عنوان: خرید کتاب دربند انتشارات آداش
کتاب دربند از مجموعه انتشارات آداش می باشد که در بخش ابتدایی کتاب آمده است. اول بهمن ماه است. نشسته ام توی قطار خلوت مترو و خودم را بغل گرفته ام. طالقانی را رد کرده ایم. از سرما و دود توی هوا و خستگی قدم زدن بسیار خزیده ام توی مترو. نشسته ام روی صندلی وسطی یکی از ردیف های شش نفره و چشم هایم می سوزد. خیلی می خواهم ببندمشان اما نمیتوانم. یک کم خوابم می آید. با چشم های باریک کرده توی شیشه روبرویم را نگاه می کنم. قطار توی تونل می رود و روی سینه ی شیشه معلوم میشود. کلاهم را تا جایی که میشود پایین کشیده ام و ابروهایم زیر لبه کلاه کاموایی مشکی ام پنهان است. سرم می خارد و عرق کرده. توی شیشه خودم را بجا نمی آورم. مطمئن نیستم این ای که دارد نگاهم می کند خودم باشد. تحقیق میشوند به تصویر توی شیشه اما چیزی توی من نیست از فکر و خیال از غصه از غم و از هر چیزی که احتمال دارد توی یک انسان پیدا بشود. خالی ام. با اخمی که اخم نیست که یک جور بی رمق ای توام با گرفتی است توی شیشه دنبال خودم میگردم. غمی توی خودم حس می کنم که هنوز خیلی مجال بالاامدن نیافته. چیست چیزی که تویم است. نمی دانم. غمی و غربتی یقه ام را از ظهر جمعه گرفته و حالا که شب است دارد مثل زخمی که اولش فقط شکاف دست و بعد یکم خون ازش بیرون میزند ازم بیرون میزند. غم چه. میگویم. هیچکس نمیداند من چقدر سخت و چطور توی این چند سال گذراندهام. که همه چیزم را گذاشتم کنار تا به چیزی که می خواستم برسم به نرسیده ام. من نویسنده ام. آخ نه من داستان نویسم. کلمه ای که توی گفتنش خواستم یک جور تواضع داشته باشم همیشه. که میگویم هنوز من خودم را نویسنده نمی دانم و فقط یک داستان نویس معمولی ام. یک داستان نویس کاملاً معمولی. این یعنی من خیلی خوب میدانم خوب بودن یعنی چه و خودم را از آن خوبی که می خواهم باشم و میتوانم بشوم دور میدانم. کسی هستم که هنوز ۱۰۰ تا هم از کتابهای چاپی ام را برای مشتاقان امضا نکرده ام و خیلی برایم این کارها عادی نشده. کسی هستم که نه فقط به خاطر خط بدش که به خاطر ناشی گری و ندانستن چه چیزی توی تقدیم نامچه کتاب نوشتنش هم از امضای کتابش امتناع کرده و کسانی هم که خیلی اصرار کردن امضایم را پایه اثرم داشته باشند پاییده اند ببینند چطوری با دست هایی که می لرزند چیزی می نویسم و چرا داشتم از امضا زدن توی اولین صفحه کتاب طفره میرفتم. حالا از یک تا یک و نیم سال صبر برای گرفتن مجوز هر اثرم و چاپ شدنش و درصد کمی که از ناشرین میگیرم چیزی نمیگویم که این درصد تالیفی حتی شاید به زور بتواند خرج کتابهایی که میخرم و فیلمهایی که میبینم را بدهد. توی این چند سال بی وقفه داستان نوشتن و شعر گفتن و با چه شدتی یقه ام را جر دادم برای ادبیاتی که حس کردم حالش بد است و من را فقط کم دارد. حالا هر چه فکر می کنم نمی دانم ادبیات دقیقاً از کی من را به خدمت گرفته و اصلاً من چرا باید خودم را توی این آتش داغ بیاندازم. گاهی اوقات تجربهی یک بار خرید کتاب از بانک کتابی با مزایای ویژه میتواند مسبب عادت همیشگی برای سایر خریدهای اینترنتی شود. حال اگر افراد مراجعهکننده بدانند که بعد از ارسال سفارش کتاب حتی از نوع کمیابترین آن به بانک کتاب بیستک، در کمترین مدت، سفارشات را درِ منزل تحویل میگیرند، بیشک در ادامهی راه خرید خود، بانک کتاب بیستک را به فراموشی نخواهند سپرد.