بانک کتاب بیستک - فروش کتاب های کمک درسی

بیستک

پیشنهاد بیستک کتاب

محصولات مشابه

سرباز خوب نشر نون

دسته: ادبیات و داستانی کد کالا: 8662 بازدید: 1,001 بار وضعیت: موجود نیست

کتاب سرباز خوب انتشارات نون

عنوان: خرید کتاب سرباز خوب انتشارات نون
کتاب سرباز خوب از مجموعه کتاب های انتشارات نون می باشد که در بخش ابتدایی کتاب آمده است این دلگیر کننده ترین داستانی است که تا به حال شنیده ام نه فصل بود که خانواده اشبرنهام را در شهر نواهایم با آن صمیمیت استثنایی شان می شناختیم و می‌شود گفت شناختی به راحتی نرمی و نزدیکی دستکشی در دست من و زنم سروان و زنش را به آن خوبی که بشود کسی را شناخت می‌شناختیم با این حال می‌توانم بگویم هنوز چیز زیادی درباره آنها نمی‌دانستیم معتقدم یک چنین مسئله‌ای فقط در مورد انگلیسی ها صدق می کند امروز هم که می نشینم و به کلیت این رابطه غم انگیز فکر می کنم گیج می شوم چون میبینم هیچ چیز از آن دو نفهمیدم تا شش ماه پیشش هرگز انگلستان را ندیده بودم و به اعماق قلب یک انگلیسی پی نبرده بودم فقط سطحی از آن اعماق را شناخته بودم می خواهم بگویم با انگلیسی های زیادی آشنا نبودیم چه بخواهیم چه نخواهیم در اروپا زندگی می‌کردیم و چه بخواهیم و چه نخواهیم آمریکایی هایی تنبل بودیم که البته می‌شود گفت دیگر حتی آمریکایی هم نبودیم چون افتاده بودیم به حشر و نشر با آدم‌های نازنین انگلیسی خانه مان در پاریس بود جایی بین نیس و بوردیگرا که هر ساله سه ماه زمستان برای ما آماده بود و ما همیشه از ژولای تا سپتامبر در نواهایم می‌ماندیم از این جمله پی می برید که به قول معروف یکی از ما اهل دل و از این گفته که زنم مرده میفهمید که او بوده که دلی داشته و رنج می برده سروان اشبرنهام هم اهل دل بود در واقع سالی یک ماه یا بیشتر نواهایم طوری او را کوک می کرد که دقیقاً برای ۱۲ ماه سال سرحال و برقرار روی پا بایستد دو ماه آن قدر کافی بود که فلورانس بینوا را هم از این سال تا سال بعد خوش و سرزنده نگه دارد دلیل قوت قلب سروان تقریبا بازی چوگان بود یا ورزشهای سختی که در جوانی داشت دلیل در هم ریختن فلورانس بینوا هم طوفانی در دریا بود که در اولین سفرش به اروپا با آن روبه‌رو شده بود و دلیل اصلی حبس ما هم در اروپا دستور دکترها بود آنها می گفتند که حتی یک سفر کوتاه دریای هم طفلی را از پا در می‌آورد وقتی اولین بار همدیگر را دیدیم سروان اشبرنهام که با مرخصی استعلاجی از هند به وطنش انگلستان برگشته بود و مصمم بود دیگر هیچ وقت به آنجا برنگردد سی و سه سال داشت خانم اشبرنهام لئونورا سی و یک ساله بود من سی و شش سال داشتم و فلورانس بینوا سی سال این یعنی این که فلورانس اگر امروز زنده بود سی و نه سال داشته و سروان چهل و دو ساله بود در حالی که من چهل و پنج ساله ام و لئونورا چهل سال دارد می بینید که رابطه ی ما یک رابطه جوان میانسال بود در عین حال همه ما طبعی آرام داشتیم مخصوصاً اشبرنهام ها که در انگلیس معروفند به آدم‌های خیلی خوب همانطور که می دانید این ها از نسل همان اشبرنهام هایی بودند که چارلز اول را تا پای چوبه دار بردند و همانطور که از این طبقه از مردم انگلیسی انتظار دارید دیگر این مسئله عین خیالشان هم نیست و به آن هیچ اهمیتی نمی‌دهند خانم اشبرنهام پویس بود فلورانس از هرلبردهای استانفورد کنتیکت بود جایی که مردم آن حتی از ساکنان کرنفورد انگلیس هم کهنه پرست تر هستند من خودم از داول های فیلادلفیای پنسیلوانیا هستم همانطور که تاریخ می گوید آنجا جایی است که در تمام َشش ولایت انگلیس به اندازه آن خانواده های انگلیسی قدیمی را با هم در یک جا پیدا نمی کنید من همیشه سندهای مزرعه ام را همراهم دارم انگار آنها تنها چیزهایی اند که به طور نامریی مرا به نقطه ای روی زمین وصل می کنند اینها زمین هایی بودند که زمانی چندین بلوک را بین چستنات و والنات استریت شامل می شدند اینها سندهای وامپوم اند هدایایی از رئیس یک قبیله سرخپوست به اولین داول که فارنهام را در ساری به اتفاق ویلیام پن ترک کرد اصل و منشاء خانواده فلورانس مثل بیشتر مردم کنتیکت مربوط به حول و حوش فوردینگ بریج بود جایی که زادگاه اشبرنهام ها هم هست من در حال حاضر از آنجا دارم می نویسم شاید بپرسید چرا این چیزها را می نویسم دلایلی که دارم خیلی زیاد اند طبیعی است آدمی که شاهد غارت شهر سقوط یا درماندگی مردمی بوده است بخواهد آنچه را که دیده برای استفاده کسانی که بعدا می آیند و آنها را نمی شناسند یا نسل های خیلی دور از خودش بنویسد یا اگر شما را راضی می کند فقط برای اینکه این چیزها را از ذهنش دور کند یکی گفته بود مردن موش از سرطان مثل غارت روم به دست گوت ها است و من قسم میخورم که از هم پاشیدن گروه کوچک چهار نفره ما هم اتفاقی باورنکردنی از همین دست بود بگذارید شما را روشن کنم فکر کنید در یک بعد از ظهر بیاید و برای مثال ما را پشت یکی از میزهای کوچک باشگاهی در هامبورگ ببینید که نشسته ایم چای می نوشیم در زمین کوچکی گلف تماشا میکنیم طوری که از ظاهر امر پیدا است ممکن است شما پیش خودتان بگویید ما یک قلعه امن و شگفت انگیزیم اگر بخواهید بدانید ما یکی از همان کشتی های عظیم بودیم با بادبان های سفید بر گستره دریای آبی یکی از غرور انگیز ترین و ایمن ترین چیزهای زیبا و امنی که خدا به ذهن انسان اجازه داده به تصویر بکشد آدم به کجا پناه ببرد کجا بهتر است دوام ثبات نمی‌توانم باور کنم همه چیز تمام شده بود باور نمیکنم زندگی طولانی و آرامی که داشت نرم نرمک قدم های آهسته و سبک بر می داشت در آخر نه سال و شش هفته در طی چهار روز در هم خورد کننده از هم بپاشد و تمام شود بله در باور من صمیمیت ما شبیه یک مینوئت بود شبیه یک رقص چون حقیقتاً در هر فرصتی که پیش می آمد و در هر حالتی که بودیم می دانستیم کجا برویم کجا بنشینیم و کدام میز را یک دل و یک زبان انتخاب کنیم می توانستیم هر چهار نفر با هم بلند شویم و برویم بدون اینکه یکی از ما به دیگری اشاره کند همیشه به ارکستر کور گوش بدهیم همیشه در نور آفتابی ملایم بنشینیم یا اگر باران بارید در جایی پناه بگیریم نه آن لحظه ها نمی توانند از دست رفته باشند شما نمیتوانید رقص درباری را به هم بزنید می توانید دفترچه نوت را ببندید درپوش پیانو را بیندازید اما در قفسه و گنجه موش ها می توانند ساتن های سفید عشق ورزی را بجوند و از بین ببرند انبوه مردم شاید ورسای را تاراج کنند تریانن شاید سقوط کند اما مینوئت مینوئت خودش دارد همچنان در حال رقص به طرف دورترین ستاره ها می رود حتی مثل مینوئت ما در حمام های شهر هس که هنوز در حال رقص است هیچ عرشی نیست که این رقص های زیبای باستانی این صمیمیت زیبای کهن در آن طولانی تر شود آیا نیروانایی نیست که از سازهای روح بخش لطیف و نرم جان بگیرد چیزی که حال مثل غباری روی برگهای گیاه افسنتین افتاده و هنوز روحی لرزان و ظریف و ابدی دارد نه به خدا این دروغ است آن مینوئت نبود که می رقصیدیم زندان بود زندانی پر از بیماران روانی که جیغ می کشیدند و سر و صدا به راه می انداختند دست و پایشان را بسته بودند که مبادا هنگامی که از گذرگاه‌های تاریک تونوس والد می گذرند صدای چرخ کالسکه آنها را به وحشت بیندازد با تمام این حرفها من به نام مقدس پروردگارم قسم می خورم آن حقیقت داشت نور آفتابش حقیقت بود موسیقی اش خالص بود و صدای ریزش آب از دهان دلفین‌های سنگی واقعیت داشت چون به نظر من ما چهار نفر بودیم با ذوق و سلیقه یکسان با خواسته‌های یکسان مثل هم رفتار می‌کردیم یا نه نمی کردیم یک دل و یک زبان اینجا و آنجا می نشستیم این حقیقت نداشت اگر من نه سال سیبی قشنگ و زیبا داشتم که درونش خراب شده بود و فقط ۴ روز کمتر از نه سال و شش ماه به خرابی درونش پی بردم اشتباه است بگویم که نه سال سیبی درست و سالم در دست داشته ام شاید این برای ادوارد اشبرنهام زنش لئونورا و فلورانس بینوا راحت باشد
بانک کتاب بیستک شما را به خواندن این کتاب دعوت می‌کند بیستک کتاب امکان خرید اینترنتی کتاب کمک درسی و کتاب‌های عمومی رمان و داستان را با تخفیف و ارسال رایگان فراهم می سازد معمولاً هیچ گزینه ای در کنار کیفیت کالای اجناس یک فروشگاه به جز تخفیف نمی تواند سیلی از مشتریان را به سوی خود به راه بیاندازد به خصوص اگر این تخفیف مربوط به فعالیت خرید و فروش کتاب کمک درسی و کنکوری باشد که نیاز مبرم این ماه‌های پایانی سال برای بچه های کنکوری است در چنین وضعیتی نقش پررنگ بانک‌ کتاب هایی همچون بانک کتاب بیستک بسیار نمایان می‌شود بانک کتاب بیستک با تخفیف های فراوان و تنوع محصولات در جهت ایجاد آرامش برای دانش آموزان و کنکوری های عزیز شرایط ویژه رقم زده است