بانک کتاب بیستک - فروش کتاب های کمک درسی

بیستک

پیشنهاد بیستک کتاب

محصولات مشابه

پافیلی نشر ثالث

دسته: ادبیات و داستانی کد کالا: 7632 بازدید: 327 بار وضعیت: موجود نیست

کتاب پافیلی انتشارات ثالث

عنوان: خرید کتاب پافیلی انتشارات ثالث
 کتاب پا فیلی از مجموعه کتابهای انتشارات ثالث می باشد که در بخش ابتدایی آن آمده است. آرام غلی توی تخت خواب زد ساعت خاکستری رنگ را از روی میز برداشته هنوز دو سه دقیقه مانده بود تا ساعت صدای زنگ ساعت بلند شود خاموشش کرد. دوباره چشم هایش را بست. تمام شب را بین خواب و بیداری گذرانده بود هر روز صبح تا صدای ساعت بلند نمی شد تا چشم هایش را هم باز نمی کرد اما امروز هوا تاریک و روشن بود که هی بلند می‌شد و نگاهی می‌انداخت به ساعت وقتی هم می دید هنوز خیلی زود است باز سرش را فرو میکرد توی بالش پس چرا این آفتاب لعنتی در نمی اد. پتو را کنار زد برخلاف هر روز که هزار سال طول می کشید تا از روی تخت خواب بلند شود اما این دفعه جستی زد و بلند شد. پرده اتاق را کنار زد نور همه اتاق را گرفت آفتاب امروز رو عشقه. زنش پتو را کشید روی سرش و غرغر کنان گفت نمیبینی خوابم‌. روی تخت غلتی زد و توی خواب و بیداری دوباره گفت تو چرا هنوز نرفتی سر کار اصلا. هومر پرده را کنار کشید میرم حالا.... امروز یکم فرق داره. همیشه مطمئن بود صبح ها هر چقدر هم که سر و صدا کند زنش بیدار نمیشود. حتی گاهی به عمد در کمد لباس را محکم به هم می زد یا لبه تخت می نشست و خودش را کش و قوص می داد. اما زنش بیدار نمی شد اگر هم می شد نهایت غلتی میزد مثل حالا و توی خواب و بیداری غرغری می کرد و باز می خوابید. به جز ماههای اول ازدواجشان که زنش بلند می‌شد صبحانه آماده می‌کرد و با هم می خوردند بعد هم شال و کلاه میکرد میرفت سرکار دیگر یادش نمی‌آمد که او صبح ها بیدار شده باشد. در کمد لباس را که باز کرد صدای غیژژژژژی داد. با دست زد روی در نمیبینی خوابه خب آروم دیگه. می دانست که نباید کت و شلوار قهوه‌ای هرروزی اش را بپوشد که سه دست هم از آن داشت. برگشت و نگاهی انداخت به زنش که باز توی تخت خواب غلتی زد. فکر لااقل باید لباس ورزشی چیزی بپوشد. میتوانست گرمکن مشکی اش را که یکی دو سال قبل از طرف اداره به او داده بودند و هیچ وقت نپوشیده بود بپوشد. ولی به چه بهانه ای به زنش نگفته بود امروز نمی رود سر کار. تازه معلوم هم نبود که زنش آنها را در کدام سوراخ سنبه ای قایم کرده بود. تنها گزینه ای که می ماند همان شلوار لی قدیمی اش بود. اگرچه کمی برایش تنگ شده بود و برای کوه هم اصلا مناسب نبود اما به هر حال از کت و شلواری که هرروز می‌پوشید بهتر بود. لباس هایش را برداشت از اتاق بیرون آمد. موبایلش که لرزید میدانست رضاست. قرار بود از خانه که به راه افتاد پیام بدهند. من تازه بیدار شدم پسر یکم دیرتر میرسم. لحظه مردد ماند کاش قبول نکرده بودم ولی مگه می شد. بعد از هفت هشت سال دوباره رضا همکلاسی و رفیق قدیمی اش را دیده بود خود رضا قرار امروز را هماهنگ کرده بود و او نه نگفته بود. در جواب پیامک رضا نوشت باشه منتظرم پسر.بانک کتاب بيستک شما را به خواندن اين کتاب دعوت ميکند. بيستک کتاب امکان خريد اينترنتي کتاب‌ کمک درسي و کتاب هاي عمومي رمان و داستان را با تخفيف و ارسال رايگان فراهم مي‌سازد. معمولا هيچ گزينه‌اي در کنار کيفيت کالاي اجناس يک فروشگاه به جز تخفيف، نمي‌تواند سيلي از مشتريان را به سوي خود به راه بياندازد؛ به‌خصوص اگر اين تخفيف مربوط به فعاليت خريد و فروش کتاب‌کمک درسي و کنکوري باشد که نياز مبرم اين ماه‌هاي پاياني سال براي بچه‌هاي کنکوري است. در چنين وضعيتي نقش پُررنگ بانک کتاب‌هايي همچون بانک کتاب بيستک، بسيار نمايان مي‌شود. بانک کتاب بيستک با تخفيف‌هاي فراوان و تنوع محصولات در جهت ايجاد آرامش براي دانش‌آموزان و کنکوري‌هاي عزيز شرايط ويژه‌رقم زده است.