بانک کتاب بیستک - فروش کتاب های کمک درسی

بیستک

پیشنهاد بیستک کتاب

محصولات مشابه

آندیا نشر آنوشامهر

دسته: ادبیات و داستانی کد کالا: 10463 بازدید: 1,041 بار وضعیت: موجود نیست

نویسنده: آندیا حیاتی انتشارات آنوشامهر

کتاب آندیا از مجموعه کتاب های انتشارات آنوشا مهر میباشد. در بخش ابتدایی کتاب آمده است: اولین قدم جرقه نگاست... فقط دیدن است. ما ناخودآگاه ممکن است کسی را ببینیم و از او خوشمان بیاید و فرد دیگری درست نقطه نظر مخالف شما را داشته باشد و اصلاً به نظر او فرد زیبایی نبوده باشد. شما هم می توانید بفهمید در نگاه او عاشق شدید یا نه. خوب شاید بپرسید چطوری. خوب قلب تون خیلی تند تر میتپه دستاتون سرد و مرطوب می شه که البته همه اینها تو بدنتون به خاطر یه سری دلایل شیما شیمیایی است که این احساس بهتون دست میده که اونم به خاطر دوپامین و آدرنالین هست که به صورت ضربان قلبمون و احساس خوب درکش می کنیم. ولی همین تنها کافی نیست قدم‌های بعدی را هم نیاز داریم تا بتوانیم بهش برسیم فعلاً عجله نکنید. همه این ماجراها از اینجا شروع میشه که تازه ترم اول دانشگاه رو تموم کرده بودم. تابستون بود و آفتاب خیلی گرم که منم کلی عرق کرده بودم تازه داشتم از دانشگاه برمیگشتم که بیام خونه. کلی سر ایستگاه اتوبوس ایستاده بودم تا اتوبوس بیاید بالاخره اتوبوس اومد سوار شدم با کلی خستگی سر ایستگاه ایستادن و گرمای هوا. همین که از پله های اتوبوس رفتم بالا اولین  صندلی ای که به چشمم افتاد رو واسه نشستن انتخاب کردم وقتی نشستم آه کوتاهی کشیدم انگار خستگی از تنم در رفته بود. با خودم فکر کردم الان که هوای تهران اینقدر گرمه الان جنوب کشور چه خرما پزونی باید باشه و چه میکشم مردمش تو همین افکار بودم که ناگهان چشمم توجه قسمت مردونه شد. وای قسمت مردانه چقدر شلوغه تا پیش قسمت خانم آقایان فشرده ایستادن یه آن دلم واسشون سوخت کاش می شد همشون بشینن من که خیلی خستم بود وای خدا رو شکر که من نیاستادم و گر نه میمردم تا برسم اونم تا آخرین ایستگاه قطار فکرشم برام سخت بود. بالاخره آقای راننده اومد و شروع کرد به جمع کردن بلیط حالا کی را میافته خدا میدونه. توی این شلوغی قسمت آقایون پسر وارد شد و از لابلای مردا خودش رو به پنجره اتوبوس درست رو به روی در وسط اتوبوس قرارداد نشانه هایش رو به پنجره اتوبوس تکیه داد. یک کیف سامسونت دستش بود یکی از پاهایش و آورد بالا و خن کرد به دیواره اتوبوس چسبوند و کیف را گذاشت روی پاهایش و در سامسونت را باز کرد کیف پولش رو تو سانت گذاشته بود درش آورد و از توش یه بلیط درآورد و با عجله به مسافرا داد تا به راننده بدن. نمیدونم چرا ولی توجه منو به خودش جلب کرده بود. ژست عجیبی داشت با کت و شلوار دودی رنگ شلوارش زیاد از حد تنگ شده بود انگار خیاطی که تنگش کرده بود اصلا ماهر نبود چون اندازه کت و شلوارش اصلا به هم نمی‌ یومد. کتش واسش گشاد بود ولی شلوارش از یه شلوار پارچه ای که بخواد با کت پوشیده بشه اصلا تناسب نداشت و زیادی تنگ بود. پیش خودم فکر کردم که آدم خنگی میتونه باشه که این کیف پولش را تو سامسونتش بزاره و برای یه بلیط درش بیاره و دوباره بزار توش. البته وقتی که در سامسونتش رو باز کرده بود تو کیفش کتاب زبان اول دبیرستان را دیدم گفتم خوب دیگه باید یه تناسبی بین این کاراش و سوادش باشه و گرنه از یه ادم تحصیل کرده که این کارا بعیده. خلاصه تو همین فکرا بودم که ناگهان اتوبوس تکون شدید خورده انگار راننده بالاخره تصمیم گرفته بود توی این گرما و حرکت کنه که با این تکان شدید تصمیم خودش را عملی کرد و این آقای سوژه ما با این تکون افتاد. روی کف اتوبوس کردند شانس آورد چون زیاد شلوغ بود در حد نشستن بیشتر جا پیدا نکرد وگرنه سیرک بازی خوبی راه می‌افتاد. نمیدونم چرا اصلاً حواسم به اطرافم نبود یه دفعه زدم زیر خنده و به این فکر می‌کردم که انگار این آقای واقعاً خوشتیپ علاوه بر تیپ خوبشون سیرک باز خوبی هم هستن. انگار دیگه داره ضایع میشه بهتره جلوی خندم رو بگیرم ولی مثل اینکه فهمیده بود داشتم بهش میخندیدم مدام نگاه میکرد منم از خجالت نگاهم رو به پنجره اتوبوس کردم انگار که من نبودم که داشتم بهش میخندیدم و به شلوغی بیرون به ماشینا نگاه می‌کردم. وای دیگه داشت گردنم درد میگرفت آفتاب پوست صورتم را می سوزاند همش خدا خدا می کنم که زود برسم تا وسط راه بودم که صندلی پشت اتوبوس خالی شد به هر صورتی که بود تک تک میله های اتوبوس رو گرفتم تا خودم رو به صندلی آخر رسوندم انگار داشتم نفس راحتی نی کشیدم گردنم درد گرفته بود اینقدر دیگه طرف سرم را به پنجره داده بودم یکم گردنم رو تکون دادم تا نرم بشه بعدش پا رو پا گذاشتم و کیفم رو گذاشتم تو بغلم و بهش تکیه دادم تا برسم که به اتوبوس یکی از ایستگاه های وسط راه ایستاد و یه سری آدم پیاده شدن این پسره هم درست رفت صندلی روبروی من از جلو نشست
بانک کتاب بیستک شما را به خواندن این کتاب دعوت میکند. بانک کتاب بیستک امکان خرید اینترنتی کتاب‌های مختلف را با ۲۰ تا ۵۰ درصد تخفیف و ارسال رایگان فراهم می‌سازد. معمولا هیچ گزینه‌ای در کنار کیفیت کالای اجناس یک فروشگاه به جز تخفیف، نمی‌تواند سیلی از مشتریان را به سوی خود به راه بیاندازد؛ به‌خصوص اگر این تخفیف مربوط به فعالیت خرید و فروش کتاب‌های کمک درسی و کنکوری باشد که نیاز مبرم این ماه‌های پایانی سال برای بچه‌های کنکوری است. از طرفی با وجود شرایط کرونایی امروز شنیدن خبرهای تخفیفی اجناس به‌صورت حضوری، میل به خرید را به خاطر خطر سلامتی، کاهش می‌دهد؛ اما در چنین وضعیتی نقش پُررنگ بانک کتاب‌هایی همچون بانک کتاب بیستک، بسیار نمایان می‌شود. بانک کتاب بیستک با تخفیف‌های فراوان و تنوع محصولات در جهت ایجاد آرامش برای دانش‌آموزان و کنکوری‌های عزیز در شرایط ویژه‌ی روزهای پایانی پاییز، زمستان خوبی را برای دانش‌آموزان عزیز رقم زده است.