عنوان: خرید کتاب همراز انتشارات ماهی
کتاب همراز از مجموعه کتابهای انتشارات ماهی می باشد که در بخش ابتدایی کتاب آمده است. روزی نامهای به دستم رسید نام های طولانی و بدون امضاء. اتفاق مهمی بود چون هیچ وقت در زندگی ام نامه های زیادی به دستم نمی رسد. صندوق نامه هایم همیشه لبریز بود از آگهیهای تبلیغاتی گوناگون که به من خبر میداد دریا گرم است یا برف خوبی باریده. برای همین زیاد سراغش نمی رفتم معمولاً هفته ای یکبار یا اگر غصه دار بودم دوباره در لحظاتی که امید داشتم نامه ای بیاید و زندگیم را زیر و رو کند مثل یک تماس تلفنی یا سفری با مترو مثل بستن چشمها و شمردن تا ده از نو گشودنشان. بعد مادرم مرد و چه چیزی بیشتر از این می تواند زندگیت را زیر و رو کند مرگ مادر... دیگر چه میخواهی. تا آن موقع نامه تسلیت نخوانده بودم پدرم که مرد مادرم نامه های تسلیت را نداد که بخوانم. فقط دعوتنامه مراسم اهدای مدال افتخار پدر را نشانم داد. هنوز آن مراسم لعنتی یادم است. سه روز بعد از تولد ۱۳ سالگی ام بود. مردی بلند قد و چهارشانه دستم را فشرد و به من خبر لبخند زد لبخندی که به نظرم بیشتر به دهن کجی می مانست. صورتش کج بود و وقتی حرف میزد بدتر هم می شد بی نهایت متاسفم که این عمل دلیرانه پدرتان به مرگ او منجر شد مادمازل پدر شما مرد شجاعی بود. این جمله را به همه ی تیم های جنگ تان می گویید فکر می کنید احساس افتخار باعث می شود اندوه شان را فراموش کنند خیلی لطف دارید اما من غمگین نیستم. ضمناً پدر من اصلاً هم مرد شجاعی نبود حتی آن همه الکلی هم که هر روز وارد خونش میشدم نمی توانست دو جسارت ببخشد. فکر می کنم پدرم را با مرد دیگری اشتباه گرفته اید بیایید دیگر در این باره صحبت نکنیم. مادموازل ورنر شاید تعجب کنید اما باید تاکید کنم که دقیقاً دارم درباره گروهبان ورنر پدر شما حرف میزنم. اما با آنکه می دانست این مسیر مین گذاری شده داوطلب شد که پیش از همه قدم در آن بگذارد چه خوشتان بیاید چه نه پدر شما کار منحصر به فردی کرد و شما هم باید این مدال را بپذیرید. پدر من که منحصربهفردی نکردم مردک کودن پوزه کج. او خودکشی کرد و شما باید این را به مادرم هم بگویید دلم نمیخواهد تنها کسی باشم که این حقیقت را میداند دوست دارم بتوانم در این باره با مادرم و پی یر صحبت کنم شما نمی توانید خودکشی یک پدر را مخفی نگه دارید. من همیشه گفت و گو هایی خیالی خلق می کنم تا بتوانم آنچه را در ذهنم می گذرد به زبان بیاورم. این گفتگو های خیالی تسلیم می دهند هر چند شاید برای گفتن این حرفا دیر شده باشد. در حقیقت من اصلاً به این مراسم یادبود سربازان جنگ هندوچین نرفته بودم و در حقیقت فقط یک بار با صدای بلند گفتم که پدرم خودکشی کرده است یک روز شنبه در آشپزخانه و خطاب به مادرم. شنبه روز سرخ کردن سیب زمینی روز من داشتم در روز گرفتن زیرزمینی ها به مادرم کمک میکردم. قبلاً بابا کمکش میکرد بابا با پوست کندن سیب زمینی را دوست داشت و من هم عاشق تماشای او بودم. موقع پوست کندن سیب زمینی هم آنقدر ساکت بود که و پایی که سیب زمینی پوست نمی کند. اما حداقل صدایی از او به گوش می رسید و این برای من خوشایند بود. کامیل میدانی که دوستت دارم. روی هر خراشی که با چاقو می داد این کلمات را مینشاندم کامیل میدانی که دوستت دارم.بانک کتاب بيستک شما را به خواندن اين کتاب دعوت ميکند. بيستک کتاب امکان خريد اينترنتي کتاب کمک درسي و کتاب هاي عمومي رمان و داستان را با تخفيف و ارسال رايگان فراهم ميسازد. معمولا هيچ گزينهاي در کنار کيفيت کالاي اجناس يک فروشگاه به جز تخفيف، نميتواند سيلي از مشتريان را به سوي خود به راه بياندازد؛ بهخصوص اگر اين تخفيف مربوط به فعاليت خريد و فروش کتابکمک درسي و کنکوري باشد که نياز مبرم اين ماههاي پاياني سال براي بچههاي کنکوري است. در چنين وضعيتي نقش پُررنگ بانک کتابهايي همچون بانک کتاب بيستک، بسيار نمايان ميشود. بانک کتاب بيستک با تخفيفهاي فراوان و تنوع محصولات در جهت ايجاد آرامش براي دانشآموزان و کنکوريهاي عزيز شرايط ويژهرقم زده است.