بانک کتاب بیستک - فروش کتاب های کمک درسی

بیستک

پیشنهاد بیستک کتاب

محصولات مشابه

قاب عکس نشر افراز

دسته: ادبیات و داستانی کد کالا: 8839 بازدید: 357 بار وضعیت: موجود نیست

نویسنده: افشین طباطبایی انتشارات افراز

گزیده ای از کتاب ادبی قاب عکس نشر افراز برف پاکن ها از پس باران بر نمی آمدند حواسم چهار چشمی به جلو بود معلوم نبود این همه آب از کجای آسمان سرازیر شده بود وسط بزرگراه چمران باران شروع شد هرچه بالاتر آمدن شدت گرفت بعد از پل مدیریت دیگر سیل‌آسا شد بر اساس اخبار رادیو بیشتر نقاط کشور هوا بارانی بود اما بعید می دانستم کویر خبری از باران باشد اخبارهواشناسی که تمام شد رادیو ترانه ایران ایران محمد نوری را پخش کرد راهنما زدن تا از اتوبان نیایش بپیچم سعادت‌آباد سربالایی خروجی خلوت بود دنده را دو کردم پاترول مثل شیر غرید و بالا رفت همه جا سیاه بود نور چراغ های هالوژنی در قیر هوا گم می شد ناگهان دو زن جلوی پاترول سبز شده اند محکم کوبیدم روی ترمز ماشین ایستاد سرعت نداشتم وگرنه میزدم بهشان پشت سرم هم خوشبختانه ماشینی نبود یک آن ترسیدم زیر بغل یکی از آن دو عصا بود در سمت راست را باز کردند دختران جوان بودند آقا اگه میشه مارو تا بالای میدان کاج ببرید قطرات درشت باران زیر دوش حمام روی سر دختر ها می ریخت خواهش می کنم بفرمایید هر دو هفت قلم آرایش داشتند البته با آن همه آب روی سر و کله شان حرف دیگری بود اول دختر پا شکسته سوار شد و نفر دوم پشت سرش بالا آمد و در را بست و عصرها را وسط پایش نگه داشت مطمئن بودم صندلی را خیس آب می‌کنند دو خانم جوان که سوار شدند صدای رادیو را کم کردم دنده را جا زدم و گفتم نزدیک بود بزنم بهتون چرا یه دفعه پریدید وسط خیابون دختر پا شکسته که ریز اندام بود گفت یه جا مهمان بودیم هر چه منتظر آژانس شدیم ده دقیقه ده دقیقه عقب انداخت تا شد دو ساعت دیگه خسته شدیم از خونه زدیم بیرون تازه به صاحبخونه نگفتیم ماشین نیومده ولی از بس بارون بود تا برسیم سر کوچه اینجوری شدیم که یه دفعه شما از غیب رسیدین و فرشته نجاتمون شدین اختیار دارین و خودش را روی صندلی جابجا کرد و آهسته چیزی به دوستش گفت و او هم جوابی داد که من نشنیدم و دختری که اندام درشت تری داشت و کنار در نشسته بود گفت اگه این جوری بباره یه وقت سیل راه میافته کناره‌های خیابان مثل جوی آب راه افتاده بود اگر سرازیری نبود در عرض چند ساعت به اندازه یک برکه آب جمع می شد یاد کویر افتادم به اینکه آب اونجا چه گنجیه بعد از فکرم گذشت واقعا این همه آب کجا می‌رود در جواب دختر کنار در که با دستمال دستش را خشک می کرد گفتم هرچی بشه اینجا رو کوه جامون امنه و دوباره نگاهی به آب جاری کنار خیابان انداختم ما که حسابی خیس شدیم انگار افتادیم تو استخر هر وقت می رفتم استخر دمر می افتادم روی آب چشمانم را می بستم و سرم را میبردم  زیر آب هر پنج حسم از کار می افتاد فقط احساس بی وزنی بود و جریان آب که مرا تکان می داد و تا جایی که نفس داشتم در آن حالت می ماندم... تو گچ پام هم آب رفته جلوی بخاری باید خشک اش کنید و نیم نگاهی به پای او انداختم که چیزی ندیدم آن یکی دختر گفت با سشوار بهتره کمی رو به جلو خم شدم تا بتوانم صورتش را ببینم فکر کنم حق با شماست توی پیچ میدان کاج دو ماشین زده بودند به هم راننده ها زیر باران سر له شدگی ماشین ها جر و بحث می‌کردند دختر پا شکسته گفت تا حالا سوار پاترول شده بودند ماشین باحالیه خیلی محکم و ایمنه اگر با سرعت ۸۰ کیلومتر شاه به شاه با یک پراید تصادف کنید شانس زنده ماندن سرنشینان پاترول چند برابر است... با راهنمایی مسافران باران زده کمی بالاتر از میدان آخرین تقاطع را دور زدم و به کوچه دوم سمت راست پیچیدن و جلوی یک مجتمع مسکونی چند طبقه توقف کردند اگه کمک می خواید... در را باز کردند و حرف نیمه تمام ماند دختر پا شکسته گفت خیلی ممنون با آسانسور میریم بالا و دختر قد بلند به او در پیاده شدن کمک کرد قطره های باران در انعکاس نور چراغ سردر ساختمان اطراف دختر ها را همچون دانه های شفاف بلور نورانی کرده بود دختر قد بلند که صورت زیبایی داشت قبل از بستن در گفت خیلی لطف کردید مرسی و در را بست دنده را جا زدن دختر قد بلند از لای در ساختمان برایم دست تکان داد بوق کوتاهی زدم و دور شدم بوی عطر زنانه همراه با نم باران توی ماشین می چرخید نرسیده به میدان کاج پاترول را به صورت کج پارک کردم و دویدم طرف سوپرمارکت بیش از ده روز خانه نبودم چند تا نان باگت ماست پرچرب و پنیر لیقوان و کمی هم کالباس و سوسیس خیارشور کره و عسل خریدم از قنادی بغل دست سوپر هم یک کیلو نان خامه ای گرفتم و پریدم پشت فرمان...
نویسنده: افشین طباطبایی
 بانک کتاب بیستک خرید آنلاین کتاب قاب‌عکس نشر افراز از سری کتاب‌های ادبی و داستانی به شما علاقه مندان پیشنهاد می کند
گاهی اوقات تجربه‌ی یک بار خرید از بانک کتابی با مزایای ویژه می‌تواند مسبب عادت همیشگی برای سایر خریدهای اینترنتی شود. حال اگر افراد مراجعه‌کننده بدانند که بعد از ارسال سفارش کتاب حتی از نوع کمیاب‌ترین آن به بانک کتاب بیستک، در کمترین مدت، سفارشات را درِ منزل تحویل می‌گیرند، بی‌شک در ادامه‌ی راه خرید خود، بانک کتاب بیستک را به فراموشی نخواهند سپرد.