بانک کتاب بیستک - فروش کتاب های کمک درسی

بیستک

پیشنهاد بیستک کتاب

محصولات مشابه

پسران نیکل نشر خوب

دسته: ادبیات و داستانی کد کالا: 10503 بازدید: 1,083 بار وضعیت: موجود نیست

نویسنده کولسن وایت هد ترجمه غلامرضا صراف انتشارات خوب

عنوان: خرید کتاب پسران نیکل انتشارات خوب
کتاب پسران نیکل از مجموعه کتاب‌های انتشارات خوب می باشد که در بخش ابتدایی کتاب آمده است الوود بهترین هدیه زندگی اش را در روز کریسمس سال ۱۹۶۲ گرفت هر چند افکاری که همان هدیه در مغزش فرو کرد بعدها مایه روسیاهی اش شدند مارتین لوترکینگ در تپه صهیون تنها آلبومی بود که داشته و هیچگاه از سوزن گرامافون جدا نشد مادر بزرگش هریت یکی دو تا صفحه سرودهای مذهبی داشت که فقط وقتی آنها را گوش می داد که جهان راه تازه‌ای را برای رابطه با او کشف می‌کرد و الوود اجازه نداشت به گروه‌های موتاون یا آوازهای عمیانه مانند آنها به خاطر ماهیت بی بند و بارانه اش گوش دهد باقی هدایای آن سالش لباس بود یک پلیور قرمز رنگ و جوراب او قطعاً آنها را آنقدر می پوشید که پاره شوند ولی هیچ کدام برایش به جذابی و ماندگاری آن دستگاه گرامافون نبود هر خط و خراشی که طی ماه‌ها رویش می افتاد نشانه‌ای از روشن‌بینی او بود و هر بار درک تازه‌ای از کلمات کشیش به او می داد خش خش های حقیقت تلویزیون نداشتند ولی سخنرانی های دکتر کینگ چنان سرگذشت زنده ای بود از هر آنچه سیاهان بوده اند و هر آنچه خواهند بود که آن گرامافون را به ابزاری مفید مانند همان تلویزیون بدل می‌کرد شاید حتی وسیله‌ای بهتر و بزرگ تر نظیر پرده سر به فلک کشیده سینمای روباز دیویس که دو بار به آنجا رفته بود الوود همه آنها را دید آفریقایی هایی که از دست برده داران سفید پوست به ستوه آمده بودند سفیدپوستانی که مدام تحقیر و تفکیک و جزء طبقات پست شمرده می شدند و آن تصویر درخشانی که قرار بود محقق شود وقتی که تمام درهای بسته شده به روی نژاد او باز می شدند تمام سخنرانی ها در دیترویت و شارلوت و مونتگمری ضبط می‌شدند و البته خود را از جدالی که بر سر حقوق سیاهان در سراسر کشور جریان داشت با خبر می کردند حتی یکی از سخنرانی ها این احساس را در او به وجود آورد که گویی یکی از اعضای خانواده کینگ است هر بچه ای اسم شهربازی به گوشش خورده بود یا به آنجا رفته بود یا به کسی که آنجا رفته بود رشک برده بود در بخش سوم طرف آ دکتر کینگ از این حرف می زد که چطور دخترش مشتاق دیدن پارک تفریح و سرگرمی خیابان استوارت در آتلانتا بوده یولاندا هر وقت آن تابلوی بزرگ نصب شده در بزرگراه یا آگهی‌های تبلیغاتی تلویزیون را میدید به والدینش التماس می‌کرد که او را به آنجا ببرند و دکتر کینگ هر بار مجبور بود با صدای زیر و لرزان و غمگینش برای او از نظام تبعیض آمیزی بگوید که پسرها و دخترهای رنگین پوست را از بقیه جدا می‌کرد طرز فکر غلط برخی از سفیدها را شرح می داد نه همه سفیدها بلکه بیشترشان که به این حرکت نیرو و معنا می‌دادند به دخترش توضیح می کرد که در برابر دام نفرت و تلخی مقاومت کند و به او اطمینان خاطر می داد که گرچه نمی‌توانی شهربازی بروی ولی می خواهم بدانی که به اندازه همه آنهایی که به شهربازی می روند خوبی الوود هم به اندازه همه خوب بود در ۳۷۰ کیلومتری جنوب آتلانتا در تالاهاسی گاهی که به دیدن پسر عموهایش در جورجیا می‌رفت آگهی های تبلیغاتی شهربازی را می بینید سواریهای سرخوش و موسیقی های شاد بچه های کوچولوی سفید پوست ردیفی در صف منتظر قطار برقی وحشی و مینی گلف دیک با تسمه ای بسته به راکت اتمی برای سفر به ماه در آگهی‌های تبلیغاتی نوشته بود اگر معلمتان مهر قرمز الف بر کارت مدرسه تان زده باشد ورودتان آزاد خواهد بود الوود همه الف ها را جمع کرده بود و مستندات خودش را هم روی آنها نگه داشته بود تا روزی برسد که در شهربازی را به روی همه بچه‌های خداوند باز کنند درست همانطور که دکتر کینگ نویدش را داده بود در حالی که روی قالیچه اتاق اول لمیده بود و با انگشت شصتش رد وصله ای نخی را می‌گرفت به مادربزرگش می‌گفت تا یه ماه هر روز مجانی میرم اونجا خیالت راحت مادربزرگش هریت پس از آخرین نوسازی هتل ریچموند قالیچه‌ای را از کوچه آنجا پیدا کرده و آورده بود میز تحریر اتاقش میز کوچکی بود چسبیده به تختخواب الوود و سه چراغ که آنها هم غنائم ریچموند بودند هریت از ۱۴ سالگی که در کار نظافت به مادرش کمک می کرد در آن هتل کار کرده بود وقتی وارد دبیرستان شد مدیر هتل آقای پارکر آب پاکی را ریخت روی دستش که هر وقت خواست می‌تواند به عنوان باربر استخدام شود آن هم پسر بچه باهوشی مثل او و وقتی مشغول کار در دکان سیگار فروشی و تنباکو فروشی مارکونی شد آقای سفید پوست دمغ شد آقای پارکر همیشه نسبت به این خانواده لطف داشت و پس از این مجبور شد به خاطر دست کج بودن مادر الوود اخراجش کند الوود از ریچموند خوشش می آمد و از آقای پارکر هم خوشش می‌آمد اما نسل چهارمی به آدم‌های هتل اضافه شده بود که او را جوری بی قرار می ساخت که توصیفش برایش دشوار بود حتی برای دایره المعارف ها وقتی کم سن و سال تر بود روی صندوقچه ای در آشپزخانه هتل می‌نشست وقتی که مدرسه اش تعطیل شده بود و کتاب های کمیک و هاردی بویز می‌خواند و در همان حال مادربزرگش برای سابیدن پله ها داشت خم و راست می شد هم پدرش و هم مادرش رفته بودند و او ترجیح می‌داد نوه ۹ ساله‌اش در کنارش باشد تا این که در آن خانه تنها بماند وقتی الوود را با خدمه آشپزخانه می‌دید پیش خودش فکر می کرد آن بعد از ظهرها هم در نوع خاص خودشان برایش یک جور کلاس درس بودند و دور و بر آن آدمها بودن برایش مفید بود آشپزها و پیشخدمت ها پسرک را نشانه بخت و مایه برکت می دانستند با او قایم باشک بازی می کردند و در موضوعات گوناگون چیز های بدرد بخور یادش می دادند راه و چاه های سفیدها چگونگی روبرو شدن و رفتار کردن با دخترهای اهل حال و راهکارهای قایم کردن پول در خانه الوود اغلب اوقات حرف های آن آدم بزرگ‌ترها را نمی فهمید ولی بیشتر از اینکه به داستان های ماجراجویانه اش برگردد سرخوشانه سری به نشانه تایید تکان می داد پس از بدو بدوها و هول هولکی کارکردن ها الوود گاهی با ظرفشورها مسابقه خشک کردن بشقاب می‌گذاشت و با هم کل کل می‌کردند و آنها با نمایشی حاکی از خوش طینتی وانمود می کردند به خاطر مهارت های والای او دلسرد شده اند آنها دیدن لبخندش و شادمانی غریبش سر هر برد را دوست داشتند بعد کارکنان و خدمه عوض شدند هتل های جدید پایین شهر کارکنان را قر میزدند آشپزها می‌آمدند و می‌رفتند تعداد کمی از پیشخدمت ها پس از بازگشایی دوباره آشپزخانه به خاطر خسارتی که بابت سیل دیده بود هرگز به آنجا بازنگشتند با تغییری که در کارکنان و خدمه رخداد مسابقه‌های الوود هم از تجربه های تازه و محبت آمیز به تیغ زدن های ناجوانمردانه تغییر کرد به ظرفشورهای تازه گزارش محرمانه رسید که حواستان باشد نوه یکی از زنان نظافتچی کارتان را برایتان انجام می‌دهد به شرطی که وانمود کنید اینها همه بازی است این پسر جدی چه کسی بود که آن دور و بر ول می چرخید و گهگاه مثل توله سگ مورد تفقد و نوازش آقای پارکر بود و در حالی که از کار زیاد داشت پدر بقیه در می‌آمد همیشه سرش توی کتاب های کمیک بود و عین خیالش هم نبود آدم های تازه در آشپزخانه انواع و اقسام تجارت مختلف برای منتقل کردن به ذهن جوان او داشتند یک خروار مطلب درباره این جهان یاد می‌دادند الوود خبر نداشت قواعد بازی تغییر کرده است و وقتی پیشنهاد تازه ای داد همه آدم‌های حاضر در آشپزخانه سعی کردند جلوی شیشکی بستن شان را بگیرند وقتی سر و کله دایره المعارف ها پیدا شده الوود ۱۲ سالش بود یکی از پادوها  یک کپه جعبه را توی آشپزخانه کشید وسط و جلسه تشکیل داد الوود دست و پا می‌زد تا در آن تنگی و فشار جایی برای خودش پیدا کند یک دوره دایرة‌المعارف بود که فروشنده دوره گرد پشت در یکی از اتاق های طبقه بالا جا گذاشته بود
بانک کتاب بیستک شما را به خواندن این کتاب دعوت می‌کند بیستک کتاب امکان خرید اینترنتی کتاب کمک درسی و کتاب‌های عمومی رمان و داستان را با تخفیف و ارسال رایگان فراهم می سازد معمولاً هیچ گزینه ای در کنار کیفیت کالای اجناس یک فروشگاه به جز تخفیف نمی تواند سیلی از مشتریان را به سوی خود به راه بیاندازد به خصوص اگر این تخفیف مربوط به فعالیت خرید و فروش کتاب کمک درسی و کنکوری باشد که نیاز مبرم این ماههای پایانی سال برای بچه های کنکوری است در چنین وضعیتی نقش پررنگ بانک کتاب هایی همچون بانک کتاب بیستک بسیار نمایان می‌شود بانک کتاب بیستک با تخفیف های فراوان و تنوع محصولات در جهت ایجاد آرامش برای دانش آموزان و کنکوری های عزیز شرایط ویژه رقم زده است