بانک کتاب بیستک - فروش کتاب های کمک درسی

بیستک

پیشنهاد بیستک کتاب

محصولات مشابه

رو به باد نشر سخن

دسته: ادبیات و داستانی کد کالا: 8667 بازدید: 1,026 بار وضعیت: موجود نیست

کتاب رو به باد انتشارات سخن

عنوان: خرید کتاب رو به باد انتشارات سخن
کتاب رو به باد از مجموعه کتاب های انتشارات سخن می باشد که در بخش ابتدایی کتاب آمده است ایستاده ام رو به باد لب پرتگاه فراموشی می‌خواهم باد مرا به پرتگاه بیاندازد ولی تمام شود خاطرات و باد آنها را ببرد و منی تازه در من بدمد فراموشی بهترین درمان است اما بعضی خاطرات گذشته چیزی نیستند که با فراموش شدن از درونت پاک شوند... مثل یک دروغ کوچک... مثل یک حرف یا نیش و کنایه بعضی چیزها همیشه سایه اش با تو میماند دستانم را باز کرده ام و هوای پریدن و مرگ دارم اما می‌دانم با مرگ هم تمام نمی‌شود بعضی وقت ها برای جبران خیلی دیر است حتی اگر بخواهی به زندگیت پایان دهی آری حتی برای مردن هم خیلی دیر است کاش این نسیم ملایم گردبادی شود و تمام گذشته ام را با خود ببرد اما این باد فقط کمی خاطرات را تکان می‌دهد و بازم آنها سر جایش هستند هر از گاهی بادی می وزد و از لابلای افکارم بیرون می‌زند و من را بیشتر از خودم بیزارم می کند و من اینجا ایستاده ام و خدایی را صدا می‌زنم که روزی خیلی راحت در جیب فراموشی ام گذاشتمش اکنون که آفت به جان هستی و ریشه ام زده یادم افتاده او را گذاشته بودم گوشه‌ای و حالا آمده حرف حساب می زند و من اینجا رو به روی این عظمت فریاد می‌زنم اگر تو خدایی می بخشی... و من مانند هر مخلوق پر از اشتباه به امید بخشایش تو به پیش خواهم رفت امروز را هر مردی دوست دارد روزی که قرار است زنی وارد زندگیم شود حسابی شاد و شنگول هستم مهسا از هر نظر همان دختری است که می خواهم پزشک است و خانواده سرشناسی دارد زیبا است و مانند زنان امروزی می گردد دیگر چه میخواهم خوشبختی همین است حتماً... اینکه زنی داشته باشی و آرامش با هم می‌رویم سر کار با هم بر می گردیم و یک نفر هم به خانه و زندگی مان می رسد پدرش کارخانه‌دار معروفی است در زمینه محصولات بهداشتی و مهسا از قول گرفته تا برای زدن کلینیک سرمایه کافی در اختیارمان بگذارد بار دیگر جلوی آینه ریش پروفسوری ام را مرتب می کنم مهسا از این مدل ریش خوشش می آید صدای زنگ تلفن را می‌شنوم حوله را دور پایین تنه ام می پیچم و سمت گوشی می روم و خوشحال تلفن را برمیدارم بگو حامد جان تموم نشد پس کی میای دنبال من بلند میخندم می آیم عجله نکن... بابا قراره دادماد بشم ها مرگ بگیری بابا بدو بیا تو این لباس ها گرمم شد بدون جواب قطع می کنم بشکن زنان و سرمست به ادامه کار می روم حالا در ۳۳ سالگی تصمیم دارم داماد بشوم و این بشر نمی‌گذارد یکبار دیگر صدای زنگ تلفن بلند می‌شود با لباس زیر از اتاق بیرون می‌آیم و گوشی را برمیدارم پاهایم را روی میز می اندازم و لم می دهم روی مبل خوشحال و سرزنده جواب می‌دهم الو سلام ماهرو خانم چطوری مامان مادرم با لهجه کم اما شیرین ترکی اش می خندد دورت بگردم مادر خوشحالی بلند می خندم و بیشتر لم می دهم می خوام برات عروس بیارم مثل ماه چرا نخندم صدای خوشحالش بلند می‌شود و ترکی حرف میزند تورو خدا مادر الان به من میگی باز هم سرخوش میخندم آره دروغم چیه والا یهویی شد بخت پسرت میخنده بالاخره... فقط مامان هر موقع گفتم باید بیاین برای خواستگاری صدای گریه اش را از توی گوشی میشنوم خوشحالم کردی مادر... قربونت... غصه ام تمومه... به حق پنج تن خوشبخت بشی مادر کیوان داداشت سی سالشه سه تا بچه داره اون وقت تو بلند میخندم نوه هم برات میارم نترس از کیوان عقب نمیمونم میان خنده و شادی و دعای خیر مادر تلفن را قطع می کنم و دوباره به اتاق می روم کت و شلوار نو خوش دوختم را می پوشم و قدم برمیدارم سمت سرنوشت و زندگی جدیدم از اینکه مهسا پیشنهاد ازدواج مرا قبول کرده است سر از پا نمی شناسم با خوشحالی دنبال حامد می روم گل و شیرینی می‌خریم و میان خنده و قهقهه می رویم برای جلسه معرفی پدر و مادرم هم جلسه بعد می آیند جلوی آپارتمان شیکی در یکی از بهترین محله های تهران گل و شیرینی به دست وارد خانه لوکس و بزرگ جناب آقای رفعت میشوم مادرش گل و شیرینی را از دست می گیرد در همان‌ حال چشمم به مهسا می‌افتد در لباس صورتی رنگ و بسیار زیبا و با لبی خندان سلام می کند مادرش هم کت و شلوار پوشیده و انگار که جایی دعوت باشد به خودش رسیده است امروز اجازه گرفته ام با دوستم حامد جهت آشنایی بیایم و قبول کرده‌اند بعد از کلی تعارف رد و بدل کردن بالاخره می نشینیم و از ما پذیرایی می شود دستانم عرق کرده است و هیجان دارم نگاهی به اطراف خانه فوق لوکس شان می اندازم و بیشتر دستپاچه می شوم خانه‌ای که باید بالای ۳۵۰ متر باشد حال و پذیرایی بسیار بزرگ و شیکی دارد همه چیز در این خانه اعیانی است خانه ای که در آن سه نفر بیشتر زندگی نمی کنند مهسا و پدر و مادرش و فوق فوقش روزها چند خدمتکار این مدل زندگی را به شدت می پسندم هر چند خودم خیلی ساده زندگی می کنم اما در این خانه حتی می توان محو گلدان طلای بسیار زیبای روی میز شد اهالی اینجا حوصله شان سر نمی رود صدای گذاشتن بشقاب روی میز عسلی جلوی پایم مرا از گشت و گذار در خانه باز می دارد نگاهم را می‌دهم به اطراف و چشمم روی پری رویایی روبرویم ثابت می ماند مهسا با ژست خاصی روبرویم نشسته است مدام چشم در چشمش می شوم و از دیدن زیبایی اش عرق میریزم لبم را تر می کنم و سرم را می‌اندازم پایین پدرش پیپ را از دهانش فاصله می دهد خوب جناب تاجبخش جلسه معارفه شماست بفرمایید خیلی ساکتین گلویم را با تک سرفه ای صاف می کنم زیر چشمی نگاهی به مهسا می اندازم و بعد رو می کنم به پدرش و می‌گویم بله... عرضم به حضورتون که ابتدا تشکر می کنم از اینکه این فرصتو بهم دادین باعث افتخاره بنده پزشک هستم البته عمومی اما قراره برای تخصص بخونم اگه خدا بخواد پدر و مادرم تبریز هستند و من از زمان دانشجویی اینجا زندگی می کنم والا دیگه نمیدونم چی بگم هوشنگ رفعت در حال آنالیزم است قلبم در دهانم می کوبد انگار یعنی کلاً شما هم شهرستان زندگی می کنید دچار استرس غریبی شده‌ام خیر ما هم قبلاً تهران بودیم اما بنا به دلایل شخصی پدرم ایشان مجبور شدند چند سال پیش دوباره به شهرشون یعنی تبریز برگردن اما من همین جا زندگی می کنم چرا تا حالا ازدواج نکردی پسر جان عجب سوالات کلیدی می پرسد این جناب رفعت با انگشت شستم کمی روی عرق پیشانی ام می‌کشم و نفس را بیرون می دهم خوب پیش نیومد درس و دانشگاه و البته تا قبل از دیدن خانم رفعت شخص خاصی را برازنده پیدا‌ نکردم صدای شکستن چیزی از آشپزخانه می آید مادر مهسا با ببخشیدی سمت آشپزخانه می رود آقای رفعت ظاهراً از جواب راضی است که باز رشته کلام را به دست می‌گیرد مهسا در مورد شما با من صحبت کرده اما خوب من این جلسه رو گذاشتم تا اگه تعریف های مهسا واقعیت داشت با خانواده تشریف بیارین این جلسه رو خواستگاری تلقی نکن جوون... همه چی باید رو اصولش پیش بره دستانم را در هم فرو می کنم و نفس عمیقی می کشم بله بله... کاملاً متوجه هستم و واقعا ممنونم که فرصت آشنایی دادین انشاالله با پدر و مادر خدمت میرسیم مادر مهسا که حالا دوباره به جمع مان آمده بود با دودلی نگاهم می‌کند شما از لحاظ مالی تامین هستین همین طور که می بینید مهسا در رفاه بزرگ شده و طاقت سختی نداره
بانک کتاب بیستک شما را به خواندن این کتاب دعوت می‌کند بیستک کتاب امکان خرید اینترنتی کتاب کمک درسی و کتاب‌های عمومی رمان و داستان را با تخفیف و ارسال رایگان فراهم می‌سازد معمولاً هیچ گزینه ای در کنار کیفیت کالای اجناس یک فروشگاه به جز تخفیف نمی تواند سیلی از مشتریان را به سوی خود به راه بیاندازد به خصوص اگر این تخفیف مربوط به فعالیت خرید و فروش کتاب کمک درسی و کنکوری باشد که نیاز مبرم این ماههای پایانی سال برای بچه های کنکوری است در چنین وضعیتی نقش پررنگ بانک کتاب‌هایی همچون بانک کتاب بیستک بسیار نمایان‌ میشود بانک کتاب بیستک با تخفیف های فراوان و تنوع محصولات و در جهت ایجاد آرامش برای دانش آموزان و کنکوری های عزیز شرایط ویژه رقم زده است