بانک کتاب بیستک - فروش کتاب های کمک درسی

بیستک

پیشنهاد بیستک کتاب

محصولات مشابه

شاهراه نشر چشمه

دسته: ادبیات و داستانی کد کالا: 7953 بازدید: 1,057 بار وضعیت: موجود نیست

نویسنده: سینا دادخواه انتشارات چشمه

گزیده ای از کتاب شاهراه نشر چشمه گذشته آبرومند سالهای بسیار اما نه آن‌قدرها دور... تا آن وقت ظاهرا به بهترین شکل حفظ کرده‌اند وقتی سوار تله کابین می‌شویم تازه به حالت غیر عادی میزبان ها پی می برند پاترول زده دنده هوایی و مسیر سه ساعته ی رامسر را دو ساعته آمده توی راه به ابتکار بابا هوپ بازی کرده ایم فکر نمیکردم آنها استقبال کنند اما هوپ گفتن تا پای کوه ادامه داشته یک دو هوپ... چهار پنج هوپ‌... اول خانم دکتر می‌سوزد و بعد من آخر از همه بابا که در فراموش نکردن مضارب سه بی‌نظیر است بعد از بازی مامان به نیابت از همه پرتقال پوست می کند و برونشیت و سرفه های کشتار که در چهار سالگی درگیرش بود هم با خانم دکتر درددل می کند منصوره جون اگه نبودی سپهرم از دست رفته بود رو می کند به بابا مگه نه بهروز اما بابا حواسش نیست و مصرانه دارد دسته گل تازه را پیش فتاح شوهر نچسب خانم دکتر توجیه میکند خود مرادی گفت جا نزنم و ادامه بدم... فتاح از یک نیسان وانت سبقت میگیرد و انگار چیزی یادش آمده باشد در آینه به همسرش می گوید منصوره یادت‌ نره برگشتیم با پدر تماس بگیری یادم رفت بهت بگم زنگ زد خانم دکتر حواس پرتی شوهرش را ملیحانه سرزنش می کند و دوباره گرم گفت و گو با مامان خوب است شما هم این طرف ها ویلا بگیرید می‌شود مورد اکازیون زیاد پیدا میشه عکس گلسا کوچولو درون قابی بند انگشتی از آینه پاترول آویزان است و دایم به شیشه جلو می خورد و تق صدا می دهد مه غلیظ جنگل دوجانب تله کابین را گرفته یعنی اگر برسیم بالا می توانم یک مشت مه بقاپم و بگذارم در جیب شلوارم بلیت می گیریم و توی نوبتم می ایستیم صف جلو می رود و می نشینم توی کابین بهروز نزدیک در قرمز نشسته روبروی خانم دکتر و من بین او و مامان میانه مسیر هستیم و مه و سکوت درون هم فرو رفته اند چشمها را بسته و به شانه های مامان تکیه داده‌ام کفشهایم موقع سوار شدن گلی شده‌اند فتاح همه اش نگاهشان می کند خجالت میکشم انگار گناهی کبیره مرتکب شده‌ام... برای تلافی بی پلک به کله تاسش چشم می دوزم تا از من چشم بردارد و به جنگل بدوزد چفت در لق است و خوب کیپ نشده خانم دکتر چند بار می خواهد با فشار دست در کابین را کیپ بکند تا سوز نیاید تو اگر گلسا اینجا بود لابد ارتودنسی را برداشته و دندانهایش صاف و صوف شده بودند اما نیست و انگار هیچ وقت هم بازی کودکی های هم شاید در روزگار مصر باستان نبوده‌ایم... انگار شوخی است شبیه ماجراهای بامزه‌ای که به جای گفتن با حرکات بدن تعریف می‌کنند اول خانم‌ دکتر شروع می‌کند و بعد شوهرش نمی‌توانند از قلاب ها و تسمه نقاله ها چشم بردارم مامان سعی دارد آرامش را حفظ کند و با خونسردی و احترام مانع شان شود اما خانم دکتر دستگیره را محکم گرفته و هی تکان دادن کابین را بیشتر می‌کند وقتی بابا می ایستد تا مانع شود فرز و سریع دست می‌اندازد و با غش غش‌های هیستریک در کابین را از بیرون باز می کند تلو تلو می خوریم چیزی نمانده بهروز پرت شود پایین مامان لمس شده و فقط جیغ بنفش میکشد من با زور ناچیز ۱۰ سالگی پای تو مانده ی بابا را می گیرم و مامان کمی به خودش آمده یقه بادگیرش را بابای گلسا این طرف کابین چسبیده و مثل مرغ مقلد شبیه همسرش شیهه های احمقانه می کشد شانس می آوریم چیزی به پایان مسیر نمانده نجات پیدا می کنیم و زن و شوهر مهربان و محترم را کت بسته تحویل پلیس می‌دهند لحظه آخر خانم دکتر می‌گوید میدونین تا حالا چند تا بچه به خاطر اشتباهات من کشته شدن واقعاً که دیوانه است او من را نکشته بلکه زنده کرده و از برونشیت مزمن خلاص و تا جایی که می‌دانم نقشی در غیاب تلخ دخترش نداشته و ندارد و نخواهد داشت... خوش باورانه است تصور کنید مرگ متمدن و مبادی آداب می‌آید گرومب گرومب قدمهایش شهر بزرگ و جنگل جاده کنار را از خواب خرس وار بیدار میکند
نویسنده: سینا دادخواه
 بانک کتاب بیستک خرید آنلاین کتاب شاهراه نشر چشمه از سری کتابهای ادبی و داستانی به شما پیشنهاد میکند
گاهی اوقات تجربه‌ی یک بار خرید از بانک کتابی با مزایای ویژه می‌تواند مسبب عادت همیشگی برای سایر خریدهای اینترنتی شود. حال اگر افراد مراجعه‌کننده بدانند که بعد از ارسال سفارش کتاب حتی از نوع کمیاب‌ترین آن به بانک کتاب بیستک، در کمترین مدت، سفارشات را درِ منزل تحویل می‌گیرند، بی‌شک در ادامه‌ی راه خرید خود، بانک کتاب بیستک را به فراموشی نخواهند سپرد.