عنوان: خرید کتاب آقاجان انتشارات پنگوئن
کتاب آقاجان از مجموعه کتابهای انتشارات پنگوئن می باشد که در بخش ابتدایی کتاب آمده است. پنجاه و چند سال است که هر روز و هر لحظه آقا لولا میمیرد و تنش ورم میکند بابا میرود قلعه اسماعیل کله اش زیر اتوبوس می رود و جوان مرگ می شود تن من عرق سرد میکند توی دلم خالی میشود و زندگی طعم کوفت میگیرد... بعد از پنجاه و چند سال جنگ و کلنجار با خودم زندگی و آدم ها حالا روزگاری رسیده که نشستم در دور و به همه چیز شک کردم به رفتار خودم به زندگی به روابط و به هرچی که در جریان است. نشسته ام در جایی که از یاد جامعه رفته و حتی در دل ناامیدی هم جایی ندارد. نشسته ام و بازش کردم به عقل خودم به این فکر میکنم اگر سیگار مضر است و می دانم که مضر است چرا دودش میکنم اگر نوشیدن مضر است چرا مینوشم اگر زندگی زیباست چرا تلخ است اگر عشق زیباست چرا ممنوع است. نشسته ام در سیاه و سفیدی اینجور و صدای رقص برگها در باد را گوش میکنم و به خودم جواب میدهم چون همه این ها شیرین اند. شیرین بودن بهترین جوابی است که به آن می رسد جوابی بعد از عمری شک نه بعد از یک ساعت فکر. به خودم می گویم هر آنچه شیرین است و آنچه لذت است ممنوع است. نگاه او لذت است شیرین است ممنوع است و خطرناک اگر درکش کنی. این را کودک که بودم دست در دست مادرم فهمیدم وقتی اویی که از پشت شیشه ماشین پدرش نگاه در نگاه من دوخت زمستانم را گرم کرد و رفت رفت و لذت تمام اسباب بازی ها را با خود برد. رفت تا گرد رفتنش را نفس بکشم. از آنجا تا خانه همه صداها قطع شدند هیچ اسباب بازی جذاب نبود و من غرق در دنیای ناشناخته فقط بچه بودم مودب دست در دست مادرش. آن روز بوی نان بربری میداد. حالا روی این نیمکت در دورترین نقطه زندگیم نشستم باد نرمی روی صورتم می دهد و مرا می برد جلوی نانوایی چهل و چند سال پیش وقتی که زندگی برایم ترسناک شد وقتی که برای اولین بار تنهایی با درد بسیار خودش را روی صورتم نشان داد. نمیدانم آن روز واژه عشق را از کدام بخش دستنخورده ذهنم پیدا کردم و در موردش پرسیدم اما این را خوب می دانم که سیلی بی جایی خوردم. هیچ محکمه ای صلاحیت ندارد و نمیتواند ثابت کند که آن روز آن سیلی به قصد روی صورت من نشسته. به مادر گفتم عاشق شده ام و او سیلی آبداری روی صورتم خواباند. بعدش فقط چند ساعت خلوت روی پشت بام لازم بود تا تمام غمهای عالم را فراموش کنم. آن روزها زمین قهرش نگرفته بود و وقتی برف می آمد می آمد.... می آمد تا لحظات را خوش کند می نشست تا همه جا را سفید کند و می ماند تا مدرسه تعطیل شود. مثل حالا نبود که ۱۲ سال است جنوب شهر سفیدی برف را ندیده.بانک کتاب بيستک شما را به خواندن اين کتاب دعوت ميکند. بيستک کتاب امکان خريد اينترنتي کتاب کمک درسي و کتاب هاي عمومي رمان و داستان را با تخفيف و ارسال رايگان فراهم ميسازد. معمولا هيچ گزينهاي در کنار کيفيت کالاي اجناس يک فروشگاه به جز تخفيف، نميتواند سيلي از مشتريان را به سوي خود به راه بياندازد؛ بهخصوص اگر اين تخفيف مربوط به فعاليت خريد و فروش کتابکمک درسي و کنکوري باشد که نياز مبرم اين ماههاي پاياني سال براي بچههاي کنکوري است. در چنين وضعيتي نقش پُررنگ بانک کتابهايي همچون بانک کتاب بيستک، بسيار نمايان ميشود. بانک کتاب بيستک با تخفيفهاي فراوان و تنوع محصولات در جهت ايجاد آرامش براي دانشآموزان و کنکوريهاي عزيز شرايط ويژهرقم زده است.