به خانه می آمد باقی وقتش را صرف خوشحالی او می کرد. رزالین در اتاق خود روی تخت چوبی اش دراز کشیده بود با شنیدن صدای زنگ موبایلش کتابش را کنار گذاشت و موبایل خود را برداشت. با دیدن اسم دوست صمیمی اش روی صفحه تماس را وصل کرد.بانک کتاب بيستک شما را به خواندن اين کتاب دعوت ميکند. بيستک کتاب امکان خريد اينترنتي کتاب‌ کمک درسي و کتاب هاي عمومي رمان و داستان را با تخفيف و ارسال رايگان فراهم مي‌سازد. معمولا هيچ گزينه‌اي در کنار کيفيت کالاي اجناس يک فروشگاه به جز تخفيف، نمي‌تواند سيلي از مشتريان را به سوي خود به راه بياندازد؛ به‌خصوص اگر اين تخفيف مربوط به فعاليت خريد و فروش کتاب‌کمک درسي و کنکوري باشد که نياز مبرم اين ماه‌هاي پاياني سال براي بچه‌هاي کنکوري است. در چنين وضعيتي نقش پُررنگ بانک کتاب‌هايي همچون بانک کتاب بيستک، بسيار نمايان مي‌شود. بانک کتاب بيستک با تخفيف‌هاي فراوان و تنوع محصولات در جهت ايجاد آرامش براي دانش‌آموزان و کنکوري‌هاي عزيز شرايط ويژه‌رقم زده است.