گزیده ای از کتاب شیر فروش نشر مجید روزی که یک نفر مک یک نفر تفنگ را روی سینه ام گذاشت و گفت مثل گربه بی چشم و رو هستند و مرا تهدید به مرگ کرد همان روز بود که شیر فروش مرد از گروههای خلافکار شهر به او شلیک کرده بود و مرگش برای من مهم نبود البته برای بقیه مهم بود هم آنهایی که مرا می شناختند ولی قرار نبود با من حرف بزنند پشت سرم حرف میزدند چون شاید آنها و یا شاید شوهر خواهر اول شایعهای در موردم ساخته بودند و گفته بودند که من با شیر فروش رابطه دارم اینکه من هجده سال و با جهل و یک ساله بود سنش را میدانستم نه به خاطر مرگش اخباری که در رسانهها در موردش پخش میشد بلکه به خاطر اینکه قبل از این اتفاق هم مردم تا ماه ها در موردش حرف می زدند همین مردم شایعهپراکنی همانها که میگفتند هجده ساله و چهل و یک ساله حال به هم زن است این که بیست و سه سال اختلاف سن حال به هم زن است این که او متاهل بود و نباید گله مرا میخورد اینکه او میتوانست برای این رابطه از زن های بی شمار بی سر و زبان دیگری استفاده کند آنهایی که چندان در چشم نبودند به نظر میرسید این رابطه با شیرفروش تقصیر من هم بود ولی من ارتباطی با او نداشتم از تو خوشم نمی آمد و از این که دنبالم بود گیج شده بودم و می ترسیدم از شوهر خواهر اول هم خوشم نمی آمد اما در مورد روابط جنسی مردم شایعه میساخت در مورد روابط جنسی من وقتی بچه تر بودن و وقتی هجده ساله بودند بعد از اینکه خواهرم از دوست پسرش به خاطر خیانت او جدا شد سر و کله این مرد جدید پیدا شد و بعدش بلافاصله با هم ازدواج کردند از همان لحظهای که مرا دید حرفهای کثیفی در مورد من زد در مورد اضرابم دمم حاشیه ام نقاط کوچک و تاریکم لرزیدم خود را برای بودنم تک هجا بودنم و از چه کلماتی هم استفاده می کرد کلماتی جنسی کرد و آنها را نمی فهمیدم او هم می دانست که معنای آنها را نمی دانم ولی آنقدر باهوش هستم که بفهمم کلماتی جنسی هستند همین هم برایش لذت داشت او سی و پنج ساله بود دوازده ساله و سی و پنج ساله اینجا هم بیست و سه سال اختلاف سن وجود داشت به همین خاطر این شایعه را ساخت و خودش را موظف می دانست که این شایعه را به سازت من هم حرفی نزدم چون میدانستم در برابر او باید چه واکنشی نشان دهم هیچ وقت موقعی که خواهرم در اتاق بود حرفی نمیزد ولی به محض اینکه خواهرم از اتاق بیرون می رفت انگار کلیدی در وجود این مرد فشار داده میشد از طرفی دیگر به صورت فیزیکی از اون می ترسیدم آن روزها در شهر ما وحشیگری تنها معیار مردم برای سنجش بقیه بود و من به راحتی فهمیده بودن این خصومت را در وجودش ندارد در عین حال طبیعت درنده اش باعث می شد هر بار یخ بزنند یک تکه آشغال بود و شرایط خواهرم به خاطر باردار بودنش خوب نبود با وجود علاقهای که هنوز به معشوق سابقش داشت با وجود این که باور نمیکرد و خیانت کرده باشد با وجود این که باور نمیکرد او دلش برایش تنگ نشده باشد ولی واقعیت چیز دیگری بود او رفته بود با یک زن دیگر واقعیت این بود که خواهران این مرد جدید را نمیدید همین مرد سن و سال داری را که با او ازدواج کرده بود خواهرم بیش از حد جوان بیش از حد ناراحت و بیش از حد عاشق عشق قبلی اش بود که بخواهد این مرد را بشناسد با وجود اینکه خواهرم غمگین بود ولی دیگر به دیدنش نمی رفتم چون میتوانستم حرف ها و چهره این مرد را تحمل کنم شش سال بعد با وجود اینکه هنوز سعی می کرد با من و یا بقیه خواهر های بزرگتر ارتباط برقرار کند با وجود اینکه ما به صورت مستقیم و غیرمستقیم مودبانه و غیر مودبانه او را از خودمان دور می کردیم شیرفروش هم به صورت یک مهمان ناخوانده دیگر ولی بسیار خطرناک تر و ترسناک تر از غیب ظاهر شد نویسنده: آنا برنز
مترجم: سونیا سینگ
بانک کتاب بیستک خرید آنلاین کتاب شیر فروش نشر مجید از سری کتابهای ادبی و داستانی به شما علاقه مندان پیشنهاد می کند
گاهی اوقات تجربهی یک بار خرید از بانک کتابی با مزایای ویژه میتواند مسبب عادت همیشگی برای سایر خریدهای اینترنتی شود. حال اگر افراد مراجعهکننده بدانند که بعد از ارسال سفارش کتاب حتی از نوع کمیابترین آن به بانک کتاب بیستک، در کمترین مدت، سفارشات را درِ منزل تحویل میگیرند، بیشک در ادامهی راه خرید خود، بانک کتاب بیستک را به فراموشی نخواهند سپرد.