پاسخ برگ بیستک
بزودی
گزیده ای از کتاب شقایق نشر سرگیس... آیا می‌توانیم آن را ببینی آواز خاموش حادثه را می گویم آینه های شکسته اشک ها و دلهای زخم خورده غنچه ها را می گویم بیماری قند و دیابت را می‌گویم که چهره گلها را گریان میکند و لرزش شبنم را بر طاق ایوان سحر نمایان میکند راز دختر رهی بسطامی و شقایق بهشتی از تلخابه های جاری پریشان و از مروارید های غلتان اشک‌هایش و بازی باد با موهای افشانش می گوید نگاه او به بیماری قند نگاه ناباورانه ای نیز دو دیابت را با تمام وجودش درک میکند و آن را به عنوان یک اختلال جانسوز در متابولیک سوخت و ساز بدن می داند راز تنها دختر رهی و شقایق می فهمد پدر و مادری که به دیابت مبتلا هستند توانایی تولید انسولین را در بدن خود از دست داده اند راز شکست قامت سرورها و ناصبوری صنوبرها و کبودی رنگ نیلوفرها را باور دارد او تصویر ستاره های پژمرده در آیینه شکسته مهتاب و غبار یتیمی دیابتی که در همین نزدیکی هاست را به خوبی در ذهن خود ترسیم می کند راز فریاد همه سکوت ها را می شنود و زخم جان زخم ها را و رگبار اندوه های چند بعدی را در بدا با قلب خویش می شناسد رو سیاه پوشی عطر یاس باپای آلو و زردآلو و مژگان خیس درختان بسطام را می فهمد از مویه نسترنها بر شانه دیوارها و غروب داغ فراق پناه گرفته در حریر هرچه نگاه را می بیند او لوله سجاده های دعا عقربه‌های ماتم شمار و آبشار افق های پر از هق هق را می بیند آه از آن روزی که فرشی از اندوه در صحن دل راز گستراند و زن‌های بسطامی خرمای عزا در بشقاب‌های پرسه چیدند روزی که جوهر سیاه غصه کاغذ دل را مچاله کرد و تکیه بسطام از هیئت عزاداران پذیرایی کرد و نسیم تلقین فراق مادر را زمزمه کرد و اشک ها همه شهادت دادند که آن کشته در فراسوی جنگل ابرها چه خورشید روشنی از عشق بوده است... حالیا ای مادر ای شهاب شتابنده ای مهاجر کوچنده ای گلبن باده های ناب غزل زار شور شقایق ای آفتاب لایق ای ساقی خمخانه خزاین مهر و وفا راز پیاله پیاله شراب ناب عشق را از صراحی سینه پاک و چشمه جوشان مهر تو پر می کرد و ساغر دیدگانش میزبان هماره تصویر تو بود مادر ای مسافر شتابناک باده بودن باتو راز را به خود می آورد بر فراز هوشیاری می‌برد و شهد کلام تو سکر وحشی سستی او را می‌تاراند و بارقه حیات را در او به اهتزاز درمی‌آورد ای همه شور خلاصه شبنم هیچکی ده صفا ای شقایق ناب ترین واژه در وصف تو زبون ای دل از دوریت کاسه کاسه خون رایحه نرگس خوشبو اینک در کاسه نیاز دخترت راز باده دستگیری فرو ریز ماجرا در سالگرد تولد فردریک بانتینگ اتفاق افتاد راز گاهی با خود می اندیشد که کاش فردریک هرگز متولد نمی شد زیرا چهاردهم نوامبر که مصادف با بیست و سوم آبان ماه و روز تولد فردریک می باشد روز جهانی دیابت نام دارد و این روز یادآور تلخ ترین حادثه غمبار زندگی او می باشد بر اساس قطعنامه سازمان ملل چهاردهم نوامبر روز تولد فردریک کاشف انسولین روز جهانی دیابت اعلام شده است تا مهمترین اصول پیشگیری از دیابت آموزش داده شود ساعت پنج صبح بود که راز لباسش را پوشید و کوله های سنگین پدر و مادر را تا جلوی ماشین برای آنها برد راز در کلاس دوم دبیرستان درس می خواند و بر پدر او یکی از باغداران عمده و کارخانه داران بسطام بود که همسرش نیز در باغداری و صادرات محصول مهارت و تبحر داشت رهی و شقایق که دیوانه وار عاشق یکدیگر بودند ۲۰ سال قبل ازدواج کرده بودند و حاصل این ازدواج دختری به نام راز بود اما متاسفانه رهی و شقایق هر دو مبتلا به دیابت بودند به همین علت هم آنها تصمیم گرفتند در روز جهانی دیابت به همراه هشت دیابتی دیگر که سه نفر آنها مرد و چهار نفر آنها زن و یک نفر آنها هم کودک بود به جنگل زیبای ابر بروند و روزشان را با تفریح و تغذیه سالم بگذرانند راز بعد از کمک کردن به پدر و جابجایی وسایل در ماشین رهی و شقایق را بوسید و دوباره در رختخوابش دراز کشید تا ساعت هفت و نیم به دبیرستان برود مادر هم که ۱۰ پارچه آبی را به شکل دایره بریده بود اولی آن را به گردن خودش و دومی آن را به گردن همسرش آویخت و سپس شادمان و خنده کنان با بستن کمربند ایمنی بر روی صندلی جلوی ماشین نشست رهی که از دایره آبی آویخته بر گردن خودش و شقایق چیزی نمی دانست با خنده به همسرش گفت خانوم این دیگه چیه بیا این دایره آبی را از گردنمان در بیاوریم
نویسنده: اعظم صرفی
بانک کتاب بیستک خرید آنلاین کتاب شقایق نشر سرگیس از سری کتاب‌های ادبی و داستانی به شما علاقه مندان پیشنهاد می کند
گاهی اوقات تجربه‌ی یک بار خرید از بانک کتابی با مزایای ویژه می‌تواند مسبب عادت همیشگی برای سایر خریدهای اینترنتی شود. حال اگر افراد مراجعه‌کننده بدانند که بعد از ارسال سفارش کتاب حتی از نوع کمیاب‌ترین آن به بانک کتاب بیستک، در کمترین مدت، سفارشات را درِ منزل تحویل می‌گیرند، بی‌شک در ادامه‌ی راه خرید خود، بانک کتاب بیستک را به فراموشی نخواهند سپرد.
