کتاب خروجی غرب از مجموعه کتابهای انتشارات ورا می باشد. در بخش ابتدایی کتاب آمده است:
رمان داستان روایتی از زندگی است روایتی از زیستن من و تو و دیگری که تجربه می شود رمان دری است به دنیایی پنهان که در قالب جملات و ساختاری خلاق برابر ما قرار میگیرد از این رو کشف جهان های درونی و بیرونی در قالب رمان نه تنها معنا مییابد بلکه شناخته میشود در این معنا رمان الگویی است برای درک بهتر و متفاوت زندگی. در این مجموعه صرفاً تلاش نشده رمانهایی از زبانهای دیگر به فارسی برگردانده شود بلکه تلاش شده دریچهای برای درک زندگی ها از گذشته های دور تا آینده دورتر تدارک دیده شوند. مجموعه رمان های برتر جهان با این نگاه انتخاب شده و به مخاطبان این گونه آثار ارش شده است .امید آنکه مقبول افتد. در شهری نسبتاً آرام اما مملو از پناهجو که هنوز درگیر جنگ نشده بود مرد جوانی سر کلاس درس دختر جوانی را دیده اما سر صحبت را با او باز نکرده بود اسمش سعید بود و اسم دختر نادیا سعید ریش یا به عبارت بهتر ته ریشی مرتب داشت نادیا همیشه از گردن تا نوک پایش را با ردای سیاهی میپوشاند آن وقت مردم هنوز کم و بیش از پوشیدن لباسهای شیک و داشتن مدل موهای زیبا البته در چهارچوبی خاص لذت میبردند از این انتخاب ظاهر آنها معنا دار بود. ممکن است کلاس رفتن آدمها در شهرهایی که لب پرتگاه جنگ هستند عجیب به نظر برسد در این مورد کلاس شبانه ی هویت سازمانی و برندسازی محصول اما زندگی همین است لحظه ای مشغول کارمان هستیم و لحظه ی بعد می میریم و مرگ قریب الوقوع و احتمالی ما نقطه پایانی برای ادامه زندگی ما نیز مگر تا روزی که موعد مقرر فرا برسد. سعید متوجه شد که نادیا خال بیضی تیره ای روی گردنش دارد که گهگاه ولی نه همیشه همراه با نبضش تکان میخورد. کمی بعد از اینکه سعید متوجه خال نادیا شد برای اولین بار با او صحبت کرد شهر هنوز وارد جنگ نشده بود و تنها تیراندازی های پراکنده و چند انفجار ماشین روی داده بود که مثل بلندگوهای بزرگ سالن های کنسرت باعث می شد دل آدم بلرزد سعید و نادیا کتابهایشان را جمع کرده و داشتن از کلاس خارج می شدند. در راه پله برگشت و از او پرسید ببین میخواهی یه قهوه بخوریم و بعد از لحظه ای سکوت با توجه به ظاهر محافظه کارانه ی او و برای اینکه خیلی گستاخانه به نظر نرسد اضافه کرد توی کافه تریا. نادیا به چشم هایش نگاه کرد و پرسید نماز مغرب رو نمی خونی. سعید به دلپذیر ترین شکلی که می توانست لبخند زد و گفت متاسفانه نه همیشه. حالات چهره ی نادیا تغییری نکرد. همچنان با لبخند اما با ناامیدی یک صخره نورد درمانده گفت فکر میکنم این مسئله شخصی است هر کدام از ما راه و روش خودش را داره هیچکس کامل نیست و در این مورد.... پرید وسط حرفش و گفت من نماز نمی خوانم. همین طور به او خیره ماند و گفت شاید دفعه بعد. سعید ایستاد و رفتن او را به طرف پارکینگ دانشجوی تماشا کرد که برخلاف انتظار او به جای این که سرش را با روسری سیاهی بپوشاند کلاه کاسکت سیاهی را که به موتور تریل ۱۰۰ سی سی پر از خط و خراشی قفل شده بود به سر گذاشت و طلقش را پایین کشید روی موتور نشست و رفت و در میان گرگ و میش دور شد. روز بعد سعید در محل کارش نمیتوانست از فکر نادیا در بیاید در شرکت کار میکرد که کارشناس تبلیغات شهری بود همه جا شهر بیلبوردهایی داشتند و کرایه میدادند و برای گرفتن فضاهای بیشتری مثل ایستگاههای اتوبوس ورزشگاه ها و ساختمان های بلند معامله می کردند. شرکت دو طبقه یک ساختمان مسکونی را در اختیار داشت و بیش از ۱۲ کارمند در آن مشغول کار بودند سعید جزو تازهکارها به حساب میآمد اما رئیس شورا او را دوست داشت و کار یک کارخانه صابون سازی محلی را به او واگذار کرده بود که می بایست گزارش آن را تا پیش از ساعت ۵ با ایمیل ارسال میکرد.
بانک کتاب بیستک شما را به خواندن این کتاب دعوت میکند. بانک کتاب بیستک امکان خرید اینترنتی کتابهای مختلف را با ۲۰ تا ۵۰ درصد تخفیف و ارسال رایگان فراهم میسازد. معمولا هیچ گزینهای در کنار کیفیت کالای اجناس یک فروشگاه به جز تخفیف، نمیتواند سیلی از مشتریان را به سوی خود به راه بیاندازد؛ بهخصوص اگر این تخفیف مربوط به فعالیت خرید و فروش کتابهای کمک درسی و کنکوری باشد که نیاز مبرم این ماههای پایانی سال برای بچههای کنکوری است. در چنین وضعیتی نقش پُررنگ بانک کتابهایی همچون بانک کتاب بیستک، بسیار نمایان میشود. بانک کتاب بیستک با تخفیفهای فراوان و تنوع محصولات در جهت ایجاد آرامش برای دانشآموزان و کنکوریهای عزیز در شرایط ویژهی روزهای پایانی پاییز، زمستان خوبی را برای دانشآموزان عزیز رقم زده است.