گزیدهای از کتاب ادبی هورلا نشر چشمه... راز نادیدنی ها چه ژرف است ما نمی توانیم آنها را با حس های ناتوان خود احساس کنیم نه با چشم های مان که نمی توانند چیزهای بیش از اندازه ریز و درشت بیش از حد نزدیک یا دور و یا ساکنان ستارگان و موجودات درون یک قطره آب را ببینند و نه با گوش های مان که ما را به اشتباه می اندازند زیرا لرزشهای هوا را به صورت صدا به نام منتقل می کنند پریانند که چنین معجزه هایی را صورت میدهند و این ارتعاش را به صدا تبدیل می کنند و به کمک این تغییر شکل موسیقی را که جنبش بی صدای طبیعت را آهنگین میسازد میآفرینند این راز را نمیتوانیم با شامه خود که از شامه سگ ضعیف تر است و با قوه چشایی مان که به سختی میتواند عمر شراب را تشخیص بدهد کشف کنیم آه اگر اندام های دیگری داشتیم که به میل ما معجزه های دیگر انجام می دادند چه چیزهای تازه ای میتوانستیم پیرامون خود کشف کنیم ۱۶ مه قطعاً بیمارم ماه پیش چقدر حالم خوب بود تب دارم تبی بی امان یا بهتر بگویم بی قراری تب آلودی که روحم را مانند جسمم رنجور می کند مدام احساس نفرت انگیز در من پدید می آید احساس خطری که مرا تهدید می کند ادراک بدبختی که از راه میرسد یا مرگی که نزدیک می شود حس پیش بینی قبل از وقوع که بی شک نشانه های ابتلا به بیماری هنوز ناشناخته است که در خون و گوشت انسان ریشه می دواند ۱۸ مه چند لحظه پیش با پزشکم مشورت کردم چون اصلا نمی توانم بخوابم او متوجه شد که نبضم تند میزند چشمانم گشاد و اعصابم ناتوان شده است ولی هیچ نشانه ای دال بر ابتلا به بیماری خطرناکی مشاهده نمیشود باید زیاد دوش بگیرم و برمور پتاسیم بنوشم ۲۵ مه هیچ تغییری رخ نداده است حال بسیار عجیبی دارم هر چه شب نزدیک تر می شود نوعی نگرانی بی سبب وجود آن را فرا می گیرد گویی شب برای من تهدیدی دهشتناک در خود پنهان کرده است شتابان شام میخورم سپس سعی می کنم کتابی بخوانم ولی واژه ها را نمیفهمم به زحمت حروف را تشخیص میدهم آنگاه در حالی که وحشتی مبهم و مقاومت ناپذیر ترس از خوابیدن و هراس از رختخواب به من فشار می آورد در طول و عرض اتاق نشیمن خانه ام قدم میزنم حدود ساعت دو به اتاقم می روم به محض ورود در را قفل می کنند و چفت ها را می اندازم میترسم از چه پیش از این از هیچ چیز هراس نداشتم گنجه ها را باز می کنم زیر تختم را نگاه می کنم گوش میدهم گوش می دهم چیست آیا عجیب نیست که یک بیماری ساده شاید یک اختلال در گردش خون تحریک یک رشته عصب کمی سوءهاضمه بینظمی کوچکی در عملکرد ناقص و آسیب پذیر ماشین زنده بدن بتواند در وجود شادترین آدمها مالیخولیا ایجاد کند و از بی باک ترین آنها یک ترسو بسازد سپس دراز میکشم و چنانچه گوی چشم به راه جلاد به سر می برم به انتظار خواب میمانم هراسناک چشم به راهش میدوزم قلبم می کوبد زانوانم می لرزد و تمام بدنم در حرارت ملافهها دچار لرز می شود سرانجام ناگهان به خواب میروم گویی برای غرق کردن خود در حفره آب راکدی شیرجه بروم دیگر مانند گذشته فرا رسیدن این خواب خیانت پیشه را که نزدیکی من پنهان شده مرا می پاید میخواهد مغزم را تسخیر کند چشمانم را ببندد و مرا به نابودی بکشاند احساس نمی کنم میخوابم مدتی طولانی دو یا سه ساعت سپس یک رویا یا بهتر بگویم کابوسی مرا فرا میگیرد به خوبی میدانم که خوابیده ام ولی کابوس را حس میکنم میبینم و نیز احساس میکنم که کسی به من نزدیک می شود و چشم می دوزد مرا لمس میکند از تخت خوابم بالا می آید روی سینه ام زانو میزند گردنم را میان دستانش میگیرد و می فشارد با تمام قدرت و برای خفه کردن گردنم را میفشارد من زیر تسلط همان نیروی قهاری که ما را به هنگام رویاهایمان فلج میکند دست و پا میزنم
نویسنده: گی دو موپاسان
مترجم: شیرین دخت دقیقیان
بانک کتاب بیستک خرید آنلاین کتاب هورلا نشر چشمه از سری کتابهای ادبی و داستانی به شما علاقه مندان پیشنهاد می کند
گاهی اوقات تجربهی یک بار خرید از بانک کتابی با مزایای ویژه میتواند مسبب عادت همیشگی برای سایر خریدهای اینترنتی شود. حال اگر افراد مراجعهکننده بدانند که بعد از ارسال سفارش کتاب حتی از نوع کمیابترین آن به بانک کتاب بیستک، در کمترین مدت، سفارشات را درِ منزل تحویل میگیرند، بیشک در ادامهی راه خرید خود، بانک کتاب بیستک را به فراموشی نخواهند سپرد.