بانک کتاب بیستک - فروش کتاب های کمک درسی

بیستک

پیشنهاد بیستک کتاب

محصولات مشابه

غروبدار نشر چشمه

دسته: ادبیات و داستانی کد کالا: 8366 بازدید: 1,026 بار وضعیت: موجود نیست

کتاب غروبدار انتشارات چشمه

عنوان: خرید کتاب غروبدار انتشارات چشمه
 کتاب غروبدار از مجموعه کتاب‌های انتشارات چشمه می باشد که در بخش ابتدایی کتاب آمده است. پرنیان غبار سفید گچ ماسیده به کف دست ها را نرم و آرام به بر دم اسبی موهایش می‌کشد و یله می شود روی پله اولی که حیاط را به اتاق های خانه او وصل کرده است به راهرو و سه انشعاب فراری از آن سه اتاق انگار سه لباس. که هر اتاقی هر خانه‌ای جامه ای دارد جامه ای فراتر از جمعیت آن خانه و اینها سه تا لکنته و لندوک اند. با جامه هایی که به تنشان زار می زند و پشت بندش کل خانه زار میزند آنطور که او صدا و بوی ضجه ها را هر غروب از هر شکافهای دیوارهای آن می‌شنود عاجز از آنکه نشخوار گاه صداها را تشخیص دهد که هر شکاف به کدام پنجره منتهی می‌شود به کدام پنجره خورشید به درون درزهای آسمان پس می نشیند و خانه دکمه هایش را یک به یک باز می‌کند تا با تاریکی نفس بکشد. نور را به لجن بکشد و حافظه را به بند و حالا غلامرضا خس خس نفس هایش را که با زوزه های رمزدار ای آمیخته خوب می‌شناسد چون صدای نفس های خودش هم کم شبیه خانه می شود دیواره حیاط مثل مخده می‌شود این‌طور وقتا آنگاه که کسی خواسته یا ناخواسته دلم می دهد به آن بی آنکه بداند چند لحظه بعد چه باید بکند وقتی کسی سرش را رام به دیوار تکیه می‌دهد و وصل شدن این شب به آن روز را تماشا می‌کند تکرار دوخته شدن ها را مادر غلامرضا هم به این مخده لم می داد وقتی می‌خواست دخترها را بدرقه کند موقع رفتن به مدرسه به خانه ی شوهر به سر کوچه. اما برای بدرقه غلامرضا لم نمی‌داد می ایستاد سیخ و سربلند انگار می خواست به درخت های توی حیاط سلام نظامی بدهد چرا آب می ریزی پشت پای غلامرضا مادر چرا نریزم میریزم که بره و زود برگرده.... که غروب نشده برگرده خونه و پیش ما باشه. حالا چرا هر روز آب میریزی. خوب هر روز خورشید غروب میکنه. خواهرهایش کنجکاوی می‌کردم و غلامرضا بی حوصلگی. حوصله ی سوالی که را که پاسخش درآمدن و در نیامدن خورشید بود نداشت می‌خواست زود بپرد و برود حالا هم حوصله اش را ندارد حالا که درخت ها سر خم کرده اند مقابل زمستان و خودشان هم جان سالم دادن به یکدیگر را ندارند زمستانی که هیچ معلوم نمی کند خورشیدش کی می آید و کی میرود هوا ابری و زمخت است مثل وقتهایی که نادر می‌خواست از پنجره و جمیله اش عکس بگیرد و نمی‌توانست. وقت غروب دیگه نمیتونیم عکس بندازیم نادر میتونیم مصبت رو شکر نادر میگم نمیشه باز بگو بریم. به نادر پرید ولی نادر محل نذاشت و بی اعتنا به او صاف رفت. پای تیر چراغ برق نگاهی به پنجره خانه وسطی انداخت که پرده از پشت شیشه له له میزد. مثل موجی که با باد روی صطح آب قل بخورد. و کرخت شود مثل خود غلامرضا. نگاهش را به غلامرضا داد و ابرو بالا انداخت داد بزن دیگه غلام داد بزن صداش کن بگو جمیله غلامرضا آرام‌تر از موهای دم اسبی پرنیان شده حالا ولی نه به رامی اسب به رامی و کرختی سوار بدون اسب دخترش کامه سرش را از پنجره قدی اتاق آخری که روبروی در کوچه از بیرون می برد و می گوید خوراکت را برداشتی. پرنیان که در مرکز حیات از نیم چرخی می‌زنند و از روی شانه به مادرش نگاه می کند آره و خمیازه می کشد و کف دست هایش را به هم می ماند و بعد توی دستکشها ها می کند.ها....ها...بانک کتاب بيستک شما را به خواندن اين کتاب دعوت ميکند. بيستک کتاب امکان خريد اينترنتي کتاب‌ کمک درسي و کتاب هاي عمومي رمان و داستان را با تخفيف و ارسال رايگان فراهم مي‌سازد. معمولا هيچ گزينه‌اي در کنار کيفيت کالاي اجناس يک فروشگاه به جز تخفيف، نمي‌تواند سيلي از مشتريان را به سوي خود به راه بياندازد؛ به‌خصوص اگر اين تخفيف مربوط به فعاليت خريد و فروش کتاب‌کمک درسي و کنکوري باشد که نياز مبرم اين ماه‌هاي پاياني سال براي بچه‌هاي کنکوري است. در چنين وضعيتي نقش پُررنگ بانک کتاب‌هايي همچون بانک کتاب بيستک، بسيار نمايان مي‌شود. بانک کتاب بيستک با تخفيف‌هاي فراوان و تنوع محصولات در جهت ايجاد آرامش براي دانش‌آموزان و کنکوري‌هاي عزيز شرايط ويژه‌رقم زده است.