بانک کتاب بیستک - فروش کتاب های کمک درسی

بیستک

پیشنهاد بیستک کتاب

محصولات مشابه

راز نشر آموت

دسته: ادبیات و داستانی کد کالا: 6970 بازدید: 1,111 بار وضعیت: موجود نیست

نویسنده کاترین هیوز ترجمه سودابه قیصری انتشارات آموت

گزیده ای از کتاب راز نشر آموت همه زنان آرزوی مادر شدن دارند ۱۹۵۷ اولین بار وقتی ۵ ساله بود در حیاط مدرسه با تامس رابرتز ازدواج کرده بود جشن از چند روز پیش برنامه ریزی شده بود وقت که رسید با پرده‌توری مادرش تور عروس درست کرد و بالای آن گل گذاشت همه توافق داشتم که دقیقاً مثل یک عروس واقعی شده بود تا مس در مسیر مدرسه دسته گل وحشی چیده و به او داده بود هر دو دست در دست ایستادند و دیوی استیوورت کوچولو مراسم را اجرا کرد با تته پته سخنرانی شل و ول کرد و با عینک ته استکانی از چشمانش به اندازه چشمان بچه آفریقایی های گالاگولا درشت شده بود اما عضو گروه کر کلیسا و تنها کسی بود که می شد به عنوان کشیش ازش استفاده کرد مری با به یاد آوردن این خاطره لبخندی زد و به یک طرف چرخید و اندام خود را در آینه قدی ستایش کرد دستش را با محبت روی برآمدگی شکمش کشید و گردی بی نقصی را که درست از زیر جناغ سینه هاش شروع شده بود تحسین کرد دست روی گودی کمر ش گذاشت به جلو خم شد و دقت کرد تا ببیند علائم‌حاملگی اش دیده می‌شود یا نه کفش های لیمویی رنگ نوزادی که از فروشگاه وول ورث خرید بود روی میز آرایش قرار داشتند پشم کرده ها را بکند اما بدون پایی که آنها را گرم کند بوی تازگی و استریل بودن می‌دادند با شنیدن صدای پای شوهرش که از پله ها بالا می آمد کفش ها را داخل دلاور گذشت و سریعاً بالش را از زیر پیراهنش بیرون کشید و درست همان لحظه شوهرش در اتاق خواب را باز کرد تو اینجایی عزیزم چه کار می کنی بالش را با دست مرتب کرد و آن را روی تخت گذاشته ای چی داشتم کمی تمیز میکردم چی دوباره بیا اینجا او را به سمت خود کشید موهایش را به طرف زد و گردنش را بوسید ‏اه تامس اگه حامله نباشم چین تلاش کرد نقره در صدایش نباشد اما قبلاً بارها تأمین امیدی را چشیده بود و همین باعث می شد نتواند مثبت فکر کند مرد با هر دو دست دور کمرش را گرفته و او را روی تخت انداخت خب اون وقت باید به تلاشمون ادامه بدیم وزنه ای آشنای غبار معدن را در ماه‌های مرد تشخیص داد تا مس مرد روی آرنج خم شده به صورت او خیره شد چیه اگه حامله باشم استعفا میدی مگه نه تمساحی کشید اگه اون چیزی که میخوای بری آره این کارو می کنم من به تنهایی نمی تونم هم از این بچه مراقبت و هم مهمون خونه رو اداره کنم میتونم تامس به او خیره شد خطی از نگرانی پیشانی اش را چروک انداخت اینطوری سخت میشه میری منظورم اینه که تازه حقوقم را ۳۵ درصد بیشتر کردن مبلغ زیادی که آدم ازش دل بکنه نمیتونه اینو رد کنی میدونم عزیزم اما این شغل بسیار خطرناکه و تو از راه دورش متنفری مرد تصدیق کرد حق با توئه وقت‌دکتر کی هست سن میری روی گونه همسرش انگشت کشید کاش میتونستی با من بیای مردمک انگشتان او را بپرسید منم دلم میخواست بری اما بهت فکر می کنم و وقتی اومدم خونه با هم جشن میگیریم باشه از نوبت شب کاری متنفرم برای خود من هم اصلاً دلپذیر نیست این جمله را با لبخندی همراه کرد که هرگونه تلخی را از کلمات بزداید وقتی روی تخت نشست تا چکمه هایش را بپوشد مری خود را به او چسباند خیلی دوست دارم تامس مرد دست دراز کرد و انگشتانش را در انگشتان مری حلقه کرد من هم خیلی دوستت دارم ی و مطمئنم که مادر فوق‌العاده‌ای میشی از زمان ازدواج رسمی سه سال پیش تا به حال تلاش کرده بودند بچه دار شوند اصلا تصور نمی کرد اینقدر سخت باشد و در سن ۳۱ سالگی کاملا آگاه بود که زمان مناسب بارداری زود میگذرد که مادر زاد مادر به دنیا آمده همیشه را می‌دانست و درک نمی کرد که چرا خداوند اینگونه او را تنبیه می کرد با هر ماهی که می‌گذشت وقتی احساس آشنایی کشیدگی در شکمش ایجاد می‌شد و دردی شدید بر او غلبه می‌کرد آخرین ذره های امیدش از بین می‌رفت ولی اشتیاقش برای بچه دار شدن حتی از قبل هم شدیدتر می شد آرزو داشت ساعت ۴ صبح با صدای جیغ کودکی از خواب برخیزد و از شستن کهنه های کثیف و لذت ببرد می خواست در چشمان کودک ذخیره شده و آینده را در آن ها ببیند از همه اینها مهمتر دلش می خواست تا مسئله سازش را ببیند که کودک را چه دختر چه پسر فرقی نمیکرد در بازوان قوی خود تکان تکان می دهد و بشنود که کودک او را پدر خطاب می کند در خیابان بیش از حد به کودکان خیره می شد و با عصبانیت به مادرانی که سر کودکان خود فریاد می زدند نگاه می کرد یکبار دستمالی از کیفش در آورد و بینی کودکی را که سعی می‌کرد با زبانش مف خود را لیس بزند و مادر بی خاصیتش اصلاً متوجه او نبود پاک کرد لازم به گفتن نیست که اینجور دخالت ها اصلاً خوشایند مادران نبود یکبار کودک خردسالی را دید که تنهایی در ساحل نشسته بود و مثل همه کودکان وقتی زیاد گریه می کنند شدیداً هق هق میکرد معلوم شد که پس از یک بار لیس زدن به بستنی اش آن را روی شن ها انداخته بود و مادر حاضر نبود یکی دیگر برای او بخرد میری دست او را گرفت به سمت ون بستنی فروش رفت و برایش بستنی خرید و صورت شاد و شاکر پسرک همه چیزی بود که او نیاز داشت غریزه مادری او هرگز از صدف رادر نرفته بود و هر روز بیش از پیش از اینکه بتواند بچه خودش او و تامس را پرورش دهد ناامیدتر میشد وقتی به شوهرش که در آشپزخانه حرکت کرده و خود را برای رفتن سرکار آماده می‌کرد گوش می داد دعا کرد که آن روز روزی باشد که رویاهایش به واقعیت تبدیل میشوند
نویسنده: کاترین هیوز
مترجم: سودابه قیصری
بانک کتاب بیستک خرید آنلاین کتاب ادبی راز نشر آموت را به شما توصیه می‌کند
گاهی اوقات تجربه‌ی یک بار خرید از بانک کتابی با مزایای ویژه می‌تواند مسبب عادت همیشگی برای سایر خریدهای اینترنتی شود. حال اگر افراد مراجعه‌کننده بدانند که بعد از ارسال سفارش کتاب حتی از نوع کمیاب‌ترین آن به بانک کتاب بیستک، در کمترین مدت، سفارشات را درِ منزل تحویل می‌گیرند، بی‌شک در ادامه‌ی راه خرید خود، بانک کتاب بیستک را به فراموشی نخواهند سپرد.