گزیده ای از کتاب پس از تو نشر جامی... عرق از سر و روی مرد درشت پیکر آن طرف کافه روان است روی گیلاس اسکاچش سر خم کرده ولی هر چند دقیقه یک بار سرش را بالا می آورد به پشت سرش را به سمت در ورودی نگاهی می اندازد زیر نور مهتابی قطرات عرق برق میزنند نفس بلند و بریده اش تبدیل به آهی می شود و دوباره سراغ نوشیدنی اش باز می گردد هی ببخشید دست از پاک کردن گیلاس و برمیدارم و سرم را بالا می گیرم میشه یکی دیگه بدید این جا میخواهم بگویم که فکر خوبی نیست و دارد زیادی می خورد ولی مرد درشت هیکلی است و ۱۵ دقیقه تا زمان تعطیلی باقی مانده و بر اساس دستورالعمل شرکت دلیلی برای رد درخواست آتش نیست از به سمتش میروم گیلاس نشو را جلوی نور می گیرند سریع به سمت قدری تکان میدهد و میگوید دوبل بریز و دست چاقش را روی صورت خیسش می کشد میشه هفت پوند و ۲۰ پنی لطفاً سه شنبه است و ساعت یک ربع به ۱۱ چیزی نمانده تا شمروک اند کلاور کافه فرودگاه ایست سیتی که ظاهری ایرلندی دارد ولی به اندازه مهاتما گاندی هم ایرلندی نیست تعطیل شود کافه ۱۰ دقیقه بعد از آخرین پرواز بسته خواهد شد حالا هم تنها خودمان به هم و مرد جوان پرشوری که با یک لپتاپ زن های پر سر و صدای میز دو و مردی که جرعه جرعه از جیمسون دوبله میخورد و منتظر پرواز استکهلم یا مونیخ است که دومی ۴۰ دقیقه تاخیر داشته است از ظهر که کارولین معده درد گرفت و رفت خانه دست تنها هستم برایم مهم نیست تا دیر وقت سرکار ماندن هیچ وقت برایم اهمیتی نداشت در حالی که زیر لب آهنگ زمزمه میکنند جلو میروند و گیلاس های دو زنی که با شور و شوق ویدئویی را روی گوشی تلفنشان تماشا میکنند را جمع میکنم مثل کسانی که اوضاع شان رو به راه است سرخوشانه میخندند وقتی دستم را دراز میکند تا گیلاس را بردارند زن مو بور میگوید نومه پنج روزشه لبخندی می زنم و می گویم دوست داشتنیه از نظر من همه بچه ها مثل نان کشمشی خوشمزه اند تو سوئد زندگی میکنه تا حالا هیچ وقت آنجا نرفتم ولی باید برم نوه اولم رو ببینم دیگه نه قدم نورسیده را جشن گرفتیم دوباره می زنند زیر خنده با ما به سلامتی اش میخوری بیا ۵ دقیقه نفس بکش هیچ وقت نمی تونیم بطری را به موقع تمام کنیم هشداری روی صفحه گوشی میبینند ای وای باید بریم به جنب در وسایلشان را جمع میکنند و راه میافتند شاید تنها من متوجه تلو تلو خوردن خفیفشان موقع رفتن به سمت بخش کنترل امنیتی میشوم گیلاس پایشان را روی پیشخوان کافه می گذارم نگاهی به دور تا دور میاندازند تا ببینم چیزی برای شستن هست یا نه که کسی از پشت سرم می گوید هیچ وقت وسوسه نشدی زن کوچکتر برگشته تا شالش را بردارد ببخشید که آخر یه روز کاری بری اون طرف بپری توی یک هواپیما دوباره میخندد هر روز خدا اینجایی لبخند میزنم از آن لبخندهای حرفهای که ممکن است خیلی چیزها پشت آن پنهان باشد و دوباره به سمت پیشخوان برمیگردم مغازه های اطرافم تعطیل میشوند کرکره های فلزی روی کیف دستی های بیش از حد گران و هدایای دقیقه نود کشیده میشوند لامپ گیتهای سه پنج و یازده خاموش میشود آخرین گروه مسافران راهشان را در میان آسمان شب پیدا میکنند ویولت نظافتچی اهل کنگو با چرخ دستی اش به سمت من می آید موقع راه رفتن کمی به این سو و آن سو تاپ میخورد و کفشهای پلاستیکی از روی کفپوش براق جیرجیر میکنند
نویسنده: جوجو مویز
مترجم: شیدا رضایی
بانک کتاب بیستک خرید آنلاین کتاب پس از تو نشر جامی اثر کتابهای ادبی و داستانی به شما علاقه مندان پیشنهاد می کند
گاهی اوقات تجربهی یک بار خرید از بانک کتابی با مزایای ویژه میتواند مسبب عادت همیشگی برای سایر خریدهای اینترنتی شود. حال اگر افراد مراجعهکننده بدانند که بعد از ارسال سفارش کتاب حتی از نوع کمیابترین آن به بانک کتاب بیستک، در کمترین مدت، سفارشات را درِ منزل تحویل میگیرند، بیشک در ادامهی راه خرید خود، بانک کتاب بیستک را به فراموشی نخواهند سپرد.